عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
درغمش راهی که گردون میرود
سرنگوندرخاک و در خون میرود
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هشتم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
تا زهیبت عقل مجنون میرود
وز جنون خویش در خون میرود
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱ - المقالة الاربعون
قطرهٔ کز بحر بیرون میرود
در چرا و در چه و چون میرود
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۰
صاف جانها سوی گردون میرود
درد جانها سوی هامون میرود
چشم دل بگشا و در جانها نگر
چون بیامد چون شد و چون میرود
جامه برکش چونک در راهی روی
[...]
حکیم نزاری » ادبنامه » باب نهم - در سخاوت و ترتیب آن نگاه داشتن و اسراف ناکردن » بخش ۲ - حکایت
نگه کن که با دوست چون می رود
جراحت نه پیدا و خون می رود
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷
مرا بی تو از دیده خون می رود
ز دل نیز صبر و سکون می رود
دل من در آن کو زبیم بلا
نمیرفت وقتی کنون می رود
چه آهوست چشمت که در پیش او
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
گر همچو نی دم میزنم از سوز دل خون میرود
ور خامشم در چنگ دل کارم به قانون میرود
دل از سر دیوانگی شد در پی مقصود و من
حیران که آن بیدست و پا دور است ره چون میرود
تا از سر زلفت صبا بوی وفاداری شنید
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱
روز بیمعشوق و شب بیجام گلگون میرود
میرود عمر سبکخیز و ببین چون میرود
از ملاقات سرشکم عمرها رفت و هنوز
چون گلوی صید بسمل ز آستین خون میرود
در بیابان جنون از بس که گرم جستجوست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۸
در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست
هرکه زخمی میخورد، از چشم ما خون میرود
عشق بالا دست از معشوق دامن میکشد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۹
در بیابان خار اگر در پای مجنون میرود
جوی خون از دیده لیلی به هامون میرود
برنمیگردد به ساغر می چو شد جزو بدن
کی ز خاطر یاد آن لبهای میگون میرود؟
گر نه از خلوت شود اسرار حکمت منکشف
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۶
بیتو، دانی روز من در کنج غم چون میرود؟
خنده میآید به حالم، گریه بیرون میرود!
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹
چون به صحرا نکهت آن زلف شبگون میرود
نافه میبالد چنان کز پوست بیرون میرود
میکشد با آنکه بار یک جهان دل را به دوش
سرو آزادم ببین نام خدا چون میرود
بس که چشم میْپرستت دشمن هشیاری است
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۳
هرکه ببینم به جنون میرود
دارد از اندازه برون میرود