گنجور

 
ادیب الممالک

ای آنکه گفتار ترا هوش و روان پاسخ بود

وز آتش عشقت دلم تابنده چون دوزخ بود

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

بلبل به تقطیع رجز گویا بشاخ و شخ بود

دوزخ شمر تاریک را و آن شولمن دوزخ بود

مانند آباد این پسر خود عالم برزخ بود

پروز نژاد است و نسب بازیره یک حصه ز شب

پنک است و اودس یک وجب فرسنگ خود فرسخ بود

سیخ تباهه باب زن کش خوانده برخی تاب زن

پاشنگ باشد آبزن جلاب خود آکخ بود

نسترون آمد نسترن پروین همی باشد پرن

هم زلزله شد بومهن دیگر تلوسه چخ بود

در غاله شعب کوه دان رنجیده را بستوه دان

بسیار را انبوه دان اشکاف و انده رخ بود

حنظل کبست آمد همی ظاهر و غست آمد همی

نشپیل شست آمد همی دام و نژنک آن فخ بود

قند سپید ابلوج شد آبی همانا توج شد

هم گردنه نغروج شد هم خودسری بر مخ بود

مغ جایگاه ژرف دان هلتاک را خود برف دان

نغز نکو اشگرف دان خوب و بلند آوخ بود

مشعلچی آمد روشنگ شاهسپرم شد ونجنگ

مفرق هباک و کف هبک وردان وژخ آزخ بود

وستاخها گستاخها دونان و شومان ماخها

خالیگران طباخها هم پختگه مطبخ بود

زنبور منج و پشه بق وت پوستین و خوی عرق

دیگر جواب و پاورق این هر دوان پاسخ بود

حمام و جامستی کدوخ آن فارتین دان پارگین

آتشگه گرمابها گلخن و یا گولخ بود

باشد فراشالرزه تب پیسی بر ص پریون جرب

پرهیختن یعنی ادب رحل کتب گیرخ بود

کچ فلس ماهی سب صدف دفزک سطبر و تاب تف

سابور هاله پره صف اسب روان هیدخ بود

دان ساتگین پیمانه را و آن دلبر جانانه را

میدان سفاهن شانه را زوبین همان ناچخ بود

آرایش آزین آمده ریشیده رنگین آمده

جد وار پرپین آمده و آن پرپهن فرفخ بود

تاتاست لکنت در زبان تاتول باشد کژدهان

هم ترجمان شد تاجمان هم چشم بد چشزخ بود

برق آذرخش آمد همی تقسیم بخش آمد همی

آغاز وخش آمد همی خوب و خجسته دخ بود

متاره چرمین چغل تنسخ نفیس و کل کچل

پر بر کلاه آمد کلل په په همان بخ بخ بود

شد سخت باز و شخ کمان رون باعث ورون امتحان

فرش و نهالی ریسمان هم گاو آهن نخ بود

نانو همی دان نکره سکوی بیرون پاخره

هم غلبکن شد پنجره هم دامن که شخ بود

نرموره بانوچ آمده تاج خره خوچ آمده

مرد دوبین لوچ آمده لاغر بدن لخ لخ بود

زائیچ و خهر آمد وطن گور است و مدفن مرغزن

پندار بد شید اهرمن آه و فسوس آوخ بود

دیوار میدان لادرا ریواز میخوان داد را

بنیادگو بن لاد را چسبنده و آتش مخ بود

فرتاب وحی و تاب فر فرزین جری فرزان هنر

آنگه تبرزین و تبردیگر نخ ناچخ بود

جهمرز می باشد زنا با عفت آمد پارسا

باطل تبه تا با طلا لر، جوی و پهلوپخ بود

باشد قطایف فرخشه منحوس و ضایع مرخشه

جنگ و خصومت خرخشه دیگر تسیز و چخ بود

ماریره شد مادند را هم ماد باشد مادرا

خال، دایی و عم، افدرادخ دخت و دادا اخ بود

دست آورنجن یاره دان پر گاله لخت و پاره دان

زشت و دده پتیاره دان آب فسرده یخ بود

گو خاکروبه رشت را هم محو و حک دان گشت را

انبست و انبه مشت را مضراب و زخمه زخ بود

لک هرزه و لمتر کلان پیچه سیان و پرسیان

سغری گفل ترسا، سه خوان زنارشان موسخ بود

انبه شدن زحمت شمر ماژیستان عصمت شمر

آز و شره نهست شمر کشتارگه مسلخ بود

 
sunny dark_mode