گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۲

 

کیست شیخ الوقت تا فریاد دارم بر درش

زان که خلقی در ضلالت برد زلفِ کافرش

آن که گر یک بوسه با بادِ صبا هم ره کند

در خروش آید نباتِ مصر و شهد از شکّرش

وان که از رویِ شرف لؤلؤیِ لالا در صدف

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠٠ - قصیده در طیبت و مدح نظام الدین یحیی

 

چیست آن گوهر که هست از لعل تاجی برسرش

وز پرند آل دائم گرته ئی اندر برش

هست سرخی باد سار و تنگ چشم و سخت دل

وز لباس آل عباس است اکثر بسترش

همچو بیماریست مزمن لیک گر میلش بود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠۶

 

گر بانگورست مایل خاطر ابن یمین

عرضه دارم شمه ئی گر زانکه داری باورش

پیش ازین معشوقه بودی دختر رز بنده را

گشت پیدا حالتی کاندر گذشتم از سرش

اینزمان چون شد ز ترشی دختر رز منزوی

[...]

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

آن قبای نیلگون بینید در سیمین برش

همچو شاخ گل که باشد خلعت از نیلوفرش

در کبودی فلک چون او مهی پیدا نشد

کاین چنین باشد لباس آسمانی در خورش

جان فدایت باد ای دربان دمی مانع مشو

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۸

 

نیست عیب از لاله گر لافد به گلبرگ ترش

هرکه در صحرا درآید عقل باشد کمترش

شمع من کاش از سر بیمار هجران بگذرد

کز نظر خواهد شد امشب تا بروز محشرش

بر لب آمد جان بیمارم چه باشد کز کرم

[...]

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

لاف زد پیش رخت گلبن ز گلبرگ ترش

زد صبا از قهر گلبرگ ترش را بر سرش

پیش خورشید رخت گل را نمی بیند جمال

گرچه می‌بندد هوا از دُرِّ شبنم زیورَش

گشت گل پروانه شمع جمالت ای پری

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش

جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش

آنکه مشت استخوانی بود بگذر سوی او

تا ببینی ز آتش هجران کفن خاکسترش

جمله از خاک درش خیزند روز رستخیز

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

 

عاجزم ، عاجز ، ز وصف مطبخ جان پرورش

آری آری چون کنم وصفی که باشد در خورش

عقل را ترسم بلغزد پای و مستغرق شود

گر رود در فکر آن یک لخت حوض مرمرش

روضهٔ خلداست و مطبوخات او نزل بهشت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسم‌بیگ قسمی

 

سخت نادانسته کاری کرد چرخ و اخترش

درسر این کار خواهد رفت زرین افسرش

وای بر اختر که مردی را که خنجر بر شکافت

زهرهٔ چرخ آب می‌گردد هنوز از خنجرش

بی گمان ناگاه تیرش می‌جهد بر پشت چرخ

[...]

وحشی بافقی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۹

 

کار عاشق واژگون باشد ز سیر اخترش

گر در آتش پا گذارد، بگذرد آب از سرش

شد دماغم از می گلگون، دکان گلفروش

باغبان کو تا زنم گل های او را بر سرش

شکوه کم کن از تهیدستی که جم رفت و هنوز

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۶

 

خیره می سازد نظر را در قبا سیمین برش

می نماید در صدف خود رافروغ گوهرش

با وجود خط عذارش ساده می آید به چشم

در صفا مستور چون آیینه باشد جوهرش

خنده می گردد تبسم، لفظ معنی می شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۷

 

در سر زینت خودآرا می رود آخر سرش

حلقه فتراک طاووس است از بال و پرش

هرکه دارد خرده خود از نواسنجان دریغ

همچو گل در هفته ای می ریزد از هم دفترش

چون سبو هرکس کند، بالین زدست خشک خویش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۸

 

هرکه از داغ نهان عشق سوزد پیکرش

آتش ایمن برون می‌آید از خاکسترش

عشق هر کس را نهد بر چهره خال انتخاب

همچو داغ لاله ریزد طشت آتش برسرش

تیغ او خوش بی محابا می‌رود در خون ما

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » در آفرین شاه سلیمان صفوی

 

اوست ظل الله، ظل الله بر سر افسرش

او «سلیمان» دیده بیدار بخت انگشترش

کام‌ها او را رعیت، چون دعاها لشکرش

همتش ابر و، بود باران عطای بیمرش

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۹ - طاقی دوز

 

شوخ طاقی دوز من باشد ز مخمل بسترش

خانه من آمد و افتاد طاقی از سرش

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶

 

بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش

هرکه را سرمایهٔ رنگی‌ست می‌گردد سرش

مغز آسایش چسان بندد سر فرماندهی

کز خیال سایهٔ بالی‌ست بالین پرش

بی‌حضور وصل جانان چیست فردوس برین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۷

 

بسکه افتاده است بی‌نم خون صید لاغرش

می‌خورد آب از صفای خود زبان خنجرش

آنکه چون‌گل زخم ما را در نمک خواباند و رفت

چون سحر شور تبسم می‌چکد از پیکرش

بعد مردن هم مریض عشق بی‌فریاد نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۸

 

خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش

گشت در گرد یتیمی خشک آب گوهرش

گر به این شوخی‌ کند عکس تو سیر آینه

می‌تپد برخود به رنگ موج دربا جوهرش

هرکه را از نغمهٔ ساز سلامت‌ آگهی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۹۲ - مسیح کاشانی

 

گر فلک یک صبحدم بامن گران باشدسرش

شام بیرون می‌روم چون آفتاب از کشورش

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۵۱- تاریخ وقف و نصب تاج مهد علیا در حرم امام رضا در مشهد

 

مهد علیا مام خسرو ناصر الدین شاه راد

آنکه زیبد خادمش خاقان و دربان قیصرش

پادشاهی کش به رزم و بزم باید جاودان

میر عسکر در سپه دارا ندیم اسکندرش

پای بوس این آستان را آمد از ری سوی طوس

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