ساقی ز می موحّدانه
ظلمت بَرِ شرک، از میانه
با تیره دلان چو لمعهٔ نور
در نیم شبان تجلّی طور
در ده که ز خود کرانه گیریم
بیخود، رَهِ آن یگانه گیریم
مطرب، دم دلکشی به نی کن
این تیره شب فراق طی کن
از صبح وصال، پرده برگیر
شام غم هجر، در سحر گیر
تا باز رهم ازین جدایی
گیرم سرکوی آشنایی
ساقی، قدحی می مغانه
سرجوش خم شرابخانه
در کام حزین تشنه لب کن
نذر دل آتشین نسب کن
تا رخت کشم به عالم آب
آسوده شوم ازین تب و تاب
مطرب، نفست جلای جانهاست
با مرده دلان دمت مسیحاست
تنگم چو خون مرده، در پوست
نشتر به رگ فسرده نیکوست
دل مرده، تن فسرده گور است
آواز نی تو، بانگ صور است
ساقی، قدحی که ناصبورم
صد مرحله از شکیب دورم
عشق است و هزار سوگواری
یک جان و هزار بی قراری
تا رام شود دل رمیده
با یار نشیند آرمیده
ای مطرب عاشقان، نوایی
آرام رمیده را، صلایی
کز فیض دمت سرور یابیم
ما تفرقگان، حضور یابیم
در رقص آییم، کف فشانان
بر نطع سپهر، پای کوبان
ساقی سر ماست، خاک نعلین
بردار غبار هستی از بین
تا آینه ام صفا پذیرد
عکس رخ دلربا پذیرد
گردید چو جلوه گاه دلدار
آیینه گذار و عکس مگذار
ای مطرب جان، رَهِ دگر گیر
یک ره ز ترانه پرده برگیر
دستان زنِ دل، شکسته بال است
مشتاق به ناله های حال است
کز ذوق سماع، پر برآرد
این کهنه قفس بجا گذارد
ساقی بده آن می مروّق
تا جان، کُند از قیود، مطلق
از خود بفشاند آب و گل را
بیند رخ آن بت چگل را
گردد ز شراب وصل مدهوش
از هر چه جز او، کند فراموش
مطرب، دل ما اسیر رنج است
مرغ سحری ترانه سنج است
بنشین و تو هم ترانه سر کن
افسانهٔ عاشقانه سر کن
تا راه دیار یار گیریم
از هر دو جهان کنار گیریم
ساقی می عاشقانه پیش آر
جان داروی جاودانه پیش آر
عشق است و هزار نامرادی
کالای وفاست در کسادی
تا نغمهٔ خوشدلی سراییم
یکدم با یار، خوش برآییم
مطرب، نی خوش نوا به دم گیر
گو آتشم از درون عَلم گیر
ازکف شده نقد عمر بیرون
آهنگ حُدی، بزن به قانون
باشد کم عمر رفته گیرم
تاوانش، ازین دو هفته گیرم
ساقی، بده آن می دلارا
کش طور خم است، رشک سینا
تا ساعتی از خودی رهاند
یکدم ما را ز ما ستاند
جان، مست لقای دوست گردد
باقی به بقای دوست گردد
ای مطرب عاشقان، سرودی
شاهنشه عشق را درودی
یاران قدیم را سلامی
مستان وصال را پیامی
کاین سوختهٔ تف جدایی
دارد نظر از شما، گدایی
ساقی، به چراغ مسجد و دیر
روشن نشود مرا رَهِ سیر
صعب است رَهِ خطیر هستی
گردد سپری، مگر به مستی
برق قدحی به راه من گیر
در شعله، شب سیاه من گیر
مطرب، چه فسرده ای، سرودی
برکُن ز خَسَم به شعله، دودی
سدکن ره ناله ای، خدا را
بی پرده کن، آتشین نوا را
کز گریه غبار دل نشانیم
بر چرخ سرآستین فشانیم
ساقی، می آفتاب وش کو؟
بر جبههٔ شعله، داغ کش کو؟
تاریک شبم فرو گرفته
مار سیهم،گلو گرفته
شمع ره کفر و دین برافروز
صبح شفقی جبین، برافروز
مطرب، نفسی برشته داری
دُردانه بسی به رشته داری
در جیب و کنار گوش ما کن
تاراج متاع هوش ما کن
مشکین نفسیّ و آتشین لعل
