هم چنین فرد باش خاقانی
کآفتاب این چنین دل افروز است
چه کنی غمزهٔ کمانکش یار
که به تیر جفا جگر دوز است
یار، مویت سپید دید گریخت
که به دزدی دل نوآموز است
آری از صبح دزد بگریزد
کز پی جان سلامت اندوز است
بر سرت جای جای موی سپید
نه ز غدرسپهر کینتوز است
سایبان است بر تو بخت سپید
آن سپیدی بخت دلسوز است
گرچه مویت سپید شد بیوقت
سال عمرت هنور نوروز است
تنگ دل چون شوی ز موی سپید
که در افزای عمرت امروز است
شب کوته که صبح زود دمد
نه نشان از درازی روز است
تو جهان خور چو نوح مشکن از آنک
سام بر خیل حام پیروز است
طعن نادان نصیحت داناست
زدن یوزه عبرت یوز است
نام بردار شرق و غرب تویی
که حدیثت چو غیب مرموز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کهاین فسون را که چینیآموز است
جامه نو کن که فصل نوروز است
هر که را ذرهای ازین سوز است
دی و فرداش نقد امروز است
هست مرد حقیقت ابنالوقت
لاجرم بر دو کون پیروز است
چون همه چیز نیست جز یک چیز
[...]
هر که او راست گشت و روشن دل
در سیه روز دهر بد روز است
شمع کو راست است و بزم افروز
تا دم مردنش همه سوز است
همچنین فرد باش خاقانی
کافتاب اینچنین دل افروز است
یار موی سفید دید و گریخت
که بدزدی دلش نوآموز است
آری از صبح دزد بگریزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.