گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۲ - پیرکنعان

 

گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا

زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا

سرو من آغشته در اشک جگر خون من است

فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا

نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا

من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا

جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر

چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا

ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک

[...]

عطار
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد

 

مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا

زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا

منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر

رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا

بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳

 

ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم

می‌گشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا

تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت

بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا

در زمانت ابر می‌گوید به آواز بلند

[...]

سلمان ساوجی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - تتبع مخدومی

 

هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا

زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا

خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت

عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا

پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ز آتشین‌رویی جدا می‌افکند دوران مرا

چون شرر البته خواهد کشت این هجران مرا

کاش خون دیده بنشاند غبار هستیم

چند دارد گرد باد آه سرگردان مرا

آنچنین از دیده مردم نمی‌کردم نهان

[...]

فضولی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

باز عشق آمد که آراید گلستان مرا

سازد از خون جگر شاداب بستان مرا

باز عشق آمد که از فیض نشاط گریه‌ای

چون کنار گل کند پرخنده دامان مرا

باز عشق آمد که دربستان کفر زلف دوست

[...]

فصیحی هروی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - در آزار دمل خود

 

آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار

خون چو پیکان می‌چکد از غنچهٔ پستان مرا

هردم شیری که از پستان مادر خورده‌ام

قطره‌قطره می‌کشد ایام از پستان مرا

دشمنی چون عشق دارم در قفای خود، ازان

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا

خوش گلی آخر شکفت از گلشن احزان مرا

تیغ بر فرقم زنند و گوهر از دستم برند

چون صدف شد دشمن جان گوهر رخشان مرا

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳

 

پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا

شمع کافوری است بیداری شبستان مرا

بخیه انجم اگر بندد دهان صبح را

می توان کردن رفو چاک گریبان مرا

دیده شیران نیستان را دعای جوشن است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا

کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا

در زمین پاک من ریگ روان حرص نیست

تازه می سازد رگ تاکی گلستان مرا

حیرت دیدار، قفل خانه چشم من است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا

خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا

هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی

چون میان نازک خوبان، رگ جان مرا

مزرع امید من از سیر چشمی تازه روست

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا

پنجه شد از قطره های خون گل مرجان مرا

در پی سودای زلفش، بسکه چشم من دوید

چشمه یی گردید زیر موی هر مژگان مرا

با وصالش سختی دوران بمن دشوار نیست

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

جوهر از تیغ زبان شد،ریخت تا دندان مرا

گفت وگو، شد همچو سطر بی نقط بدخوان مرا

در نصیحت گوییم هریک زبانی شد جدا

تا ز پیری گشت دندان در دهن جنبان مرا

راه ندهم بعد از این تا آرزوها را در آن

[...]

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴

 

گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا

می تراود آب خضر از آتش پنهان مرا

ساخت اول حلقه زنجیرم از چشم غزال

چون به صحرا برد سودای تو از زندان مرا

زد فلک از اخترم بر سر گل سرگشتگی

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

از خزان محفوظ کن یارب گلستان مرا

آب ده از جویبار خضر بستان مرا

بند بند من ز سستی از پی پاشیدنیست

استخوان بندی کرم فرما نیستان مرا

کلبه ام را ماهتابی ده ز نور معرفت

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

بهر روزی آسمان کردست سرگردان مرا

مور لنگم نیست امیدی ازین دهقان مرا

از متاعم دامن افشان بگذرد نظاره گر

بس که از گرد کسادی پر بود دکان مرا

قسمت من چون هما نبود به غیر از استخوان

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا

پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا

چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن

در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا

غنچه گردید از فشار پنجهٔ غم سینه ام

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳

 

بسکه چون‌گل پرده‌ها بر پرده شد سامان مرا

پیرهن در جلوه آبم‌گرکنی عریان مرا

تا به پستی‌ها عروج اعتبارم‌گل‌کند

خامشی چون آتش یاقوت زد دامان مرا

از پی اصلاح ناهمواری طبع درشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴

 

رخصت نظاره‌ای‌گر می‌دهد جانان مرا

می‌کشد خاکستر خود در ته دامان مرا

از اثرپردازی ناموس الفتها مپرس

شانهٔ زلف تحیر می‌شود مژگان مرا

بسکه گرد تیره‌بخیهاست فرش خانه‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode