ازان پس چو آمد بهخسرو خبر
که پیران شد از رزم پیروزگر
سپهبد بهکوه هماون کشید
ز لشکر بسی گرد شد ناپدید
در کاخ گودرز کشوادگان
تهی شد ز گردان و آزادگان
ستاره بر ایشان بنالد همی
بهبالینشان خون بپالد همی
ازیشان جهان پر ز خاک است و خون
بلند اختر طوس گشته نگون
بفرمود تا رستم پیلتن
خرامد بهدرگاه با انجمن
برفتند ز ایران همه بخردان
جهاندیده و نامور موبدان
سر نامداران زبان برگشاد
ز پیکار لشکر بسی کرد یاد
به رستم چنین گفت کای سرفراز
بترسم که این دولت دیریاز
همی برگراید بهسوی نشیب
دلم شد ز کردار او پرنهیب
توی پروارنندهٔ تاج و تخت
فروغ از تو گیرد جهاندار بخت
دل چرخ در نوک شمشیر تست
سپهر و زمان و زمین زیر تست
تو کندی دل و مغز دیو سپید
زمانه به مهر تو دارد امید
زمین گرد رخش ترا چاکرست
زمان بر تو چون مهربان مادرست
ز تیغ تو خورشید بریان شود
ز گرز تو ناهید گریان شود
ز نیروی پیکان کلک تو شیر
بهروز بلا گردد از جنگ سیر
تو تا برنهادی بهمردی کلاه
نکرد ایچ دشمن به ایران نگاه
کنون گیو و گودرز و طوس و سران
فراوان ازین مرز کنداوران
همه دل پر از خون و دیده پرآب
گریزان ز ترکان افراسیاب
فراوان ز گودرزیان کشته مرد
شده خاک بستر به دشت نبرد
هرانکس کزیشان به جان رستهاند
به کوه هماون همه خستهاند
همه سر نهاده سوی آسمان
سوی کردگار مکان و زمان
که ایدر بیاید گو پیلتن
به نیروی یزدان و فرمان من
شب تیره کاین نامه بر خواندم
بسی از جگر خون برافشاندم
نگفتم سه روز این سخن را به کس
مگر پیش دادار فریادرس
کنون کار ز اندازه اندر گذشت
دلم زین سخن پر ز تیمار گشت
امید سپاه و سپهبد به تست
که روشنروان بادی و تن درست
سرت سبز باد و دلت شادمان
تن زال دور از بدِ بدگمان
ز من هرچ باید فزونی بخواه
ز اسپ و سلیح و ز گنج و سپاه
برو با دلی شاد و رایی درست
نشاید گرفت این چنین کار سست
به پاسخ چنین گفت رستم به شاه
که بی تو مبادا نگین و کلاه
که با فر و برزی و بارای و داد
ندارد چو تو شاه گردون بهیاد
شنیدهست خسرو که تا کیقباد
کلاه بزرگی بسر بر نهاد
بهایران بهکین من کمر بستهام
به آرام یک روز ننشستهام
بیابان و تاریکی و دیو و شیر
چه جادو چه از اژدهای دلیر
همان رزم توران و مازندران
شب تیره و گرزهای گران
هم از تشنگی هم ز راه دراز
گزیدن در رنج بر جای ناز
چنین درد و سختی بسی دیدهام
که روزی ز شادی نپرسیدهام
تو شاه نو آیین و من چون رهی
میان بستهام چون تو فرمان دهی
شوم با سپاهی کمر بر میان
بگردانم این بد ز ایرانیان
ازان کشتگان شاه بیدرد باد
رخ بدسگالان او زرد باد
ز گودرزیان خود جگر خستهام
کمر بر میان سوگ را بستهام
چو بشنید کیخسرو آواز اوی
به رخ برنهاد از دو دیده دو جوی
بدو گفت بیتو نخواهم زمان
نه اورنگ و تاج و نه گرز و کمان
فلک زیر خم کمند تو باد
سر تاجداران به بند تو باد
ز دینار و گنج و ز تاج و گهر
کلاه و کمان و کمند و کمر
بیاورد گنجور خسرو کلید
سر بدرههای درم بردرید
همه شاه ایران به رستم سپرد
چنین گفت کای نامبردار گرد
جهان گنج و گنجور شمشیر تست
سر سروران جهان زیر تست
تو با گرزداران زاولستان
دلیران و شیران کابلستان
همیرو به کردار باد دمان
مجوی و مفرمای جستن زمان
ز گردان شمشیرزن سیهزار
ز لشکر گزین از در کارزار
