گنجور

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

سیمرغ بهر دانه ای کی صید گردد خام را

بر چین ز راه مرغ دل صیاد نادان دام را

ای عقل دور اندیش رو، هم قانع و درویش باش

از بهر انعامی چرا، در پی روی انعام را

ز اسرار جام جم دهد پیر خراباتم خبر

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

کم شانه می زن ای صنم آن طره پرتاب را

از آشیان بیرون مکن مرغ دل بی تاب را

خاک وجود عاشقان برباد خودکامی مده

ای ترک آتش خوبگیر از تشنه کامان آب را

زنجیر شیران کرده ای هر تاری از گیسوی خود

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

ای مست عالم سوز من شد مستی از چشمت عیان

از چشم مستت تا ابد مستند ذرات جهان

جانها فدای مستیت عالم طفیل هستیت

بالاتر از گل پستیت عالیست تن والاست جان

ای از تو ارسال رسل از تو طراط از تو سبل

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

از پرتو عکس رخت، افتاده بر طرف چمن

یکجا صبا یکجا خزان یکجا گل ویکجا سمن

برقع ز عارض برگشا تا عالمی شیدا کنی

جمعی ز مو برخی زرو، خلق از لب و من از دهن

چون در تبسم می روی از فرقتت گم می کند

[...]

حاجب شیرازی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱ - گلگون قبا، خونین کفن

 

از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن

یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن

برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود

فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن

چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹

 

تا ساقی میخوارگان، در جام صهبا ریخته

خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته

در سینه ی سیم سپید آکنده زر جعفری

در دیده ی الماس تر یاقوت حمرا ریخته

این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - المطلع الثانی

 

ای بر کمر زنار سان زلف چلیپا ریخته

لعل لب جان پرورت خون مسیحا ریخته

من در پی نوش لبت جان و دل و دین باختم

گردون نثار غبغبت عقد ثریا ریخته

رویت ز جنت آیه ای مویت ز شب پیرایه ای

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - المطلع الثالث

 

آمد به صد شوخی ز در ترکی که خون‌ها ریخته

خون دل یک شهر را چشمش به تنها ریخته

چون او نباشد هیچکس سالار خوبانست و بس

خوبانش زین ره هر نفس سر در کف پا ریخته

خورشید شمع خرگهش کیوان غلام درگهش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - المطلع الرابع

 

تا میر خون دشمنان بر خاک هیجا ریخته

مریخ را از هیبتش در زهره صفرا ریخته

تیر فلک بر خط او بنوشته نقش عبده

وز شرم دستش آب جو از دیده دریا ریخته

تیرش قد شیر ژیان خم کرده مانند کمان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

از خاک ری در گوش جان آواز اقدس می‌رسد

بانگ انااللهی از آن ارض مقدس می‌رسد

گرچه نیارد یاد من آن لعبت آزاد من

از دوریش فریاد من بر چرخ اطلس می‌رسد

تا رفتم از آن گلستان کردم وداع دلستان

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵ - ماده تاریخ

 

در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان

هر روز را باشد شبی هر نوبهاری را خزان

آن کو ز خاک آید همی خواهد بخاک اندر شدن

آری درین گیتی کسی باقی نماند جاودان

مرگ است همچون اژدها جان می ستاند بی بها

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳ - در ستایش پرنس ارفع الدوله

 

امروز جانرا با طرب هنگام پیوند آمده

دل در نشاط آماده شد لب در شکر خنده آمده

سردار دانایان زره با تاب مهر روی مه

در موکب مسعود شه فیروز و خرسند آمده

آن طالب نام نکو و آن پرنس صلح جو

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

دوش آن بت سیمین لب آمد به بالینم همی

برداز نگاهی بوالعجب جان و دل و دینم همی

بدرالدجی شمس الحقی در کار دادم رونقی

زان پس که بودم بیدقی بنمود فرزینم همی

چون برگ گل رخساره اش در دشت زرین باره اش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۲

 

اشکال رمل اینست و بس خواهی اگر ترتیب آن

لحن بقاع اعقفن، بغطج بود نرکیب آن

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۸ - بند هشتم

 

ای آنکه گفتار ترا هوش و روان پاسخ بود

وز آتش عشقت دلم تابنده چون دوزخ بود

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

بلبل به تقطیع رجز گویا بشاخ و شخ بود

دوزخ شمر تاریک را و آن شولمن دوزخ بود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۳۰

 

تا ساقی میخوارگان در جام صهبا ریخته

خون دل خم در قدح از چشم مینا ریخته

در سینه سیم سپید آکنده زر جعفری

در دیده الماس تر یاقوت حمرا ریخته

این باده را ترکی عجب در ماه شعبان و رجب

[...]

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

ای از بهار عارضت نظاره را جان در بغل

آیینه دارد از رخت جوش چراغان در بغل!

فریاد عاشق کی کند در گوش معشوقش اثر؟!

بلبل ندارد در چمن جز آه و افغان در بغل!

ای دیده در بزم ادب مغرور آسایش مشو

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰- باسط‌جان

 

با برگ رخسار گلت ای گل‌بدن خوارم مکن!

ناز غمت را لایقم سوزان در نارم مکن!

آزرده عشق توام نآزار و زاری را ببین

زاری چو من کم باشدت بسیار آزارم مکن!

سر باختم من با سرت سر را نگیرم از درت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱ - سیدجان

 

سرو و صنوبر شد خجل از قامت زیبای او

آشفته سنبل با سمن از زلف عنبرسای او

یک سو دریده پیرهن گل از گل رویش نگر

خون بسته در دل غنچه را دیگر طرف سودای او

در دل هوای عشق او داغست چون من لاله هم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

ای غنچه خندان من از بوستان کیستی؟!

وی دشمن ایمان من از دوستان کیستی؟

تیری زده بر جان من مژگان ناوک‌افکنت

ای ترک تیرانداز من ابروکمان کیستی؟!

سرو قدت اندر چمن بشکست قدر نارون

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۵۸
sunny dark_mode