مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
ناطقه چون فاضح آمد عیب را
میدراند پردههای غیب را
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی
گر نبینی خلق مشکین جیب را
بنگر ای شبکور این آسیب را
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
از من چه شد که یاد نیامد حبیب را
مردم ز درد و نیست غم من طبیب را
گو رنجه کن قدم به عیادت که خوب روی
نبود بدیع اگر بنوازد غریب را
برآستان دوست مجاور بدی سرم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
عیبم مکن که دوست ندارم رقیب را
کز دست او به خواب نبینم حبیب را
گر من شکایتی کنم از غصه رقیب
از باغبان رسد گله ای عندلیب را
ای من غریب شهر تو دانی نه لایق است
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
ای در جهان غریب، مسوز این غریب را
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۷
ما بی نصیب و آن همه حشمت رقیب را
از خوان رزق کس نبرد جز نصیب را
گیرم حبیب روی نماید معاینه
کو دیدهای چنان که ببیند حبیب را
چون از جفای خار بر آتش گل آب شد
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
آنکه به تیزی زبان نرم کند ادیب را
نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را
نالهٔ مرغ بوستان گریه کی آرد اینقدر
من که بهانه ساختم نغمهٔ عندلیب را
آب حیات کی شود روزی ناکسی چو من
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
روزی که پیش خویش نبینم حبیب را
دارم هزار شوق که بینم رقیب را
در پیش گل مشاهده خار می کند
چون رشک مضطرب نکند عندلیب را
دانسته ام که عارضه عشق بی دواست
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول
یاربکام مانشد زین چه گنه رقیب را
نیست نصیب کام دل عاشق بی نصیب را
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول
یاربکام مانشد زین چه گنه رقیب را
نیست نصیب کام دل عاشق بی نصیب را
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
گر به خیال در نظر جلوه دهد جیب را
بددلیام ز سایهاش، فرض کند رقیب را
رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی
کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را
همچو بنفشه ننگرم هیچطرف در این چمن
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
چند به غمزه خون کنی خاطر ناشکیب را
بر رگ جانم افکنی، طرّهٔ دلفریب را؟
این ستم دگر بود، کز تف خوی گرم تو
گریه به کام دل نشد، عاشق بی نصیب را
ناله به زیر لب گره، چند کنم که می زند
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
مانند من سگی سر کوی حبیب را
باید کز آشنا نشناسد غریب را
دردا که دلبری نبود جز تو تا به تو
چندی کنم تلافی رشک رقیب را
آنجا که زلف و روی تو باشد نهان کند
[...]
رهی معیری » ابیات پراکنده » فریب
چاره من نمیکنی چون کنم و کجا برم؟
شکوه بینهایت و خاطر ناشکیب را
گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن
دیده عقل بستهام کز تو خورم فریب را