افکنده لبت در آتشم نعل
مطرب، دم جان فزات نازم
مستانه ترانه هات نازم
مگذار به حال خویش ما را
سر کن رَهِ دلکشی، خدا را
تا روز خیال رخ نماید
بختم به فلک رکاب ساید
رخش تک و پوی را کنم پی
آسوده کنم مقام در حی
ساقی، سر همّت تو گردم
پروانهٔ طلعت تو گردم
شیدی دو سه، صوفیانه بردار
این ما و من از میانه بردار
شمع رخت انجمن فروز است
پروانهٔ زهد و عقل سوز است
دیرینه گدای می پرستم
از ساغر می تهیست دستم
مطرب، نفسی به کار نی کن
جانی به تن نزار نی کن
دی ماه جهان، بهارم افسرد
دم سردی روزگارم افسرد
بنواز به بانگ آشنایی
در زن به دل، آتشین نوایی
ساقی، به صفای می پرستان
کز شرم برآ، به بزم مستان
می کن به قدح جبین گشاده
چون گل، کف نازنین گشاده
ما تشنه لب زلال فیضیم
دریوزه گر نوال فیضیم
ای مطرب عاشقان، خروشی
ای هاتف قدسیان، سروشی
خون در تن من فتاده از جوش
بردار ز راز عشق، سرپوش
بخراش به ناخنی رگِ چنگ
بگشا نَمِ خونم از دل تنگ
ساقی، گل و جوش نوبهار است
چون چرخ، زمین شفق نگار است
از صوت هزار، در چمنها
نسرین زده چاک، پیرهنها
مپسند مرا به دلق سالوس
مگذار به قید نام و ناموس
مطرب، ز خموشیت به رنجم
خون شد دل و جانِ نکته سنجم
سنجیده رهی به گوش ما زن
آتش به نهاد هوش ما زن
فریادرسی کجاست جز تو؟
عیسی نفسی کجاست جز تو؟
ساقی، به صفای طینت می
بزدا غم دل، به همّت می
مگذار درین خمار ما را
افسرده و سوگوار ما را
در ده قدحی به رغم اختر
روشنگر آفتاب انور
مطرب، به ترانه های دلکش
در خرمن کفر و دین زن آتش
آزردهٔ نیش و کفر و کیشم
آزاد کن از طلسم خویشم
هستی، غم و درد جان گزایی ست
این عمر، دراز اژدهایی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای دل عاشق و جستجو برای رهایی از غم جدایی پرداخته است. شاعر از ساقی میخواهد که او را با شراب عشق سیراب کند تا از درد فراق و تنهایی رهایی یابد. او به مطرب نیز فراخوانی میکند تا با نغمههای دلنوازش، روح مردگان دل را زنده کند و مرهمی بر زخمهای درون بگذارد. شاعر در این جریان، خواستار برقراری ارتباطی عمیق و لذتبخش با عشق است و به دنبال لحظههای خوش و ریاست بر دل و احساساتش میباشد. در نهایت، او به دنبال صبح وصال و آرامش در کنار معشوقش است و به قدرت و زیبایی عشق در عالم هستی میاندیشد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از میان شرک و تاریکیهای آن، بادهای ناب و حلال بیاور.
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، مانند شعلهای از نور در میان دلهای تیره و ناامید ظاهر میشوی.
هوش مصنوعی: در جایی که از خودمان دور شویم و به حالتی بیخود بیفتیم، تنها راهی که پیش میگیریم، رسیدن به آن یگانه و بیهمتا است.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، با نواهای دلنشینت این شب تاریک فراق را بگذران.
هوش مصنوعی: از صبحی که معشوق با ماست، غم شب جدایی را فراموش کن و در سپیدهدم، لحظههای زیبای وصال را در آغوش بگیر.
