بخش ۱۰۸ - حکایت صدر جهان بخارا کی هر سایلی کی به زبان بخواستی از صدقهٔ عام بیدریغ او محروم شدی و آن دانشمند درویش به فراموشی و فرط حرص و تعجیل به زبان بخواست در موکب صدر جهان از وی رو بگردانید و او هر روز حیلهٔ نو ساختی و خود را گاه زن کردی زیر چادر وگاه نابینا کردی و چشم و روی خود بسته به فراستش بشناختی الی آخره
در بخارا خوی آن خواجیم اجل
بود با خواهندگان حسن عمل
داد بسیار و عطای بیشمار
تا به شب بودی ز جودش زر نثار
زر به کاغذپارهها پیچیده بود
تا وجودش بود میافشاند جود
همچو خورشید و چو ماه پاکباز
آنچ گیرند از ضیا بدهند باز
خاک را زربخش کی بود آفتاب
زر ازو در کان و گنج اندر خراب
هر صباحی یک گره را راتبه
تا نماند امتی زو خایبه
مبتلایان را بدی روزی عطا
روز دیگر بیوگان را آن سخا
روز دیگر بر علویان مقل
با فقیهان فقیر مشتغل
روز دیگر بر تهیدستان عام
روز دیگر بر گرفتاران وام
شرط او آن بود که کس با زبان
زر نخواهد هیچ نگشاید لبان
لیک خامش بر حوالی رهش
ایستاده مفلسان دیواروش
هر که کردی ناگهان با لب سؤال
زو نبردی زین گنه یک حبه مال
من صمت منکم نجا بد یاسهاش
خامشان را بود کیسه و کاسهاش
نادرا روزی یکی پیری بگفت
ده زکاتم که منم با جوع جفت
منع کرد از پیر و پیرش جد گرفت
مانده خلق از جد پیر اندر شگفت
گفت بس بیشرم پیری ای پدر
پیر گفت از من توی بیشرمتر
کین جهان خوردی و خواهی تو ز طمع
کان جهان با این جهان گیری به جمع
خندهاش آمد مال داد آن پیر را
پیر تنها برد آن توفیر را
غیر آن پیر ایچ خواهنده ازو
نیم حبه زر ندید و نه تسو
نوبت روز فقیهان ناگهان
یک فقیه از حرص آمد در فغان
کرد زاریها بسی چاره نبود
گفت هر نوعی نبودش هیچ سود
روز دیگر با رگو پیچید پا
ناکس اندر صف قوم مبتلا
تختهها بر ساق بست از چپ و راست
تا گمان آید که او اشکستهپاست
دیدش و بشناختش چیزی نداد
روز دیگر رو بپوشید از لباد
هم بدانستش ندادش آن عزیز
از گناه و جرم گفتن هیچ چیز
چونک عاجز شد ز صد گونه مکید
چون زنان او چادری بر سر کشید
در میان بیوگان رفت و نشست
سر فرو افکند و پنهان کرد دست
هم شناسیدش ندادش صدقهای
در دلش آمد ز حرمان حرقهای
رفت او پیش کفنخواهی پگاه
که بپیچم در نمد نه پیش راه
هیچ مگشا لب نشین و مینگر
تا کند صدر جهان اینجا گذر
بوک بیند مرده پندارد به ظن
زر در اندازد پی وجه کفن
هر چه بدهد نیم آن بدهم به تو
همچنان کرد آن فقیر صلهجو
در نمد پیچید و بر راهش نهاد
معبر صدر جهان آنجا فتاد
زر در اندازید بر روی نمد
دست بیرون کرد از تعجیل خود
تا نگیرد آن کفنخواه آن صله
تا نهان نکند ازو آن دهدله
مرده از زیر نمد بر کرد دست
سر برون آمد پی دستش ز پست
گفت با صدر جهان چون بستدم
ای ببسته بر من ابواب کرم
گفت لیکن تا نمردی ای عنود
از جناب من نبردی هیچ جود
سر موتوا قبل موت این بود
کز پس مردن غنیمتها رسد
غیر مردن هیچ فرهنگی دگر
در نگیرد با خدای ای حیلهگر
یک عنایت به ز صد گون اجتهاد
جهد را خوفست از صد گون فساد
وآن عنایت هست موقوف ممات
تجربه کردند این ره را ثقات
بلک مرگش بیعنایت نیز نیست
بیعنایت هان و هان جایی مهایست
آن زمرد باشد این افعی پیر
بی زمرد کی شود افعی ضریر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره شخصی سخاوتمند در بخارا است که به نیازمندان و سوگواران کمک میکند. او هر روز به گروههای مختلفی از مردم، از جمله فقرا و بیوهها، خیر و صدقه میدهد، اما شرط او این است که هیچ کس از او چیزی نخواهد و باید با سکوت درخواست کمک کند. داستان به تضاد میان افراد فقیر و ثروتمندان میپردازد و با تاکید بر اهمیت حسن نیت و صدقه، نشان میدهد که کمکها باید با خلوص نیت انجام شود. در نهایت، بر این نکته تأکید میکند که از دست دادن زندگی و مرگ، فرصتی برای دریافت عنایتهای الهی خواهد بود و بدون آن، هیچ برکتی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در بخارا، سرنوشت ما تحت تاثیر دوستانی است که در جستجوی نیکی و عمل خوب هستند.
هوش مصنوعی: بسیاری از نعمتها و بخششهای او به حدی بود که تا شب نیز از خزانهاش طلا و نقره تقسیم میکرد.
هوش مصنوعی: به طلا را در کاغذهای بیارزش پنهان کرده بود تا زمانی که زنده بود، بخشش و سخاوتش را در دلها میپاشید.
هوش مصنوعی: مانند خورشید و ماه که درخشان و پاک هستند، آنچه از نور و روشنی به دست میآورند را با دیگران تقسیم میکنند.
هوش مصنوعی: آفتاب طلا را از خاک به وجود نمیآورد و تاثیرش بر گنجینهها و معادن در زمین در حال تخریب است.
هوش مصنوعی: هر روز یک مشکل یا دشواری را حل کن تا دیگر هیچ فردی از آن بینصیب نماند.
هوش مصنوعی: افرادی که مشکلاتی دارند، در یک روز ممکن است به روزی خوب دچار شوند، و کسانی که بیسرپرست و بیکس هستند، در روز بعد از لطف و بزرگواری برخوردار میشوند.
هوش مصنوعی: در روز بعد، علویان مشغول گفتگو با فقیهان نیازمند خواهند بود.
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، به نیازمندان کمک میشود و در روزی دیگر، به افرادی که دچار مشکلات مالی هستند، یاری داده خواهد شد.
هوش مصنوعی: شرط او این بود که هیچکس نمیتواند با زبان طلا چیزی بگوید، در نتیجه لبها را بسته نگهدارید.
هوش مصنوعی: اما در اطراف راه او افرادی بیصوت و خاموش ایستادهاند که مانند فقیران به دیوار تکیه دادهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از روی کنجکاوی و به طرز ناگهانی از تو پرسشی کند، نباید از این گناه که باعث از دست دادن مالش شده، دلگیر باشد.
هوش مصنوعی: من در سکوت شما نجات را یافتم، چون راز و رمز وجودش در چرخش کیسه و کاسهاش نهفته است.
هوش مصنوعی: روزی پیرمردی گفت که ده درصد از درآمدم را به عنوان زکات میدهم و در کنار آن، خودم هم در فقر زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: از ارتباط با نیکان جلوگیری شد و این باعث شد که مردم از دوری و جدایی آنها در تعجب بمانند.
هوش مصنوعی: پیر به فرزندش میگوید که شرم و حیا را فراموش کردهای، فرزند هم در پاسخ میگوید که خودت از من بیشرمتر هستی.
هوش مصنوعی: در این دنیا با آرزوها و طمعهای خود زندگی میکنی و به دنبال جمعآوری چیزها هستی، ولی باید بدانی که این دنیا فانی است و باید به آنچه در این دنیا داری توجه کنی.
هوش مصنوعی: لبخند او باعث شد که آن پیرمرد به تنهایی از آن تفاوت دور شود.
هوش مصنوعی: جز آن پیر، کسی چیزی نمیخواهد؛ نه یک دانه زر از او دیدهام و نه چیزی دیگر.
هوش مصنوعی: در روزهایی که اهل علم مشغول بودند، ناگهان یکی از آنها به خاطر طمع و حرصش به شدت گرفتار مشکلاتی شد و به ناله و فریاد افتاد.
هوش مصنوعی: او بسیار ناله و زاری کرد، اما چارهای پیدا نشد. گفت که در هر حالتی هیچ سودی برایش نیست.
