دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا
پنجه شد از قطره های خون گل مرجان مرا
در پی سودای زلفش، بسکه چشم من دوید
چشمه یی گردید زیر موی هر مژگان مرا
با وصالش سختی دوران بمن دشوار نیست
دادن جان پیش جانان، خوشتر است از جان مرا
بسکه کاهیدم زدرد عشق چون تار نگاه
مانم از رفتن، غباری گیرد ار دامان مرا؟
میر سامانی،چو بیسامانی من کس نداشت
فکر سامان کرد واعظ بی سر و سامان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج ناشی از عشق و جدایی میپردازد. شاعر از تسلط عشق بر وجودش و تأثیر آن بر روح و جانش صحبت میکند. او از شب هجران و دلتنگیهایی که متحمل شده، میگوید و احساس میکند که در جستجوی یار، همچون چشمهای زیر موی معشوق جاری شده است. او تأکید میکند که تحمل سختیها در عشق برایش آسانتر از زندگی بدون عشق است. همچنین، به خلاء و تنهایی خود اشاره میکند و میگوید در این زندگی بیسامان، حتی موعظههایی که درباره نظم و ترتیب صحبت میکنند، نمیتوانند کمکی به او بکنند.
هوش مصنوعی: در دوری و جدایی، آنقدر دلم شکسته و غمگین شده که احساس میکنم درد و رنجی که در وجودم حس میکنم، مانند خون جاری در گلهای مرجان است. این احساسات عمیق و سختی که دارم، برایم رنجآور و دلخراش شده است.
هوش مصنوعی: در جستجوی زیبایی و جذابیت موهایش، چشمان من آنقدر به جلو و عقب میدوید که تبدیل به چشمهای شد که زیر هر یک از مژههایم قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وجود معشوق در کنار من، باعث میشود که سختیهای زندگی برایم آسان شود. فدای جانم بشوم، برای او بسیار دلپذیرتر از زندگی خودم است.
هوش مصنوعی: به خاطر درد عشق و زحماتی که کشیدهام، مانند تردید و نگرانیم از رفتن، آیا اگر خود را از دست بدهم، غباری از آن درد بر دامن من باقی خواهد ماند؟
هوش مصنوعی: میر سامانی، زمانی که من در بینظمی و آشفتگی به سر میبردم، هیچکس نبود که به فکر ساماندهی من باشد. واعظ، نیز که خود بیسامان است، به من کمک نکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ندادی آرزوی وصل جانان ،جان مرا
زندگی نگذاشتی بی او غم هجران مرا
سرومن آغشته در اشک جگرخون من است
فارغم گر باغبان نگذاشت در بستان مرا
نیست فرقی در میان شخص من با سایه ام
[...]
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
[...]
مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا
زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا
منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر
رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا
بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم
[...]
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا
تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت
بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا
در زمانت ابر میگوید به آواز بلند
[...]
هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا
خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت
عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا
پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.