بخش ۱۷۰ - نامه نوشتن شدید به نزد عوج و آمدن عوج
شدید بداندیش دل پر ز غم
نشسته ز سام سپهبد دژم
به نزدیکی عوج او نامه کرد
بسی پوزش اندر سر خامه کرد
چنین گفت کای شاه مغرب زمین
نهنگ دمان پیر پرخاش و کین
نداری به گیتی کسی را همال
به نیروی کوپال و بازو و یمال
نیامد به گیتی چو تو نامدار
به بالا به فرسنگ باشی چهار
اگر چرخ خواهی به زیر آوری
تو بازی به چنگال شیر آوری
زمانه ز بیم تو گردد هلاک
تن مرگ گردد ز تو چاکچاک
که دریای چین تا میانت بود
همه روی گیتی نشانت بود
نداری به کردار سام آگهی
که آمد ازو سر به سر بیرهی
همه مرز مغرب ازو شد خراب
ز بیمش نیارم سر اندر به خواب
دلیران مغرب سراسر بکشت
کس او را نیارست گفتن درشت
طلسمات جمشید بر هم شکست
به سوی بهشت اندر آورد دست
بکشت آتش دوزخ باب من
ازو تیره شد سر به سر آب من
اگر تو نیاری درین جنگ چنگ
به مغرب نیارند سنگی به سنگ
سراسر بگیرند ایرانیان
درین رزم بندند بر تو میان
ز یک تن چنین کار ما تنگ شد
سر ما همه زیر این ننگ شد
سپاس از تو دارم درین کارزار
که آئی برآری ز جانش دمار
وگرنه بگیرد سر تخت ما
کند تیره برچشم ما بخت ما
اگر گل به سر داری اکنون مشو
اگر شاخ گل داری اکنون مبو
چو نامه بخوانی زمانی مپا
کمربسته اکنون بر ما بیا
چو آمد ز درگاه ما قهقهام
که نزدیک آرد درود و سلام
همان دم بر آن نامه مهری نهاد
به دست سپهدار مغرب بداد
از آنجا بیامد به کوه بلور
به نزدیکی عوج با یار و زور
بیامد به نزدیک دریا رسید
همان قهقهامش به ناگه بدید
که کردی به دریای مغرب شکار
نهنگان گرفتی ز دریاکنار
به دریا درون بود زانوش و بس
نهنگان گریزنده از پیش و پس
به دریا ز ناگه نهنگی گرفت
چگونه نهنگی بغایت شگفت
مر او را به بالای سر برکشید
ز ماهی ورا سوی مه برکشید
به خورشید رخشنده بریانش کرد
از آن تابش شید بیجانش کرد
پس آنگه مر او را سراسر بخورد
ز مغز استخوانش برآورد گرد
نشد سیر از آن عوج پور عنق
که بودی سر او به نزد افق
به پا خاست نزدیک او قهقهام
فغان کرد از رزم بیدار سام
کز ایران بیامد یکی نامدار
همه لشکر ما شده تار و مار
ز نیروی کوپال از دست او
همه مرز مغرب شده پست او
نتابد کسش روز پیکار و جنگ
بجز گرز چیزی ندارد به چنگ
طلسمات جمشید بر هم شکست
سوی پور شداد یازید دست
به دست آوریدست شمشیر جم
دل مرگ از تیزی وی دژم
بپرسید کان را چسان است حال
که گوئی ندارد به گیتی همال
چنانست نیروی و یالش چسان
که مغربزمین را گرفتست آن
چه نامست او را نژادش ز کیست
ز مغرب چه جوید مرادش ز چیست
به پاسخ بدو گفت پس قهقهام
که باشد ورا نام فرخنده سام
نود رش بود برز و بالای او
چهل رش بود نیز پهنای او
نتابد به نیروی بازوی تو
به خاک اندر آید به یزدی تو
نتابد به یک دست تو در نبرد
به یک پا تنش را کنی زیر گرد
ترا گر ببیند گریزان شود
همه استخوانهاش ریزان شود
ندیدست بالا و کوپال تو
سر و سینه و نیروی یال تو
بخندید از آن گفته پور عنق
ز شادی به گردون رساند او تتق
چنین گفت کان سام بیجان کنم
به گردون برآرمش و بریان کنم
خورم استخوانش بسان بره
نمایم به گردان دلیری سره
بگفت و طلب کرد از آن پس نبید
یکی کشتی باده را درکشید
که ساز نبردم بیارید زود
که سازم جهان پیش دشمن کبود
چو دوباره کشتی به سر برکشید
پس آنگه یکی نعرهای برکشید
کلاهی ز آهن به سر برنهاد
یکی درع پوشید آن بدنژاد
عمودی به ماننده بیستون
که او را ندانست کس چند و چون
سپاهش همه نره دیوان جنگ
نه آدم نه دیو و پلنگ و نهنگ
زبان دگرگوی و بازوی سخت
سر و دست و کوپالشان لخت لخت
همانا بدندی ده و دو هزار
غریونده مانند رعد بهار
همان شب از آن جای کردند کوچ
به سوی شدید آمد آنگاه عوج
دل سام پرکینه و خشم و جنگ
به پیکار او تیز کرده دو چنگ
گریزیده زو شیر و غرنده ببر
نیامد به بالاش از بیم ابر
ازو آگهی شد به نزد شدید
که پور عنق عوج آمد پدید
شگفتی دلیر است عوج بلا
شود سام بیچاره زو مبتلا
پذیره فرستاد لشکر به راه
بدان تا بیابد بدان بارگاه
سه منزل برش پیش بازآمدند
به نزدیک آن رزمساز آمدند
شگفتی بماندند لشکر ازو
که هرگز نباشد چنین رزمجو
دو فرسنگ دستش کشیده دراز
به پای خودش چار فرسنگ باز
بسی ژندهپیلان به پیش اندرون
همه تن نماینده بیستون
یکی کشتئی بسته بر چارپیل
که بودی زمین زیر او همچو نیل
به پرسش گرفتند هر یک ز هم
که این چیست کشتی به پیل دژم
بدیشان چنین گفت پس قهقهام
که در بزم گیرد مر این را به جام
نهنگی به هر روز دارد خورش
از آن یافته پیکرش پرورش
چنین تا بیامد به پیش شدید
سراپا برهنه به پیشش دوید
درافتاد در پیش زاریکنان
دو دست از بر سینه خودزنان
که از سام شد مرز مغرب خراب
شد از بیم او خشک بر رود آب
بسا پهلوانان که از ما بکشت
که ننموده در رزم یک روز پشت
بخندید ازو عوج کانده مدار
ببندم دو دستش درین کارزار
به دستت سپارم مر او را به بند
پس آنگه تو دانی و خم کمند
به پیش سواران تو را شرم نیست
به دیده تو را هیچ آزرم نیست
که از دست یک تن بنالی به دهر
به خیره همه شهد خود کرده زهر
به گیتی توئی پور شداد عاد
که او آفریدست این خاک و باد
همی سام نیرم که نراژدهاست
یکی بنده بیبهای خداست
خداوند اوئی و چون او رهی
ترا شرم ناید ز شاهنشهی
که از سام نیرم شکایت کنی
به نزدیک من این حکایت کنی
ندانم تو را زندگی بهر چیست
به حال تو یکسر بباید گریست
بگفت و فرود آمد از پشت پیل
اگر بشمری گام او بد دو میل
بدان دشت و آن لاله و مرغزار
به هر گوشهای ناله مرغ زار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شدید بداندیش که دلش پر از غم است، نامهای به عوج، شاه مغرب، میفرستد و از او درخواست کمک میکند. او از قدرت و شهرت عوج تمجید میکند و نگران از خطرات احتمالی جنگ با دشمنان است. او به عوج هشدار میدهد که نیروی عظیم او باعث ترس دشمنانش خواهد شد و اگر کمک نکند، مغرب در خطر خواهد بود.
عوج، از سمبلهای قدرت و دلیری، میگوید که سام، پدرش، را شکست خواهد داد و او را در آتش شجاعتش خواهد سوزاند. او خود را در نبرد آماده میکند و با ارتش بزرگی به سوی شدید میآید تا در برابر سام بایستد.
در ادامه، عوج با نمایشی از قدرت خود وارد میدان میشود و سپاهیانش را تحت فرمان خود قرار میدهد. در این میان، سام که سمبل دلیری و شجاعت است، با خشم و کینه به سمت عوج میرود و جنگ و رویارویی میان آنها شروع میشود.
شعر به تصویر کشیدن جنگ و قدرتهای داوری میپردازد و تضاد میان دو شخصیت اصلی، عوج و سام، را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: دل پر از غم و اندوهی دارد و از شدت نگرانی و اندیشههای بد، در انتظار سپهبدی خشمگین و غمگین نشسته است.
هوش مصنوعی: او به نزدیکی عوج (شخصی) نامهای نوشت و در آن معذرتخواهیها را با دقت زیادی بیان کرد.
هوش مصنوعی: این شخص به شاه مشرق زمین میگوید که ای پادشاه، نهنگ قدیمی و خشمگین در زیر آسمان تاریک وجود دارد که مملو از خصومت و دشمنی است.
هوش مصنوعی: در دنیا کسی را نداری که با قدرت و قوت تو بتواند رقابت کند، نه با نیروی بازو و نه با تواناییهایت.
هوش مصنوعی: در دنیای زمین، هیچ کس به اندازه تو مشهور و بزرگ نیست که چهار فرسنگ بالاتر از دیگران قرار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زندگیات را تغییر بدهی، باید با چالشها و موانع بزرگ روبرو شوی و با شجاعت مواجهه کنی.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر ترس از تو نابود میشود و مرگ به خاطر تو از هم میپاشد.
هوش مصنوعی: دریای چین تا زمانی که در میانه توست، همهچیز در دنیا نشان تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو از کارهای سام خبر نداری، که او چگونه در سر و جان خود آزادی را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: تمامی مرزهای غربی به خاطر ترس از او ویران شده است، از این رو نمیتوانم سر را در خواب آرام بگذارم.
هوش مصنوعی: دلیران غرب زمین همه را شکستند و هیچکس نتوانست با صدای بلند سخن بگوید.
هوش مصنوعی: طلسمهای جمشید از هم گسسته شد و دست او به سمت بهشت دراز شد.
هوش مصنوعی: آتش جهنم مرا نابود کرد و به خاطر آن، تمام وجودم به خاطر غم و اندوه رنگ باخت.
هوش مصنوعی: اگر تو در این جنگ کمک نرسی، هیچکس به سمت دشمن سنگی نخواهد انداخت.
هوش مصنوعی: ایرانیان در این نبرد، همه جا را میگیرند و در وسط کار، به تو حمله خواهند کرد.
هوش مصنوعی: از یک نفر چنین وضعی برای ما پیش آمد که همه ما زیر بار این ننگ مجبور به خجالت شدهایم.
هوش مصنوعی: من از تو به خاطر این مبارزه سپاسگزارم که با آمدنت جان او را نجات میدهی.
هوش مصنوعی: اگر چنانچه این کار را نکند، ممکن است بر تخت ما غلبه کند و شانس ما را به بدبختی تبدیل کند.
هوش مصنوعی: اگر اکنون گل بر سر داری یا شاخ گل در دست داری، به آن فخر مکن و خود را مغرور نساز.
هوش مصنوعی: وقتی که نامه را میخوانی، لحظهای از تلاش و زحمت خود دست برندار، بلکه اکنون به ما بپیوند.
هوش مصنوعی: وقتی که خندههای من از درگاه ما به گوش میرسد، نزدیک است که درود و سلامی هم برسد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، نامهای با مهر بر دستان فرمانده غربی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: از آنجا به کوه بلور آمد، نزدیک عوج، با عشق و قدرت.
هوش مصنوعی: به کنار دریا آمد و ناگهان خندههای بلند و شادش را دید.
هوش مصنوعی: تو که به دریای غرب رفتی و نهنگها را شکار کردی، از کنارهی دریا چه تجربیاتی به دست آوردی؟
هوش مصنوعی: در دریا عمق زیادی وجود دارد و نهنگها هم از هر سو به سرعت در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: ناگهان مانند نهنگی غولپیکر به دریا حملهور شد، چیزی که بسیار شگفتانگیز و حیرتآور است.
هوش مصنوعی: او را به جایگاه بلندی رساند، مانند ماهی که به سوی شبنم درخشان میرود.
هوش مصنوعی: خورشید روشن، به خاطر تابش خود، او را گرم و درخشان کرده و به زندگی و نشاط بخشیده است.
هوش مصنوعی: سپس او بهطور کامل آن را میخورد و همهچیز از استخوانش خارج میشود.
هوش مصنوعی: او نتوانست از خطای بزرگ خود درس بگیرد و همچنان در اوج نداشتهاش به سر میبرد، در حالی که در نزدیکی افق به سرش اشاره میشود.
هوش مصنوعی: در برابر او بلند شدم و خندهام به شدت زنگ فریاد و درد ناشی از جنگ را به صدا درآورد.
هوش مصنوعی: شخصی مشهور از ایران آمد و باعث شد که تمام نیروهای ما دچار نابودی و برهمریختگی شوند.
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و نیروی او، تمام سرزمینهای غربی تحت تأثیر قرار گرفته و به موضعی پایینتر از او رسیدهاند.
هوش مصنوعی: هیچکس در روز مبارزه و جنگ نمیتواند به جز گرز (چیزی برای مبارزه) به دست بگیرد.
هوش مصنوعی: طلسمات جمشید از هم پاشید و به سمت پسر شداد حملهور شد.
هوش مصنوعی: با به دست آوردن شمشیر جم، دل مرگ را از تیزی آن بگیرید.
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدند حال او چگونه است و او در پاسخ گفت که در این دنیا هیچ شباهتی به حال او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی او به مانند قدرتی است که توانسته مغرب زمین را تسخیر کند.
هوش مصنوعی: این شعر درباره این است که از چه نژادی است و نامش چه میباشد و از سرزمین مغرب چه چیزی را دنبال میکند. به عبارت دیگر، فرد در جستجوی هویت خود و خواستههایش است.
هوش مصنوعی: در پاسخ او گفتم که اگر بخواهی میتوانی وجود شخص خوشبختی مانند سام را به خود اختصاص دهی.
هوش مصنوعی: درختی نود شاخه داشت و بر افراشته بود و چهل شاخه دیگر نیز بر روی آن گسترده شده بود.
هوش مصنوعی: نیرو و قدرت تو باعث میشود که دیگران به خاک بیفتند و تحت تاثیر تو قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر در جنگی تنها به یک دست تکیه کنی، نمیتوانی به خوبی مقابل حریف خود مقاومت کنی و اگر بر زمین بیفتی، به آسانی شکست خواهی خورد.
هوش مصنوعی: اگر تو را ببیند، به شدت وحشتزده میشود و تمام بدنش به لرزه میافتد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند و نمیتواند ببیند که برتری و شکوه تو در کجا نهفته است؛ نه در سر و سینهات و نه در قدرت یالت.
هوش مصنوعی: آن پسر از خوشحالی به آسمان خندید و سخنانی گفت که شادابی او را نمایان میکرد.
هوش مصنوعی: او گفت که چنین کنم: سام را که بیجان است، به آسمان میبرم و او را آتشزده و سوزان میکنم.
هوش مصنوعی: من استخوان او را مانند بره میخورم و دلیری و شجاعت را به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: او گفت و از آن به بعد نوشیدنی خواست و یکی از کشتیها را پر از شراب کرد.
هوش مصنوعی: بیایید سریعاً ساز و آواز را بیارید، چون میخواهم برای مقابله با دشمن که مثل آسمان تاریک و غمانگیز است، خود را آماده کنم.
هوش مصنوعی: هنگامی که کشتی دوباره به سطح آب بازگشت، فردی صدایی بلند کرد.
هوش مصنوعی: یک نفر کلاهی از آهن به سر گذاشت و زرهی بر تن کرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی مانند کوه بیستون، از نظر عظمت و استقامت خود، ناشناخته و ناشناخته باقی مانده است. به عبارت دیگر، عظمت و زیبایی او بهگونهای است که هیچکس نتوانسته به درستی آن را درک کند یا دربارهاش صحبت کند.
هوش مصنوعی: سپاه او شامل تنها جنگجویان بیرحم است و نه انسانی در آن دیده میشود و نه موجوداتی مانند دیو، پلنگ و نهنگ.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان تفاوت بین سخن گفتن و عمل کردن میپردازد. در آن اشاره شده که زبان به راحتی میتواند حرف بزند و وعده دهد، اما در مقابل، قدرت و تواناییهای جسمی همچون بازو، دست و سر، نیاز به تلاش و پشتکار واقعی دارند. این تفاوت نشاندهندهی آن است که فقط حرف زدن کافی نیست و عمل کردن نیز ضروری است.
هوش مصنوعی: به راستی که در بدی، دو هزار انسان به مانند رعد و برق در بهار، به سروصدا و هیاهو در میآیند.
هوش مصنوعی: در همان شب، از آن مکان حرکت کردند و به سویی دیگر رفتند، سپس در آنجا از شدت به وجود عوج پی بردند.
هوش مصنوعی: دل سام پر از کینه و خشم است و آماده جنگ، دستانش را به سوی مبارزه تیز کرده است.
هوش مصنوعی: شیر و ببر از ترس ابر به بالای کوه نرفتهاند و از خطر فرار کردهاند.
هوش مصنوعی: او از این موضوع آگاه شد که پسری از عوج (شخصیت افسانهای یا قلعهای) به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: شگفتی به دلیر نشان میدهد که در برابر سختیها و بلاها، فردی مثل سام به شدت گرفتار و بیمار میشود.
هوش مصنوعی: فرستادهای را به سمت لشکر فرستاد تا به آن مکان و جایگاه خاصی برسد.
هوش مصنوعی: سه مکان به جلوتر از او آمدند تا به نزد آن سازندهی جنگ رسیدند.
هوش مصنوعی: لشکر از او شگفتزده ماندند، زیرا هرگز چنین جنگجویی را ندیده بودند.
هوش مصنوعی: دست او به اندازهای دراز است که اگر آن را به پای خودش بکشاند، به اندازه دو فرسنگ میرسد و اگر باز کند، به چهار فرسنگ extends میشود.
هوش مصنوعی: بسیاری از پرندگان زشت به جلو رفتهاند و همه تن خود را مانند نقش برجسته بیستون نشان میدهند.
هوش مصنوعی: یک کشتگر که در حال کار بر روی زمین است، در حالی که زمین زیر پایش مانند نیل (رود بزرگ) آبی و روان است.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها از دیگری پرسید که این چه چیزی است که کشتی را به دژ زشت تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: سپس به آنها گفت که در مهمانی، این را به جام بیاورید و بخندید.
هوش مصنوعی: نهنگ هر روز از خورشید بهره میبرد و بدین ترتیب بدنش رشد میکند.
هوش مصنوعی: وقتی او به جلو آمد، با تمام وجود و بدون هیچ پوششی به سمتش دوید.
هوش مصنوعی: در مقابل یک دشت، فردی به حالت ناامیدی و اندوه، دستانش را روی سینهاش گذاشته و به زاری و ناله مشغول است.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس او، آبها در رودها خشک شدند و مرز مغرب به ویرانی کشیده شد. این وضعیت ناشی از قدرت و تأثیر سام است.
هوش مصنوعی: بسیاری از پهلوانان هستند که در نبرد ما را کشتهاند، در حالی که خودشان حتی یک روز هم در میدان جنگ به مبارزه نپرداختهاند.
هوش مصنوعی: بخندید و از او دوری کردید، نگذارید که با دو دستش مرا در این جنگ به بند بکشد.
هوش مصنوعی: من او را به تو میسپارم و در این حال میدانم که تو خود به درستی او را کنترل خواهی کرد.
هوش مصنوعی: تو به سواران جلوتر از خود شرمنده نیستی و در نگاه تو هیچ گونه خجالتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر از دست یک نفر در زندگی ناراحت شوی، به این معنا نیست که از همه چیز و همه کس ناامید شوی، چرا که ممکن است به ظاهر شیرین، تلخیهایی وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو در این دنیا از نسل شداد عادی هستی که او بود که این خاک و باد را خلق کرده است.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که خود را به مقام سامانی برسانم، زیرا یکی از بندگان بیقیمت خداوند هستم.
هوش مصنوعی: خداوند وجودی دارد و وقتی تو به سمت او میروی، دیگر از پادشاهی شرم نمیکشی.
هوش مصنوعی: شما میتوانید از قدرت و توانایی سام نیرم شکایت کنید و داستان خود را به من بگویید.
هوش مصنوعی: نمیدانم زندگی تو برای چه purposeای است، اما باید به حال تو به طور کامل اشک ریخت.
هوش مصنوعی: او گفت و از روی فیل پایین آمد. اگر قدمهای او را بشماری، به دو میل خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در آن دشت و میان لالهها و چراگاه، در هر گوشهای صدای ناله پرندگان به گوش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.