گنجور

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

گرچه سخت افتاده در دام طبیعت مرغ جانم

هرگز از خاطر نخواهد شد هوای آشیانم

رهروان کوی جانان را ز رحمت باز گویید

کای رفیقان من هم آخر مردم این کاروانم

حالیا معذورم از رفتن که چندی مصلحت را

[...]

غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

ساقیا در دادن دردی چرا اندیشه داری؟

دُرد انصاف است آخر اینکه اندرشیشه داری

ای سهی قامت چه سرواستی که آب لطف و خوبی

میخوری از جویبار چشم و در دل ریشه داری

صد هزاران زخم دارد بیستون از عشق شیرین

[...]

غبار همدانی
 

غبار همدانی » مفردات » شمارهٔ ۱

 

بوی آن موی معبر باز برد از هوش ما را

یار مستی می‌کشند این می‌کشان بر دوش ما را

غبار همدانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

آمدی وقت سحر یارب تو خود ناگه بسویم

یا خیالت بیخبر آمد خبر جویان ز کویم

خم شدی و جام گشتی باده گلفام گشتی

آمدی مستانه ناگه در سراغ و جستجویم

مست و غافل خفته بودم و ز خمار آشفته بودم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - اقتفای غزل ملک الشعراء صبوری

 

این چه می بود از چه ساغر ریخت ساقی در گلویم

کز سرمستی گذشت از هردو عالم های و هویم

نقش من از من ستردی عقل و هوشم جمله بردی

باز میگوئی چه خوردی آنچه کردی در سبویم

دوش با پیر مغان گفتم چو در میخانه رفتم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

با سبوی میفروشان دست بیعت داده ایم

مست و بیخود در خرابات مغان افتاده ایم

چون سبو از خود تهی گشتیم و حالی مدتی است

سر بپای خم ز روی بیخودی بنهاده ایم

در پناه خم بجنگ شیخ سنگر بسته ایم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

در لباس کثرت آن سر تا قدم وحدت درآمد

معنی وحدت عیان در کسوت کثرت درآمد

صد هزاران تشنه گم کرده ره را مژده بادا

چشمه آب حیات عالم از ظلمت درآمد

آنکه می جستندش اندر کعبه و دیر و کلیسا

[...]

حاجب شیرازی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مرثیه قتل ناصرالدین شاه و جلوس مظفرالدین شاه

 

جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد

لیک بر تخت همایون شه نو چون ببارد

در عزای شاه ماضی کایزد از وی باد راضی

نی عجب گر سیل خون از دیده گردون ببارد

لیک باید تهنیت را در جلوس شه مظفر

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - قطعه

 

از دو چشمم آب یکسر گشته جاری خون ز یکسو

دست و پایم بسته دین از یکطرف قانون ز یکسو

قامتم را کوژ دارد خون دل از دیده بارد

آن قد موزون ز سوئی و آن رخ گلگون ز یکسو

بسته عهد اتفاق اندر پی تاراج دلها

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷ - در نکوهش امجدالسلطان نامی که در عدلیه معاونت داشته فرماید

 

به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت

تا که دارد امجدالسلطان در آن مسند دخالت

امجدالسلطان مگو دریاچه حرص و شقاوت

امجدالسلطان مگو دیباچه کید و جهالت

جهل را تفسیر و عنوان حرص را مقیاس و میزان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱ - مطایبه

 

خواجه سعدالملک بر فحش اشتهایی تام دارد

زآنکه بیمار است و طبعا میل بر دشنام دارد

نی حقیقت نی صفت دارد نه غیرت نه تعصب

نه حمیت نه شرف نه آبرو نه نام دارد

گه پی شهباز گیرد در هوا پرواز گیرد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸ - حکیم دانا میرزا ابوالحسن جاوه فرماید:

 

ملک درویشی نه پنداری که بی لشکر گرفتم

این ولایت من بآه خشک و چشم تر گرفتم

من بحول و قوه خود می نکردم این عفیفی

بل بعون حق عنان نفس شهوتگر گرفتم

بود در سر نخوتم هر چند کوشیدم بنیرو

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ای که گفتی ملک درویشی نه بی لشکر گرفتم

با سپاه اشک و فوج آه این کشور گرفتم

همت مردان راه حق ازین صد ره فزون شد

هر چه گوئی بیش از این همتت باور گرفتم

لیک سخت اندر شگفتم زآنکه گفتی از نکویان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

کعبه آمد در نماز ایدل سوی این کعبه رو کن

آنچه اندر کعبه می جستی در اینجا جستجو کن

کعبه می آید به استقبال مشتاقان کویش

هرچه می خواهد دلت از کعبه اینک آرزو کن

در منای عشق یعنی درگه جانان فنا شو

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

چون کَواکِب تابِع بُرج است دارُالمُلک ایران

وندرین برج است واله هوش برنایان و پیران

هر کجا حصنی است استحکام آن از برج باشد

حصن ایران شد ز استحکام برج امروز ویران

برج ما گاهی به ترکی باشد و گاهی به تازی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ای ملک از همتت شد سبز چون بستان گیتی

شادمان زی کز تو شد آباد شارستان گیتی

گشت محکم با اساس فکرتت بنیاد عالم

ماند ستوار از پای همتت بنیان گیتی

گرنه عزمت سد شادی گرد عالم راست کردی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

حاج باقر جان بقر بودی چرا بیقور گشتی

گاو بودی خر شدستی مار بودی مور گشتی

فرض با منکر شدی بر فسق خود اقرار کردی

بر تقلب های بی پایان خود مغرور گشتی

در هوای انگبین کندوی خود بر باد دادی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶ - سیم شعبان ۱۳۱۷ در تبریز منظوم داشته است

 

ای ملک از همتت سرسبز شد بستان گیتی

شادمان زی کز تو شد آباد شارستان گیتی

گشت محکم با اساس فکرتت بنیاد عالم

ماند ستوار از برای همتت بنیان گیتی

گرنه عزمت سد شادی گرد عالم راست کردی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸۶

 

دادگر شاها پس از پنجاه سالی پادشاهی

از سریر خود چرا بی موجبی کردی جدائی

شاه ما بودی نه بالله ماه ما بودی ازیرا

بی چراغت ملک ایران را نباشد روشنائی

چند کرت گرد گیتی گشتی و باز آمدی خوش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۹

 

خسرو ایران خدیو شرق احمد شه که قدرش

برتر از اورنگ و گاه و افسر مریخ باشد

عنقریب از همتش بینی درخت معرفت را

داد سایه جود گل دین میوه حکمت بیخ باشد

از معارف خیمه ای خواهد زدن در سطح گیتی

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode