گنجور

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴۶

 

ای همت صد هزار کس در پی تو

وی رنگ گل و بوی گلاب از خوی تو

ای تعبیه جان عاشقان در پی تو

ای من سر خویش کشته‌ام در پی تو

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - هم در مدح اتسز

 

زهی خلق در لشکر آلای او

فلک پست با قدر والای تو

زمانه بریده ، جهان دوخته

لباس معالی ببالای تو

مزین شده گردن و گوش فضل

[...]

وطواط
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷۲ - در مدح تاج الدوله

 

ای گشته کار خلق مفوض برای تو

اقبال آفریده شده از برای تو

ماوی گه اکابر عالم بکوی تو

منزلگه افاضل گیتی سرای تو

بهرامشاه را اکرا بود مرد حرب(!)

[...]

وطواط
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

ای فلک مرکب عماریی تو

اشک ما کی کشد سماری تو

حمیدالدین بلخی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

ای مرا بیشه دوستداری تو

همه امید من بیاری تو

در زمانه همی زنند مثل

از لطیفی و بردباری تو

گر مرا خوار داشتی شاید

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۴ - در آنچه شریعت و حقیقت مراد یکی است

 

اگر داری سر علم علی تو

مرو بیرون ز گفتار نبی تو

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۱ - اسرار گفتن عبدالسلام با شیخ جنید از حقیقت منصور

 

خیالی دیدی و حیران شدی تو

چنین در عشق سرگردان شوی تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴ - در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید

 

یکی هستی و در یکی یکی تو

مثال قطرهٔ در قلزمی تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۹ - در سلوک شریعت ورزیدن و از حقیقت متمتع شدن فرماید

 

چو راهی می ندانی همچو وی تو

مخور مانند وی این جام می تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید

 

اگر کشته شوی چون مرتضی تو

شوی بیشک حقیقت کل خدا تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۰ - سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه

 

تو اصل از یار داری لیک بی تو

کنون اینجا مکن در خود منی تو

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقالة العاشر

 

طوطی جان طالب معنی تو

تا ابد طوبی له از طوبی تو

عطار
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۲

 

دل‌برا در آرزویِ رویِ شهر آرایِ تو

عمر من بگذشت و من نگذشتم از سودایِ تو

گر مرا آن دست رس باشد که بادِ صبح را

دامنت بگرفتمی افتادمی در پایِ تو

بر گذرگاهِ تو می‌خواهم که در خاکم نهند

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸۴

 

ای خرد مست لعل چون می تو

ما ز آزاده ابروی خوی تو

می مرا ده که لب به گوش برم

بس که مستم ز لعل چون می تو

چون کنی وعده، باز گویی «کی »

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۲

 

ای داده گلابرا خجالت خوی تو

مستم ز هوای لب همچون می تو

حقا که گرم دست دهد پی کنمش

جز سایه کسی را که بود در پی تو

ابن یمین
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

گر به چمن بگذرد قامت رعنای تو

سرو بدان سرکشی بوسه دهد پای تو

گل به چنان رنگ و بو زرد شد از روی تو

مه به چنان روشنی تیره شد از رأی تو

گر به تو یک کنج چشم نیم اشارت کنی

[...]

ناصر بخارایی
 
 
۱
۲