فریبرز کاوس را ده سپاه
که او پیشرو باشد و کینهخواه
تهمتن زمین را ببوسید و گفت
که با من عنان و رکیبست جفت
سران را سر اندر شتاب آوریم
مبادا که آرام و خواب آوریم
سپه را درم دادن آغاز کرد
به دشت آمد و رزم را ساز کرد
فریبرز را گفت برکش پگاه
سپاه اندر آور به پیش سپاه
نباید که روز و شبان بغنوی
مگر نزد طوس سپهبد شوی
بگویی که در جنگ تندی مکن
فریب زمان جوی و کندی مکن
من اینک به کردار باد دمان
بیایم نجویم بره بر زمان
چو گرگین میلاد کار آزمای
سپه را زند بر بد و نیک رای
چو خورشید تابنده بنمود چهر
بسان بتی با دلی پر ز مهر
بر آمد خروشیدن کرنای
تهمتن بیاورد لشکر ز جای
پر اندیشه جان جهاندار شاه
دو فرسنگ با او بیامد بهراه
دو منزل همیکرد رستم یکی
نیاسود روز و شبان اندکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: پس از آنکه خبر پیروزی پیران به خسرو رسید، سپهبد به کوه هماون رفت و لشکر ناپدید شد. در کاخ گودرز، جوانمردان و آزادگان از هم گرد آمدند و دلهایشان پر از غم گشت. رستم به درگاه خسرو آمد و تمام پیشوایان و دلاوران ایران به او گفتند که این دولت ممکن است به زوال برود. رستم با قدرت و شجاعت خود بر دشمنان چیره میشود و پیروزی را انتظار دارد.
خسرو به رستم گفت که بدون او، تاج و تخت ارزشی ندارد و در پیشکاران به او اعتماد کرد. او به رستم گنج و سلاح داد و به او دستور داد که آماده جنگ بشود. نهایتاً رستم به لشکر و جنگجویان خود دستور داد تا آماده حرکت شوند و به سمت دشمن پیش بروند، تا پیروزی را به دست آورند.
هوش مصنوعی: پس از آن، وقتی به خسرو خبر رسید که پیران در میدان جنگ پیروز شده است،
هوش مصنوعی: سپهبد به کوه فرار کرد و از لشکر خودش فاصله گرفت و در میان جمعیت ناپدید شد.
هوش مصنوعی: در کاخ گودرز، مردم نیکوکار و آزادگان از جمع و خودیهایشان خالی شدند.
هوش مصنوعی: ستارهها بر حال آنها افسوس میخورند و بر بالینشان خون گریه میکنند.
هوش مصنوعی: از اینها جهان پر از خاک و خون است و ستاره بلند اختر طوس نابود شده است.
هوش مصنوعی: رستم، پهلوان بزرگ، با زیبایی و غرور به درگاه رفت تا در جمع بزرگان و همراهان حضور پیدا کند.
هوش مصنوعی: همه دانایان و مشهوران و نیکان از ایران رفتند و دیگر در کشور نیستند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در میان پیشوایان و نامداران، یکی از آنها به صحبت آمده و با یادآوری جنگ و نبردی که انجام شده، به بیان مسائلی میپردازد.
هوش مصنوعی: به رستم گفتند: ای بلندمرتبه، من نگرانم که این قدرت و جایگاه پایدار نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: دلم به خاطر رفتار او بسیار ناراحت و دلتنگ شده و به سمت پایین و ناراحتی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر تخت نشسته، از تو نور و روشنی میگیرد و بخت خوب او به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: دل در دستان توست و زندگی، زمان و مکان همه زیر امر و اراده تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: تو با دل و فکر خود، زمانهای که مانند دیوی سپید است را به تملک خود درآوردهای و او به عشق و محبت تو امیدوار است.
