فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
کجا انده بود اندوه سوز است
کجا شادی بود شادی فروز است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۰ - نامه فرستادن زال زر به نزد ارده شیر و به مدد طلبیدن گوید
دگر مام او دخت گرسیوز است
بدین گونه اش اصل و هم مروز؟ است
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - در موعظه و نصیحت
هم چنین فرد باش خاقانی
کآفتاب این چنین دل افروز است
چه کنی غمزهٔ کمانکش یار
که به تیر جفا جگر دوز است
یار، مویت سپید دید گریخت
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۳ - در صفت عشق مجنون
خورشید که او جهانفروز است
از آه پرآتشم به سوز است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی
صفرای تو گر مشام سوز است
لطفت ز پی کدام روز است؟
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۴ - سبب نظم کتاب
کهاین فسون را که چینیآموز است
جامه نو کن که فصل نوروز است
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد
گرچه پیکان غم جگردوز است
دِرع صبر از برای این روز است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵
هر که را ذرهای ازین سوز است
دی و فرداش نقد امروز است
هست مرد حقیقت ابنالوقت
لاجرم بر دو کون پیروز است
چون همه چیز نیست جز یک چیز
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۳ - در معنی وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهوراً فرماید
همه کار جهان بادرد و سوزاست
غم و اندوه نه یک دم نه دو روز است
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۱ - در عین العیان توحید گوید
سخن کز وصل گوئی جمله سوز است
بآخر چون سخن از دلفروز است
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
پشت بر کار جهان آر که راه این راه است
روی در روی نشاط آر که روز این روز است
ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد
در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
جشن فرخنده نوروز جهان افروز است
هر دلی بر سپه نور طرب پیروز است
آفتاب ار به حمل آمد و بفروخت جهان
آفتابی که بجامی است جهان افروز است
پشت بر کار جهان آر، که راه این راه است
[...]
امامی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
آن شب که ملازم فروغ روز است
و آنروز که شب بروز مهرافروز است
عقد شکن زلف بت سیم تن است
خورشید رخ خوش پسر زر دوز است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۲
شاگرد تو است دل که عشق آموز است
مانندهٔ شب گرفته پای روز است
هرجا که روم صورت عشق است بپیش
زیرا روغن در پی روغن سوز است
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
بیا که روی تو خورشید عالم افروز است
شبم ز روی تو چون روز و روز فیروز است
شد از جمال تو فیروز روز من وان روز
که خواستم شب و روز از خدای امروز است
شبم ز شعله شمع و چراغ مستغنی ست
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳
هر که او راست گشت و روشن دل
در سیه روز دهر بد روز است
شمع کو راست است و بزم افروز
تا دم مردنش همه سوز است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
همچنین فرد باش خاقانی
کافتاب اینچنین دل افروز است
یار موی سفید دید و گریخت
که بدزدی دلش نوآموز است
آری از صبح دزد بگریزد
[...]
عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۴۶
عرفی شب عید و باده عیش افروز است
می نوش و طرب کن که همین دم روز است
این توبه بسی شکست و از ما برمید
می نوش که توبه مرغ دست آموز است
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۵ - ادامه
لبت از نام عشق آتش فروز است
دلت خونین کباب خام سوز است
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۱ - مثنوی تذکرهٔ العاشقین
شمع رخت انجمن فروز است
پروانهٔ زهد و عقل سوز است