هوش مصنوعی: روز بعد کسی که نالایق است به صف افرادی که درگیر مشکلات و بلاها هستند، وارد میشود.
هوش مصنوعی: تختهها را در دو طرف پای او قرار دادهاند تا به نظر برسد که او پایش شکسته است.
هوش مصنوعی: او را دید و شناخت، اما هیچ چیزی به او نداد و روز بعد چهرهاش را با پوشش پنهان کرد.
هوش مصنوعی: او متوجه شد که آن فرد عزیز به خاطر گناه و ارتکاب جرم، هیچ حرفی دربارهاش نمیزند.
هوش مصنوعی: زمانی که از انواع ضعفها و ناتوانیها رنج برد، مانند زنان چادری بر سر گذاشت.
هوش مصنوعی: در جمع زنان بیوه، او با سر پائین و به آرامی نشست و دستانش را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: او را شناخته بود و در دلش احساس حسرت میکرد، اما به کسی چیزی نبخشید.
هوش مصنوعی: او صبح زود به سراغ کسی رفت که کفن میدوزد تا از او کمک بگیرد و در نمد بپیچد، نه اینکه در وسط راه بیفتد.
هوش مصنوعی: هرگز لبهای خود را از نوشیدنی نگیر و ببین که چگونه اینجا، در این مکان، بزرگی و عظمت جهان به نمایش گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی مردهای را ببیند، ممکن است گمان کند که او دارای طلا و ثروتی است و برای به دست آوردن آن، به فکر بردن کفن او بیفتد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من بدهی، نصف آن را به تو میدهم؛ اینطور بود آن فقیر درخواستکننده که رفتار میکرد.
هوش مصنوعی: در نمد پیچید و بر راهش نهاد، یعنی از نمد استفاده کرد و راه خود را مشخص کرد. معبر صدری جهان آنجا افتاد، به این معناست که راهی در دنیا وجود دارد که سرنوشت یا تقدیر انسانها به آن مرتبط است و در آنجا قرار گرفته است. به طور کلی، این عبارت به انتقال و ایجاد مسیری جدید در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: زر (طلا) را بر روی نمد (پرده یا پارچه خاصی) بریزید و دست خود را با عجله بیرون بیاورید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن خواهان کفن، چیزی از او دریافت نکند، او هم از آن ده دلخواه، چیزی را مخفی نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: مردهای که زیر نمد (پوشش) قرار داشت، دستش را بیرون آورد و سرش را بالا برد؛ او بهخاطر دستش از جای پست و پایین خود خارج شد.
هوش مصنوعی: گفت وقتی که به درگاه تو دسترسی پیدا کردم، ای کسی که بر من درهای کرم و بخشش را بستهای.
هوش مصنوعی: اما او گفت تا زمانی که از دنیا نرفتهای، هیچگاه از لطف و بخشش من بهرهمند نخواهی شد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جانتان را بگذارید، بر روی چیزهایی کار کنید که بعد از مرگتان به دردتان میخورند و باعث ارزشمندیتان خواهند شد.
هوش مصنوعی: هیچ فرهنگی جز مرگ نمیتواند با خداوند در ارتباط باشد، ای کسی که در اعمال خود فریب میزنی.
هوش مصنوعی: یک نگاه و توجه از سوی خداوند به انسان، ارزشش بیشتر از تلاشهای فراوان و کوششهای گوناگون است. اما این تلاشها میتواند انسان را به خطر بیندازد و باعث فساد و انحراف شود.
هوش مصنوعی: این نکته از اهمیت و توجهی که به فرایند زندگی و مرگ داریم، اشاره میکند. افرادی که در این مسیر تجربهای دارند، میدانند که تأثیرات خاصی از زندگی و مرگ وجود دارد و این مسأله به نوعی وابسته به محبت و عنایت الهی است.
هوش مصنوعی: مرگ او بدون توجه و لحاظ نیست، بلکه در واقع جایی وجود دارد که آن توجه ویژهای هست.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن تضاد و تفاوت در ارزشها و ویژگیها میپردازد. میتوان گفت که وجود یک عنصر گرانبها مثل زمرد، نماد زیبایی و ارزش است. در مقابل، افعی که به شکل پیر و فاقد ویژگیهای مثبت توصیف شده، نمادی از ناتوانی و ضعف است. در نهایت، این شعر بیان میکند که بدون ویژگیهای مثبت و با وجود سالها تجربه، نمیتوان به ارزشهای واقعی رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.