برنجید و گسترد و خورد و سپرد

برفت و به جز نام نیکی نبرد

سبک پاسخ نامه زن را سپرد

زن از پیش او بازگشت و ببرد

سپه را به سالار لشکر سپرد

برفت و جهاندیدگان را ببرد

همه چرخ گردان به دیوان سپرد

تو گویی که باد اندر آمد ببرد

سپهبد عنان اژدها را سپرد

به خشم از جهان روشنایی ببرد

همه کار ایران مر او را سپرد

که او را بدی پهلوی دستبرد

سپه را همه بر پشوتن سپرد

یکی جام زرین پر از می ببرد

شبستان او را به خادم سپرد

ازان جایگه رشته‌تایی نبرد

پدر مر ترا پیش ما را سپرد

وزان پس شد و نام نیکی ببرد

سپه را به سالار لشکر سپرد

وزان رومیان پنج دانا ببرد

همان تاج ایران بدو در سپرد

ز گیتی به جز نام زشتی نبرد

چو او زیر پای هیون در سپرد

به نخچیر زان پس کنیزک نبرد

سپه را سراسر به نرسی سپرد

به بخشش همی پادشاهی ببرد

جهاندار شاه آبکش را سپرد

بشد لنبک از راه گنجی ببرد

بیامد به شاپور رازی سپرد

سوار سرافراز را پیش برد

سپاه پراگنده او را سپرد

برفت از درو نام زشتی ببرد

فریدون چو ایران بایرج سپرد

ز روم و ز چین نام مردی ببرد

تو گویی که یزدان شما را سپرد

وزان دیگران نام مردی ببرد

سبک مهتر او را بمردی سپرد

جهان‌دیده را پیش ماهوی برد

عنان تکاور به مرکب سپرد

به نیزه نمودش یکی دست برد