هوش مصنوعی: من میخواهم از این دوری و جدایی خارج شوم و دوباره به کوی آشنا برگردم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، کاسهای از شراب را پر کن و برای ما بیاور که مستانه و شاداب در کنار این خمخانه جمع شدهایم.
هوش مصنوعی: در دل حزین و سوزان خود، برای عشق و محبت نذر کن و دل آتشینت را تقدیم کن.
هوش مصنوعی: میخواهم زندگیام را بهگونهای تغییر دهم که از این حالت ناامیدی و نگرانی رها شوم و به آرامش دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، صدای تو مانند زندگیبخش به جانهاست و برای دلهای مرده و بیروح، حضورت همچون نجاتدهندهای است.
هوش مصنوعی: من درونم مانند خون مرده است و در پوستهای شبیه به تیغ تیز، در رگی که سرد و بیروح شده، احساس خوبی دارم.
هوش مصنوعی: دل بیروح و جسم ویران، همچون گورستانی است، اما صدای نی تو، همانند صدای فرشتگان در روز قیامت میباشد.
هوش مصنوعی: بیا، به من جامی بده که تحملم از صبر و بردباری بسیار فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: عشق به همراه خود هزاران درد و رنج را به ارمغان میآورد، یک دل و یک جان دارد که در آن هزاران اضطراب نهفته است.
هوش مصنوعی: دل بیتاب و ناآرام را باید آرامش بخشید تا بتواند در کنار محبوبش با آرامش زندگی کند.
هوش مصنوعی: ای نوازندهی دلباختگان، نوایی را به گوش برسان که آرامش را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: ما از نعمت وجود و فیض تو شادی و سرور میگیریم، ای کاش بتوانیم در کنار هم جمع شویم و از حضور تو بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: ما در حال رقص هستیم و با شادی و سرور، دستان خود را به سمت آسمان دراز کردهایم و پاهایمان به زمین میکوبد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو سر و سامان ما هستی. خاک نعلین را بردار تا غبار دنیا را از میان ببریم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آینهای به زیبایی و جاذبهی صورت معشوقم چشم بیندازد و تصویر او را در خود منعکس کند.
هوش مصنوعی: وقتی محبوب ظاهر میشود، همچون آینهای باش که فقط تصویر او را نشان میدهد و از خود چیزی باقی نگذار.
هوش مصنوعی: ای خوشنواز عزیز، به راه دیگری رو کن و نغمهای جدید آغاز کن. پرده را کنار بزن و آهنگی تازه بخوان.
هوش مصنوعی: دستهای زنی که دلش پر از عشق و امید است، مانند پرندهای با بالهای شکسته است که به نالهها و درد دلش نیازمند است.
هوش مصنوعی: از خوشی شنیدار، این قفس قدیمی را ترک کرده و به پرواز در میآید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن شراب زرد را به من بده تا روحم از بندها رهایی یابد و آزاد شود.
هوش مصنوعی: از خود رها میشود و طبیعت را کنار میزند تا بتواند چهره آن معشوق زیبا را ببیند.
هوش مصنوعی: از عشق و دوست داشتن، آدمی به شدت شاد و مست میشود و همه چیز دیگری را فراموش میکند.
هوش مصنوعی: خواننده، دل ما در درد و رنج گرفتار است و مانند آواز پرنده سحری، ترانهای دلانگیز و زیبا دارد.
هوش مصنوعی: بنشین و تو نیز برای عاشقی آواز بخوان و داستانهای عاشقانه بگو.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق، از هر دو جهان فاصله خواهیم گرفت.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم جام عشق بیاور و نوشیدنی که جانم را جاودانه کند، پیش آر.
هوش مصنوعی: عشق تجربهای است که با چالشها و ناکامیها همراه است، اما این تجربه به نوعی ارزشمند و باارزش به شمار میآید.
هوش مصنوعی: برای یک لحظه با عشق و خوشدلی خود، آواز سر دهیم و لذت ببریم.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، نی خوش صدا را به دست بگیر و بگو که آتش درونم را با علم و دانایی خاموش کن.
