گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۱

 

در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست

باده و مهتاب با هم همچو شیر و شکرست

چون به شیرینی نگردد باده های تلخ صرف؟

کز فروغ ماه، شکر در دهان ساغرست

مطرب و می چون به دست افتاد، شاهد گو مباش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۲

 

دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست

شعله لاغر این چنین از چشم تنگ مجمرست

نیست غافل گلشن از احوال بیرون ماندگان

رخنه دیوار بهر مرغ بی بال و پرست

من که دارم تکیه بر شمشیر چون سازم، که چرخ

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳

 

عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست

رشته هموار را بالین و بستر گوهرست

می روند از جا سبک مغزان ز دنیای خسیس

برگ کاهی کهربای حرص را بال و پرست

تا نسوزد آرزو در دل نگردد سینه صاف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۴

 

روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست

زنگ این آیینه از تردستی روشنگرست

می زند در لامکان پر، دل درون سینه ام

این سپند شوخ در مجمر، برون مجمرست

بر دل آزادگان برگ سفر باشد گران

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۵

 

جای غم خالی بود تا ساغر از صهبا پرست

دور دور می پرستان است تا مینا پرست

بر مراد ماست گردون تا قدح در گردش است

پشت ما بر کوه باشد تا خم از صهبا پرست

از شراب عشق رنگی نیست موجودات را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۶

 

گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست

تا خط بغداد، این جام از سبوی من پرست

نه همین اهل زمین را پایکوبان کرده است

خانقاه چرخ هم از هایهوی من پرست

از سر پر شور دارم آسمان را بی قرار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۷

 

عیب نادان در زمان خامشی گویاترست

پسته بی مغز در لب بستگی رسواترست

گردش پرگار موقوف سکون مرکزست

هر که در دامن کشد پا آسمان پیماترست

شهرت مجنون ز عشق کوهکن پامال شد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۸

 

از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست

جای این گلهای خوشبو در گریبان خوشترست

عشق را گستاخ سازد حسن چون بی پرده شد

سیر گل از رخنه دیوار بستان خوشترست

نیست چشم تنگ را از وصل جز حسرت نصیب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۹

 

عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست

حسن عالمسوز را در آب دیدن خوشترست

گردش چشمی مرا زان حسن بی پایان بس است

بحر را در حلقه گرداب دیدن خوشترست

حسن رنگ آمیز را خجلت بهار تازه ای است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۰

 

از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست

از صدف آن غنچه سیراب خوش دندانترست

گرچه زلف عنبرین پر پیچ و تاب افتاده است

پیش ما نازک خیالان آن کمر پیچانترست

نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۱

 

پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست

روی تلخ بحر از آب گهر شیرین ترست

رتبه قبض است بیش از بسط پیش عارفان

عقده پیوند بر نخل از ثمر شیرین ترست

نیست زنبور عسل را شکوه ای از جان خویش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۲

 

حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست

تنگنای شهر از دامان صحرا بهترست

گوشه گیران ایمن از آفات شهرت نیستند

در میان خلق بودن پیش دانا بهترست

آب و رنگ صورت ظاهر دو روزی بیش نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۳

 

گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است

این صدف پر گوهر سیماب باشد بهترست

رتبه خوبی دو بالا می شود از چشم پاک

سرو موزون در کنار آب باشد بهترست

آب چشم از دامن پاکان به جایی می رسد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۴

 

در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست

موج این وادی رگ جان، ریگ این صحرا سرست

از محیط آفرینش چون نیاید بوی خون؟

هر حبابی را که می بینی درین دریا سرست

نیست دستی در گریبان چاک گرداندن مرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۵

 

هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست

هر حجابی را که طی کردی حجاب دیگرست

ناامیدی را به نومیدی مداوا می کنند

هر سرابی را درین وادی سراب دیگرست

هر پریشان جلوه ای ما را نمی آرد به وجد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۶

 

صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست

تشنه دیدار را کوثر سراب دیگرست

گرچه دارد چشمه خورشید آب روشنی

در عرق روی بتان را آب و تاب دیگرست

نشأه صهبا نباشد اینقدر دنباله دار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۷

 

در خم آن زلف دلها را سرود دیگرست

شعله آواز را در شب نمود دیگرست

نه لب از گفتن خبر دارد نه گوش از استماع

در میان اهل دل گفت و شنود دیگرست

حرف سایل سبز کردن گرچه باشد از کرم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۸

 

حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست

مهر را هر ذره ای آیینه دار دیگرست

مستی چشم غزالان نشکند ما را خمار

چشم لیلی دیده ما را خمار دیگرست

به که برگردد به مصر از راه، بوی پیرهن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۹

 

مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست

بحر را در تنگنای قطره شور دیگرست

هر سیه چشمی چو آهو کی کند ما را شکار؟

چشم لیلی دیده ما را، غرور دیگرست

گرچه نقشی هر دم از طوفان زند دریا بر آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۰

 

عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست

چهره پوشیدن حالان را جمال دیگرست

می کند هر چند چشم شور طوفان در گزند

خودپسندی مرد را عین الکمال دیگرست

کیست عقل کل که در چرخ آورد افلاک را؟

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۴۰
۳۴۱
۳۴۲
۳۴۳
۳۴۴
۶۹۹
sunny dark_mode