فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲
چنین اژدها من بسی دیدهام
که از رزم او سر نپیچیدهام
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲
نه از من که نر اژدها دیدهام
گر آواز آن گرگ بشنیدهام
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲
سرافراز گردان بسی دیدهام
سواری بدین گونه نشنیدهام
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۳
سکندر بدو گفت نشنیدهام
نه کس را ز شاهان چنین دیدهام
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۲
کزیشان جز از نام نشنیدهام
نه در نامهٔ خسروان دیدهام
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۹
سواری چنین کز شما دیدهام
ز کنداوران هیچ نشنیدهام
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۰
چنین درد و سختی بسی دیدهام
که روزی ز شادی نپرسیدهام
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۳
که من دستبرد ورا دیدهام
ز کار آگهان نیز بشنیدهام
فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۴
گر آنست رستم که من دیدهام
بسی از نبردش بپیچیدهام
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن
برهمن ز کس گفت نشنیده ام
من اش همچنان استخوان دیده ام
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۷ - گفتار اندر نامه نوشتن فرامرز برکید هندی(و) رفتن گستهم در هند
ز نیروی یزدان نپیچیده ام
چنین رزم من بی شمر دیده ام
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۳ - خواب دیدن زال و سخن گفتن با رستم
بدو گفت خوابی عجیب دیده ام
کزآن گونه خوابی نه بشنیده ام
ایرانشان » بهمننامه » رفتن شاه بهمن به کشمیر به طلب دختران و خواهران فرامرز » بخش ۱۴ - داستان شاه بهمن با رای تندبر و صفت کردن تندبر راه دخمه گرشاسب و نریمان سام و رستم
که من با فرامرز آن دیدهام
به چشم خود ای شه نه بشنیدهام
ایرانشان » بهمننامه » باز آمدن بهمن از هند به ایران و رها کردن زال و دختران رستم از بند » بخش ۱۱ - رفتن برزین آذر به شکار و به مهمانی شدن به خانه بیوراسب و خواستن دختر
من از هول آن روز ترسیدهام
که آن بیم پتیاره را دیدهام
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳۰ - الب ارغو یکی از ممدوحان حکیم را میل کشیدند در آن باب گفته است
شاها بدیدهای که دلم را خدای داد
در دیدهٔ تو معنی نیکو بدیدهام
چون کردگار ذات شریفت بیافرید
گفت ای کسی که بر دو جهانت گزیدهام
راضی بدان نیم که به غیری نگه کنی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیدهام
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیدهام
بیمیانجی زبان و زحمت گوش آن زمان
[...]