هوش مصنوعی: زمان عمر ما به پایان رسیده و دیگر نتوانستهایم جایی برویم و خوش بگذرانیم، پس بهتر است طبق قواعد زندگی، از آنچه داریم بهره ببریم و لذت ببریم.
هوش مصنوعی: اگر چه زندگیام کوتاه است و ممکن است زود تمام شود، اما حاضرم هزینهاش را بپردازم و در این دو هفتهای که باقی مانده، خوش بگذرانم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، آن شراب دلانگیز را به من بده که خمهایش زیباییاش را به طور خاصی جلوهگر میکند و باعث حسرت کوه سینا میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاید برای مدتی بتوانیم از خودمان فاصله بگیریم و در آن لحظه، وجود خود را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: روح انسان، با دیدن و بودن در کنار دوست، همچنان شاداب و زنده باقی میماند و این شادی تا زمانی که دوستی برقرار باشد ادامه دارد.
هوش مصنوعی: ای نوازنده عاشقان، آهنگی از عشق را برای ما بخوان.
هوش مصنوعی: به دوستان قدیمی سلامی میفرستم و پیامی از شادی و وصال را برای آنها میفرستم.
هوش مصنوعی: این شعر به حالتی اشاره دارد که شخصی در آتش عشق و دلتنگی میسوزد و به خاطر فراق و جدایی از محبوبش بسیار درد کشیده است. او به نوعی احساس خواری و نیازمندی میکند و از طرفی به محبوبش نگاه میکند، گویی تمامی درد و رنجش به خاطر دوری از اوست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نه چراغ مسجد و نه نور دیر، هیچکدام نمیتوانند من را در مسیر سفر و سیر و سلوک راهنمایی کنند.
هوش مصنوعی: راه دشوار وجود، مانند سپری نمیشود مگر در حال سرخوشی و شادابی.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن حالتی از امید و عشق در دل شب تیره و تار است. شاعر از کسی میخواهد که با نور حضورش مانند نوری در جام، به او امید بخشد و در دل شب سیاه زندگیاش، روشنایی بیاورد. در واقع، نمادین است که در تاریکیها، وجود شخصی میتواند غم و ناامیدی را کمرنگ کند و به زندگی رنگ و روشنی بدهد.
هوش مصنوعی: مطرب، تو چقدر غمانگیز و بیروح هستی! یک آهنگ شاداب و دلنشین برای ما اجرا کن تا از این غم و اندوه رها شویم و مانند دودی که از آتش بلند میشود، آزاد و سبک شویم.
هوش مصنوعی: با صدای بلند و بیپرده به مضطربانهترین حسرتهایت بپرداز و نجوای پرشور و آتشین خود را بروز بده.
هوش مصنوعی: از اشک و غم خود غبار دل را بر روی آستین افشانده و آن را به آسمان میریزیم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جام آفتابیات کجاست؟ جایی که داغی چون شعله بر پیشانیات باشد، کجا رفته است؟
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، افکار و نگرانیهایم مانند ماری سیاه به دور من پیچیده و همه چیز را در خود فرو گرفته است.
هوش مصنوعی: چراغ راه نافرمانی و دیانت را روشن کن، صبح گاهان با پیشانی روشن خود را نمایان کن.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، تو در صدای خود لذتی دارم که مانند جواهرات در دل احساساتم گرانبهاست.
هوش مصنوعی: در جیب و کنار گوشت قرار دادن یعنی به وضوح یا به سادگی به دست آوردن و استفاده کردن از زرنگی و ذکاوت ما.
هوش مصنوعی: آن زنهاری با نفسهای تند و دلربا، لبی چون لعل آتشین دارد که من در آتش عشق او هستم.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، صدای جانبخش تو را ستایش میکنم و آهنگهای شاداب و دلانگیزت را نیز میستایم.
هوش مصنوعی: ما را به حال خودمان رها نکن و راهی زیبا و دلنشین برایمان برگزین، خواهش میکنم.
