گنجور

 
حسین خوارزمی

ای غم سودای تو خلوت نشین جان من

درد روح افزای تو سرمایه درمان من

تو گل باغ بهشت و جان من بستان آن

تا برفتی رفت بی تو رونق بستان من

چشم من جام شرابست و دل زارم کباب

تا مگر گردد خیال تو شبی مهمان من

گر بصورت گشته ام غایب ز جانان باک نیست

نیست غایب جان و دل از حضرت جانان من

با سر کویت فراغت دارم از باغ بهشت

نیست غیر از کوی جانان روضه رضوان من

گوشوار جان کند از در الفاظ حسین

گر رسد شعرت به گوش شاه معنی‌دان من