خرم از درد توام زانرو که درمانم توئی
رفتی از چشمم ولی پیوسته در جانم توئی
آشکارا درد دل پیش تو گفتن روی نیست
زانکه من پروانه ام شمع شبستانم توئی
بی گل رویت اگر چون ابر گریم عیب نیست
من چو یعقوب حزینم ماه کنعانم توئی
با لب میگون و چشم پرخمار خویشتن
آنکه هردم میکند سرمست و حیرانم توئی
جان من هنگام خاموشی چو جانی در دلم
وقت ناله چون نفس همراه افغانم توئی
در پس هر پرده آنکو فتنه ها انگیختی
گرچه پنهان میکنی پیدا و پنهانم توئی
خواه چون چنگم نواز و خواه چون عودم بسوز
من غلام بنده فرمان شاه و سلطانم توئی
تا حیات تازه از عشق تو یابم چون حسین
جان فدایت میکنم ای آنکه جانانم توئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کجا حیرانم اندر چشم گریانم توئی
روی در هرکس که دارم قبلهٔ جانم توئی
گرچه در بزم دگر شبها چو شمعم در گداز
آن که هر دم میکشد از سوز پنهانم توئی
گرچه هستم موج خور در بحر شوق دیگری
[...]
چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی
محرم دل مطلب تن مقصد جانم تویی
امشب که زیبا صنم ماه شبستانم تویی
چرخ پنداری نمیداند که مهمانم تویی
از دهان و قد و عارض ای بت حوری سرشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.