هوش مصنوعی: تا روزی که رویا و خیال چهره زیبا و دلانگیز آن معشوق خود را نشان دهد، بخت من تحت تأثیر ستارهها و قدرت آسمانی قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: من اسبم را به آرامی به راه میبرم تا جایی را برای استراحت آماده کنم و در آنجا به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، من آمادهام که مانند پروانهای در اطراف زیبایی و جذابیت تو بچرخم و به تو خدمت کنم.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که در دنیای عرفانی و معنوی، باید از جداییها و خودخواهیها فاصله بگیریم و به اتحاد و یکی شدن با حقیقت بپردازیم. در واقع، برای رسیدن به درک عمیقتر و حقیقت، باید از تمایزات و حجابهای مانع کنار برویم و به یک تجربه مشترک و یکی دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای تو روشنایی بخش مجلس است و عشق به تو برای همیشه سوزان و پرشور است.
هوش مصنوعی: سالیان سال است که من عاشق و شیفتهی مینوشی و بادهام، اما دستم از ساغر خالی است.
هوش مصنوعی: خواننده، بیسبب خودت را خسته نکن و نگذار که جانی در جسمت باقی نماند.
هوش مصنوعی: در دی ماه زندگی من به مانند بهاری است که در آن حالت افسردگی و سردی وجود دارد. روزگارم به خاطر این سردی، تحت تأثیر منفی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: با صدای آشنایی در دل نوا و احساساتی طوفانی ایجاد کن.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به زیبایی مینوشان که از شرم و حیا، در جمع خوشگذران به سر میبرند.
هوش مصنوعی: شراب در جام پخش است و پیشانی زیبا مانند گل باز شده، دست نازک و زیبایی نیز گشوده است.
هوش مصنوعی: ما با لبانی خشک و تشنه، از نعمت و بخشش الهی سرشاریم و همچون گدایان به دنبال این فیض و برکت هستیم.
هوش مصنوعی: ای سازندهٔ دلهای عاشقان، صدایی از خود برآور. ای فرشتهٔ آسمانی، نغمهات را به ما برسان.
هوش مصنوعی: خون در بدن من به جوش آمده و از راز عشق پردهبرداری کن.
هوش مصنوعی: به ناخن خود چیزی را بکن و رگِ احساساتم را باز کن تا اشکهایم از دل غمگینم بریزد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در این بهار تازه، گلها شکوفه کردهاند و زیبایی زمین مانند آسمانی پر از رنگهای شفق است.
هوش مصنوعی: صدای هزار مرغ از گلزارها به گوش میرسد، مانند نسرین که تار و پود لباسها را میدراند.
هوش مصنوعی: دوست نداشته باش که مرا در لباس ریا و نفاق ببینی و مرا به محدودیتهای نام و ناموس گرفتار کنی.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، سکوت تو دل و جانم را به درد آورده و مرا آزار میدهد.
هوش مصنوعی: به ما راهی را نشان بده و آتش شوق و استعداد ما را شعلهور کن.
هوش مصنوعی: فریادرس و کمککنندهام کجاست جز تو؟ کسی که مانند عیسی شفا میبخشد و مایهی آرامش است، کجاست جز تو؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، با زلالی و پاکی وجودت، غم و اندوه دل را با نوشیدن شراب برطرف کن.
هوش مصنوعی: ما را در این حالت خماری و افسردگی رها نکن، نگذار که غمگین و ناراحت بمانیم.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از نوشیدن شرابی است که علیرغم وجود نشانههای خوب و روشن در آسمان، همچنان از آن لذت برده میشود. به نوعی، بیانگر این است که گاهی ما به دلخواه خود، بر خلاف نشانههای مثبت و روشنی که در اطرافمان وجود دارد، تصمیم میگیریم.
هوش مصنوعی: ای نوازنده، با آهنگهای زیبا و دلنشین، در دل کفر و ایمان آتش برافروز.
هوش مصنوعی: از ناراحتی، نیش زخمها و کفر و غفلت رهایم کن و از چنگال طلسم سرنوشت خود آزاد ساز.
هوش مصنوعی: زندگی پر از غم و درد است و همچنان که عمر ما طول میکشد، همچون یک اژدهای بزرگ احساس سنگینی و سختی را به دوش میکشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.