گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ای سر کویت بلای روضه رضوان من

درد روح افزای عشقت راحت و درمان من

تا مرا با چون تو جانان آشنائی دست داد

گشت از غیر تو بیگانه ز غیرت جان من

شاهد معنی چو از جلباب صورت رخ نمود

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۹

 

ای غم سودای تو خلوت نشین جان من

درد روح افزای تو سرمایه درمان من

تو گل باغ بهشت و جان من بستان آن

تا برفتی رفت بی تو رونق بستان من

چشم من جام شرابست و دل زارم کباب

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۳

 

جان خود قربان به تیغ جان‌ستانش می‌کنم

تا بدین حیلت ببندم خویش بر فتراک او

هر کجا عشقش کشد حاشا که از وی سرکشم

عشق او سیلی است خون آشام و من خاشاک او

خواست عقل کل که داند از کمالش نیم جزو

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶

 

بر جگر آبم نماند از آتش سودای او

خاک ره گشتم در این سودا که بوسم پای او

بستم از غیرت در دل را بروی غیر دوست

تا که خلوتخانه چشم دلم شد جای او

دارم از جنت فراغت با رخ جان پرورش

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۹

 

ای که در ظاهر مظاهر آشکارا کرده ای

سر پنهان هویت را هویدا کرده ای

تا بود در واحدیت مراحد را فتح باب

از تجلی اولا مفتاح اسما کرده ای

از مقام علم مطلق آمده در جمع جمع

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱۰

 

گفته ای الیوم اکملت لکم دین الهدی

آن زمان کین رحمت مهداة اهدا کرده‌ای

تا ز مهر او تواند صبح صادق دم زدن

غرّه او را ز نور مهر غرّا کرده‌ای

تا بود شب آیتی از گیسوی مشکین او

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱۱

 

ای وجودت مظهر اسمای حسنی آمده

وی ز جودت عالم و آدم هویدا آمده

بر قد قدرت لباس صافی لولاک چست

وز لعمرک بر سرت تاج معلا آمده

سوی اقلیم وجود از ظلمت آباد عدم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱۲

 

ای ز ما و من شده فانی بهنگام شهود

پس ترا بر مقعد صدق احد جا آمده

بر سر خوان ابیت عند ربی بهر تو

بی ابا هر شب اباهای مهیا آمده

از شراب لایزالی وقت نوشیدن ترا

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱۳

 

دست بختم کوته است از دامن وصلت که هست

پایه من سست قدرت بخت والا آمده

گوهر طبعم نثار خاک پایت کی سزد

گرچه از روی شرف لؤلؤی لالا آمده

نظم من در خورد جاهت کی بود با آنکه هست

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱۷

 

دوش خوردم از شراب عشق او پیمانه‌ای

گشت عقلم بیقرار و بیدل و دیوانه‌ای

آشنایی کرد با من عشق عالم سوز او

گشتم از دین و دل و جان و خرد بیگانه‌ای

روح قدسی مست گردد عقل دیوانه شود

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲۴

 

ای ز دردت عاشقان خسته درمان یافته

وز جراحتهای تو دل راحت جان یافته

خازن حسن از سویدای دل سودائیان

از برای گنج عشقت کنج ویران یافته

آرزومندان دیدار تو از سیلاب اشگ

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳۰

 

ای که در اقلیم دل‌ها حاکم و سلطان توئی

جمله عالم یک تن تنها و در وی جان توئی

از که جویم انس دل چون مونس جان یاد تست

با که گویم درد خود هم غایت درمان توئی

گر لب از گفتار بندم هم توئی اندیشه ام

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳۵

 

بار دیگر فتنه ای در انس و جان انداختی

چهره بنمودی و آتش در جهان انداختی

از برای خاکساران بر سر کوی طلب

فرش عزت بر فراز آسمان انداختی

عشق را سرمایه ای داده ز حسن دلبران

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۱

 

تا ز حسن خویش عکسی در جهان انداختی

عاشقان را آتش اندر خانمان انداختی

ریخته در کام هستی جرعه ای از جام عشق

شور و غوغا در زمین و آسمان انداختی

تا شناسد مر ترا در هر لباسی چشم جان

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶۸

 

خرم از درد توام زانرو که درمانم توئی

رفتی از چشمم ولی پیوسته در جانم توئی

آشکارا درد دل پیش تو گفتن روی نیست

زانکه من پروانه ام شمع شبستانم توئی

بی گل رویت اگر چون ابر گریم عیب نیست

[...]

حسین خوارزمی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode