گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۲ - رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید

 

علم کرد چون شیر شمشیر را

پس افکند آن دشت نخجیر را

عثمان مختاری
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پادشاه هندوان که اسیر محمود گشت و مسلمان شد

 

چون کنم آن خجلت و تشویر را

گریه زانست ای جوان این پیر را

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۵ - در آمدن حمزه رضی الله عنه در جنگ بی زره

 

تیغ حرمت می‌ندارد پیر را

کی بود تمییز تیغ و تیر را

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

من که با مویی به قوّت برنیایم ای عجب

با یکی افتاده‌ام کو بُگسلد زنجیر را

چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیم‌تن

[...]

سعدی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳

 

ای خجلت از جمال تو ماه منیر را

بر باد داده شوق تو جان فقیر را

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳

 

ای دل به یاد دار برنج به شیر را

چون مطبخی بساز منور ضمیر را

این قرص میده به بود از شمسی فلک

ای آسمان به ما منما آن فطیر را

از بوی قلیه حبشی بود بی خبر

[...]

صوفی محمد هروی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

هین منه بر پای من زنجیر را

که دریدم پرده تدبیر را

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

دیدمش در دل نهفتم آه بی‌تأثیر را

در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را

پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در

بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را

خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را

برنتابد از خرابی خانه‌ام تعمیر را

گر چنین شاداب از خون شهیدان می‌شود

آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را

کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی

[...]

کلیم
 
 
۱
۲
۳