هوش مصنوعی: زمین به دور تو میچرخد و تو را خدمتگزار خود میداند، زمان نیز نسبت به تو با مهربانی همچون یک مادر رفتار میکند.
هوش مصنوعی: از ضربههای تو خورشید به شدت داغ خواهد شد و از شدت آن، سیاره ناهید (زهره) به گریه درخواهد آمد.
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و تأثیر قلم تو، حتی شیر جنگجو هم از نبرد خسته و دلزده میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر سر مردان کلاه برنمیگذارد، هیچ دشمنی به ایران چشم طمع نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اکنون، گیو و گودرز و طوس و سایر سران زیادی از این مرز و بوم گرد هم آمدهاند.
هوش مصنوعی: همه دلها از غم و اندوه پر شده و چشمانشان پر از اشک است، در حالیکه از ترکهای افراسیاب فرار میکنند.
هوش مصنوعی: بسیاری از گودرزیها در میدان جنگ جان باخته و به خاک افتادهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این گروه رهایی یافته، در دل خود احساس خستگی میکند و به کوهها پناه میبرد.
هوش مصنوعی: همه نگاهها به سوی آسمان و خداوند، که خالق زمان و مکان است، معطوف شده است.
هوش مصنوعی: شخصی به نام پیلتن به قدرت نیروی الهی و بر اساس دستورات من به اینجا میآید.
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که این نامه را خواندم، به مقدار زیادی از دل درد و اندوه، اشک ریختم.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که من سه روز است که این موضوع را به هیچکس نگفتم، جز اینکه فقط در برابر خداوند تقاضای کمک کردهام.
هوش مصنوعی: حال دلم از این حرفها فراتر رفته و شایسته نیست، به همین دلیل پر از نگرانی شدهام.
هوش مصنوعی: امید سربازان و فرماندهان به توست، چرا که تو فردی روشنفکر و نیکوچهرهای.
هوش مصنوعی: سرسبز و شاداب باش و دل شاد و خرم داشته باش، بدیهای بدگمان را از خود دور کن و سعی کن از زشتیها دور بمانی.
هوش مصنوعی: از من هرچه میخواهی، بیشتر بخواه؛ از اسب و سلاح و گنج و سپاه.
هوش مصنوعی: با دلِ شاد و اندیشهای صحیح برو، زیرا اینگونه کارهای بیاساس و سست را نمیتوان پیش برد.
هوش مصنوعی: رستم به شاه گفت: بی تو نه نگینی مانده و نه کلاهی، یعنی برای من بودن تو بسیار مهم است و بدون تو هیچ ارزشی ندارم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی همچون تو که دارای قدرت و مقام والا هستی، نیازی به یادآوری و اثبات ارزشها و ویژگیهای خود ندارد. تو در مقام خود چنان برجستهای که هیچکس نمیتواند به پای تو برسد.
هوش مصنوعی: خسرو اطلاعاتی دارد مبنی بر اینکه کیقباد، شاه پیشین، کلاهی بزرگ بر سر گذاشته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر کینهام از ایران، عزم خود را جزم کردهام و هیچ روزی را در آرامش سپری نکردهام.
هوش مصنوعی: بیابان و تاریکی و موجودات خوفناک، همه اینها نشانهای از جادو و قدرت اژدهای دلیر هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به نبردی اشاره دارد که بین دو سرزمین توران و مازندران در شب تاریک و در شرایط سخت با سلاحهای سنگین رخ میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر تشنگی و همچنین به دلیل مسیر طولانی که طی کردهام، در حالی که در سختی هستم، نمیتوانم در جایی راحت و آرام بنشینم.
هوش مصنوعی: من در زندگی درد و سختیهای زیادی را تجربه کردهام، بهطوری که حتی یک روز هم از خوشحالی نپرسیدهام.
هوش مصنوعی: تو پهنهی قدرت و فرمانروایی و من در راهی گرفتار و محدود هستم، وقتی تو دستور میدهی.
