اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
بر شاه ایرانم امید هست
چراغم چه باید چو خورشید هست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
کُنونُ عمْرم به پاییزان رَسیدهست.
بهارِ نیکُویی از من رَمیدهست.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
برادر کاو مرا جفت گزیدهست
هنوز او کام خویش از من ندیدهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
دلم را مار زلفینت گزیدهست
خلیده جان من بر لب رسیدهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
یکی گفتی ورا دیده رسیدهست
یکی گفتی پری او را بدیدهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
تو گفتی دایه را هرگز ندیدهست
و یا خود زو جفایی صد کشیدهست
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
گوید که شما دخترکان را چه رسیدهست؟
رخسار شما پردگیان را که بدیدهست؟
وز خانه شما پردگیان را که کشیدهست؟
وین پردهٔ ایزد به شما بر که دریدهست؟
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵ - فصل اندر صفا و اخلاص
نور خود زآفتاب نبریدهست
عیب در آینه است و در دیدهست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۶ - حکایت در عدل و سیاست و جود پادشاه
تخت سلطان چه تو بسی دیدهست
داد و بیداد هرکس اشنیدهست
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵
منت خدای را که سپهرت مرید هست
بدخواه تو زچرخ و جهان مستزید هست
چشم بد از جمال و جلالت بعید به
چشم بد از جلال و جمالت بعید هست
بی لفظ آفرین تو معنی مفید نیست
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸
بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است
تا دست به کام دل خویشم برسیده است
و امروز پشیمانی و درد است دلم را
در عمر خود از هرچه بگفته است و شنیده است
پایی که بسی پویه بیفایده کردی
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
چنین گفت او که هرگز کس رسیدهست
عجب باشد گر اینجا کس ندیدهست
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو دل طرّاری از روی تو دیدهست
درست رُکنیام زو درکشیدهست
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
ز چشم پیل بالاخون چکیدهست
که بر بالای چشم من بریدهست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
در این بازار جز رویت ندیدهست
از آن اندر کمال تو رسیدهست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
درون خانه بحر کل که دیدهست؟
مر این معنی کسی از کس شنیدهست؟
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹
بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
بیایید بیایید که دلدار رسیدهست
بیارید به یک بار همه جان و جهان را
به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیدهست
بر آن زشت بخندید که او ناز نماید
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶
امروز جنون نو رسیدهست
زنجیر هزار دل کشیدهست
امروز ز کندهای ابلوج
پهلوی جوالها دریدهست
باز آن بدوی به هجدهای قلب
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
زیباتر از این صید همه عمر نکردهست
شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدهست
ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان
[...]
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۴ - مدح ابوبکر بن سعد بن زنگی
که تا بر فلک ماه و خورشید هست
در این دفترت ذکر جاوید هست