گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۵۳

 

عیبم مکن ای خواجه اگر می نوشم

در عاشقی و باده پرستی کوشم

تا هشیارم نشسته با اغیارم

چون بی‌هوشم به یار هم آغوشم

ابوسعید ابوالخیر
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

من آنگه باز یابم صبر و هوشم

که خوش گفتار تو آید به گوشم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

جرا درد از طبیب خویش پوشم

بلا بیش آورد گر بیش کوشم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۹ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

تو آگندی به دست خویش گوشم

سخنهای تو اکنون چون نیوشم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

خوش آید هرچه تو گویی به گوشم

تو گویی بانگ مطرب می‌نیوشم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس

 

گهی گفتی که گر با وی بکوشم

ندانم چون دهد یاری سروشم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

کوشم که بپوشم انده و نخروشم

پیدا کند این دو دیده تا کی پوشم

چون گفته بخردان همی بنیوشم

با زخم زمانه هرچه یکسر کوشم؟

قطران تبریزی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » مقدّمهٔ رفاء » بخش ۱ - مقدّمهٔ رفاء

 

درویش نیم اگرچه کم می‌کوشم

دیوانه نیم اگرچه گم شد هوشم

گر بی‌برگی به مرگ مالد گوشم

آزادی را به بندگی نفروشم

سنایی
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر

 

می نفروشم گلیم و می نفروشم

گر بفروشم برهنه ماند دوشم

عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۴ - در شکر تشریف

 

خدایگان وزیران و پادشاه صدور

که با نفاذ تو هست از قضا فراموشم

یکی ز آتش جور سپهر بازم خر

که از تجاوز او همچو دیگ می‌جوشم

عجب مدار که امروز مر مرا دیدست

[...]

انوری
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۲۸

 

قصاب منی و در غمت می‌جوشم

تا کارد به استخوان رسد می‌کوشم

رسمی‌ست تو را که چون کشی بفروشی

از بهر خدا اگر کشی مفروشم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۹

 

قصاب منی و در غمت می‌جوشم

تا کارد به استخوان رسد می‌کوشم

رسم است ترا که چون کشی بفروشی

از بهر خدا اگر کشی مفروشم

مهستی گنجوی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

تو دل‌خر باش تا من جان فروشم

تو ساقی باش تا من باده نوشم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

حساب حلقه خواهد کرد گوشم

تو می‌خر بنده تا من می‌فروشم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

به یک گز مقنعه تا چند کوشم‌؟

سلیح مردمی تا چند پوشم‌؟

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۱۰