هوش مصنوعی: من با نیروهایی که دارم، آمادهام این بدی را از میان ایرانیان برطرف کنم.
هوش مصنوعی: از آن کسانی که به دست شاه بیدرد کشته شدهاند، باد به رنگ زرد، چهرهی بدسگالان او را بپوشاند.
هوش مصنوعی: از اهل گودرزی دلbroken و خستهام و برای غمهای زیاد، دور کمرم را محکم بستهام.
هوش مصنوعی: زمانی که کیخسرو صدای او را شنید، اشک از چشمانش جاری شد و به گونهاش ریخت.
هوش مصنوعی: گفت: بدون تو نه به وقت و زمان اهمیت میدهم، نه به پادشاهی و تاج و نه به سلاح و قدرت.
هوش مصنوعی: جهان به زیر تأثیر قدرت تو است و تاجداران در دست تو یعنی در کنترل تو هستند.
هوش مصنوعی: از پول و ثروت و از تاج و جواهر، و همچنین از کلاه و کمان و کمند و کمربند.
هوش مصنوعی: بیاورید گنجینهای که پادشاه کلیدش را به همراه دارد و در صندوقهایش را باز کنید.
هوش مصنوعی: همه شاهان ایران این موضوع را به رستم سپردند و گفتند: ای کسی که نامت معروف و مشهور است، این را بشنو.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به قدرت و تسلط دارد. در آن گفته میشود که دنیا مانند یک گنج است و کلید دستیابی به آن، شمشیر تو است. بنابراین، تو هستی که بر سروری بر جهان حاکم هستی. به طور کلی، میتوان گفت که انسان با اراده و قدرت خود میتواند به داشتههای بزرگ دست یابد و در زندگی برتر باشد.
هوش مصنوعی: تو با شجاعان زاولستان و دلیران کابلستان هم درجۀ قهرمانی و رزمندگی هستی.
هوش مصنوعی: به رفتار و حالت باد، در هر لحظه نگریست و در تلاش برای به دست آوردن زمان نباش.
هوش مصنوعی: از میان لشکر سیهزار نفر، شمشیرزنان ماهر را برگزیده و به میدان جنگ رفتهاند.
هوش مصنوعی: فریبرز، کاووس را ده سپاه میدهد، تا او پیشرو باشد و انتقامجویانه عمل کند.
هوش مصنوعی: تهمتن (رستم) زمین را بوسید و گفت که اینجا با من همنوا و همسوار است.
هوش مصنوعی: ما باید سران مخصوص را به سرعت و عجله به حرکت درآوریم تا مبادا آرامش و خواب به آنها دست دهد.
هوش مصنوعی: سپه را به دشت آوردند و برای جنگ آماده شد.
هوش مصنوعی: فریبرز را گفت که در صبح سپاه را آماده کن و به جلو سپاه ببرید.
هوش مصنوعی: هرگز نباید روز و شب در نغمه سرایی و شادی بسر ببری مگر آنکه نزد طوس، سپهبد شوم.
هوش مصنوعی: اگر بگویی در جنگ تندرو نباش، فریب روزگار را نخور و از تلاش و کوشش دست برندار.
هوش مصنوعی: من اکنون به سرعت و نرمی مانند باد میآیم و در جستجوی فرصتی مناسب در مسیر زمانم.
هوش مصنوعی: مثل گرگ که درنده و کارآزموده است، سپاهی که به میدان میآید، بر اساس نیکی و بدی میاندیشد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان نمایان شد، چهرهاش همچون مجسمهای زیبا بود و دلها را پراز محبت و عشق میکرد.
هوش مصنوعی: صدای کرنای تهمتن بلند شد و لشکریان از جا بلند شدند و به سوی میدان آمدند.
هوش مصنوعی: شاه جهان، با اندیشهای عمیق، دو فرسنگ بهسوی او روانه شد.
هوش مصنوعی: رستم در دو مکان به طور مداوم در حال فعالیت بود و هرگز از روز تا شب استراحتی نمیکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.