گنجور

 
حسین خوارزمی

ای سر کویت بلای روضه رضوان من

درد روح افزای عشقت راحت و درمان من

تا مرا با چون تو جانان آشنائی دست داد

گشت از غیر تو بیگانه ز غیرت جان من

شاهد معنی چو از جلباب صورت رخ نمود

نیست از غیر تو آگه جان معنی دان من

تا شدم مرآة عشق و عشق بر من جلوه کرد

من شدم حیران او و عالمی حیران من

من کیم ای عشق مطلق بنده فرمان تو

تو که باشی مر مرا سلطان من سلطان من

گر کنم اندیشه وصلت توئی اندیشه ام

ور بنالم از فراقت هم توئی افغان من

ساختم از سر قدم غواص دریاها شدم

گوهری چون تو برآمد ناگه از عمان من

غمزه ات ای عشق چون هردم کند غمازئی

آشکارا چون نگردد حالت پنهان من

آن من گردد سعادت‌ها که در کونین هست

گر حسین خسته را گویی که او هست آن من

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من

میبدی

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من‌

جمال‌الدین عبدالرزاق

وای من از دست دل کو نیست در فرمان من

عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من

با که گویم محنت هجران بی‌پایان او

از که جویم چاره این درد بی‌درمان من

هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو

[...]

مولانا

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من

خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من

تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول

بودمی بی‌دام و بی‌خاشاک در عمان من

غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من

خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من

هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی

نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من

عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه