سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۴ - ذکر معنی و برهان عشق
عشق را کیستی نگویی تو
بر دَرِ عاشقی چه پویی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲ - صفت کلماتی که با نفس کلّی رود و جوابها که او گوید
گفتم ای جان پر از نکویی تو
از کجایی مرا نگویی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵ - اندر عذر انبساط گوید
کاندرین خرسرای پویی تو
به چه مانی مرا نگویی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۴۹ - اندر دور قمر و گردش روزگار
اندرین خر سرای نویی تو
به چه مانی مرا نگویی تو
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل
اگر با استخوان کیبویی تو
مباش ایمن سگی در پهلویی تو
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹ - در معانی ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ فرماید
یکی دیدی اگرچه در دوئی تو
همی گوئی که جمله هم توئی تو
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
از این پرده نظر کن هم توئی تو
چرااکنون توئی اندر دوئی تو
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
زهی واصل که اینجاگه توئی تو
که بیشک محو کردستی دوئی تو
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶۶
در کوی خیال خود چه میپویی تو
وین دیده به خون دل چه میشویی تو
از فرق سرت تا به قدم حق دارد
ای بیخبر از خویش چه میجویی تو
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۴ - در بیان آنکه ولی خدا در زمان خود نوح وقت است و عنایت او همچو کشتی است او طوفان بلانگاه دارنده و در تقریر آنکه طوفان آب اگرچه بلاست اما سهل است، زیرا آن بلا بر اجسام است.طوفان جهل از آن مشکلتر است زیرا هر که در او غرق شد ابدالآباد خلاص نیابد
غیر از این چاره ای نجوئی تو
جز سوی بندگی نپوئی تو
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۶ - استشهاد آوردن حکایت ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه جهت تاکید پند و موعظه بر این معنی
جز رضای خدا نجوئی تو
جز بسوی خدا نپوئی تو
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل ششم » بخش ۳ - الضلال المبین
تا کی آخر از این دوروئی تو
فتنۀ خلق و هرزه گوئی تو
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۳۵
در بزم شهود، ذکر میگویی تو
با کعبه به راه کعبه میپویی تو
یار از رگ گردن به تو نزدیکترست
ای هیچ نکرده گم چه میجویی تو؟
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۵
ای گل چه گلی مانا از گلشن هوئی تو
چشمت مرساد از کس هی هی چه نکوئی تو
یا رب چه جمالست این یا رب چه کمالست این
از توبه نپرسد کس هم خود نه بگوئی تو
چشمم نگران سویت دل میتپد از خویت
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶
من نزد توام حاضر هر جای چه جوئی تو
واندر همه جا هستم بیهوده چه پوئی تو
بیهوده نمی پویم ای دوست قرارم نیست
یکجا بچه سان باشم چون در همه سوئی تو
هر جا که شدم دیدم نقشی ز جمال تو
[...]