بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
دل که صد جا داغ کردم، همچنان خون میرود
باغبان از گفتگوی غنچه گو لب بسته دار
بلبلان را چون سخن زان لعل میگون میرود
گفتهای: فریاد شاهی کم نگشت از کوی ما
آری آری، دل به کار عشق اکنون میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر ایرانی بیانگر درد و رنج ناشی از عشق و جدایی است. شاعر میگوید که از چشمش خون میریزد و دلش به شدت آزرده است. او از معشوق میخواهد که در یک شب به ملاقاتش بیاید تا حال و روز تنها ماندگان را ببیند. او به داغهای عمیق دل اشاره میکند که همیشه جاری است و هرگز متوقف نمیشود. باغبان نیز از صحبت کردن در مورد گلها خودداری میکند چرا که بلبلان از زیبایی معشوق میخوانند. در نهایت، شاعر اعتراف میکند که دلش به سوی عشق حرکت میکند و این احساسات در او عمیق و شدید است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که تو بیلب میخندی، اشکهایم از چشمانم میریزد و تکههای دل شادابم از راه چشمهایم خارج میشود.
هوش مصنوعی: یک شب، ای شمع زیباییها، به گوشهی تاریک من بیا تا حالت کسانی را که تنها ماندهاند ببینی و ببینی که چگونه زمان میگذرد.
هوش مصنوعی: وقتی خون از زخمی خارج میشود، زخم به خودی خود بهبود نمییابد. دل من نیز با داشتن درد و زخمهای فراوان همچنان به کار خود ادامه میدهد و احساساتی جدید سر باز میکند.
هوش مصنوعی: باغبان به غنچه میگوید که صحبت نکن، زیرا بلبلان در حال آوازخوانی هستند و وقتی سخن از لعل میگون به میان میآید، به نظر میرسد که باید سکوت کرد.
هوش مصنوعی: شما فرمودید که صدای پادشاه از کوچه ما کم نشده است، اما من میگویم که اکنون دل من تماماً درگیر عشق است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
[...]
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست
هرکه زخمی میخورد، از چشم ما خون میرود
عشق بالا دست از معشوق دامن میکشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.