بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
میزند در دامن آه و به گردون میرود
ما میان بار اندوه و تو با آسودگان
کوهکن در کوه و شیرین گشت هامون میرود
پوست بهر غیر پوشد ورنه لیلی واقف است
در حریم حی به هر شکلی که مجنون میرود
خواندهای دانم که بیجو میرود آب بهشت
لطف آن قد بین که بر روی زمین چون میرود
چون سخن در وصف آن دندان رود آنجا چه لطف
نظم جامی را سخن دَر دُرّ مکنون میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر غم و اندوه شاعر را نسبت به غم دوری معشوقش بیان میکند. شاعر از اشک و درد دل صحبت میکند و به نشانههای رنج خودش اشاره میکند. او میگوید حتی اگر دلش زخمی باشد، نگران نیست چون همچنان جانش از غم آزاد میشود. شاعر احساس تنگی و بیقراری میکند و میگوید که میان اندوه خود و آسودگی دیگران در تضاد است. همچنین، به زیبایی و لطافت معشوقش اشاره دارد و میگوید که عشق او مانند آب خوش زندگی است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که سخن او درباره محبوبش شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: بر چهرهام رد اشک نیست، این که رنگ صورت من به قرمزی میزند. دل من به خاطر غمت پارهپاره شده و از این دل پاره، خون میریزد.
هوش مصنوعی: اگر دل من از ظلم و بدیهای تو آزردهخاطر شود، نگران نیستم؛ زیرا روح من از این قید و بند غم و اندوه به خاطر آن آزردگی رها میشود.
هوش مصنوعی: بدن ضعیف و بیمار من در نبود تو احساس تنگی و فشار میکند. ای کاش حالتی پیدا میکردم که همچون آهی از دل برآید و به آسمان پرواز کند.
هوش مصنوعی: ما در میان غم و اندوه قرار داریم، و تو در آرامش زندگی میکنی؛ همانند کسی که در کوهستان مشغول کار است، در حالی که زندگی شیرین و دلپذیر به جلو میرود.
هوش مصنوعی: اگر پوست (ظاهر) برای دیگران باشد، چون لیلی درخواستی نمیزند، مجنون در هر حالتی که بخواهد، در فضای عشق خود میگردد.
هوش مصنوعی: میدانم که بدون آبیاری و محبت، آب بهشت هم به حالت خود میرفت. اما زیبایی آن قد خوشقد و قامت که روی زمین است، این جریان را تغییر میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت از زیبایی آن دندان به میان میآید، در آن لحظه چه لذتی در نظم و ترتیب شعر وجود دارد، که کلمات با ارزش و پنهان از دل میجوشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
[...]
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست
هرکه زخمی میخورد، از چشم ما خون میرود
عشق بالا دست از معشوق دامن میکشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.