چو جام ما خوری اندر خرابات
ترا من محو گردانم سوی ذات
چو جام ماخوری در عز و در ناز
نقاب هستی از پیشت برانداز
چو جام ما خوری و مست گردی
تو گردی نیست و آنگه هست گردی
مکن هستی و در عین ادب باش
مکن اسرار ما ای شیخ دین فاش
مکن اسرار ما فاش اندر اینجا
وگرنه این چنین باش اندر اینجا
بسی مردان ره اینجام خوردند
هم اندر جایگاه خویش مردند
تو گر اینجا خوری از خود بمیری
ولی در ذات من هرگز نمیری
چنین دان شیخ اندر جام هستی
ز آغازت به بین انجام هستی
شریعت گفتم آنگاهی حقیقت
نمودم جملگی دید دیدت
ادب داران ما در عز و در ناز
شدند اینجا زدید ما سرافراز
ادب داران ما در عین تقوی
مرا دیدند اندر عین دنیا
ادب داران ما در خود رسیدند
جمال ما در این معنی بدیدند
ادب داران ما واقف نبودند
یقین در عشق ما واصف نبودند
ادب داران ما در عین ذاتند
اگرچه بیشکی اندر صفاتند
که با ایشان یقین گفت و شنیدم
صفات و ذات ایشانست دیدم
صفات ذات ایشان جمله مائیم
که در ایشان جمال خود نمائیم
نبیند ذات ما جز مرد واصل
چو مقصودش بود اینجای حاصل
کسی کز ما در اینجا گاه دم زد
حقیقت کام دید از ما چو بستد
مراد خویش از ما اندر اینجا
حجابش برگرفت از پیش اینجا
منم در جمله پیدا و نهانی
چه در صورت چه در عین معانی
خداوند نهان و آشکارم
که درهر جایگه بی گفت یارم
احد خوانندم از جان ذات بینان
یکی دانند مر صاحب یقینان
ازل را با ابد پیوند دادم
نه زن نی یار و نی فرزند دارم
کنون از عشق خود اندر سردار
همی گویم دمادم سرّ اسرار
همه اسراربینان بیچه و چون
نمایم از عیانم ذات بیچون
کرا بنمایم اینجا گاه دیدار
که باشد با من اینجا صاحب اسرار
یکی داند مرا بی یار و پیوند
منزه از زن و از خویش و فرزند
یکی داند مرا در بینیازی
کنم او را حقیقت کارسازی
یکی داند مرا در بود جمله
یکی بیند مرا معبود جمله
یکی داند مرا در جمله پیدا
من او را باشم اینجا گاه پیدا
یکی داند مرا در پادشاهی
ورا بخشم من او را دستگاهی
یکی داند مرا جان بخش مطلق
حیات جاودانی بخشم الحق
یکی داند مرا بیجسم اینجا
حقیقت بینمود اسم اینجا
چنان دانم که من هستم دگر نیست
بجز من نفع و خیر و خیر و شر نیست
منزه ذاتم ومن بیچه و چون
مرا دارندهٔ این هفت گردون
منزه داندم از عین دیدار
مرا درجمله او داند پدیدار
حقیقت شیخ اینم راز بنگر
مرا بییار و بی انباز بنگر
حقیقت این شناس از من توواصل
که تا گردد ترا مقصود حاصل
چو مقصود تو اینجاگه عیانست
چنین اینجا درین شرح و بیانست
چو مقصود تو اندر اصل مائیم
که بود خویش در کل مینمائیم
بباید گفت تا تو هم بیابی
تو ریشی ریش را مرهم بیابی
منت مرهم نهم اندر دل ریش
من اکنون بیشکت بردارم از پیش
حجابت دور گردانم در اینجا
که من درد تو و درمانم اینجا
دوای درد تو عطار آمد
حقیقت مرد این اسرار آمد
دوای درد تو اینجا منم دان
دوای درد تو اینجا کنم هان
دوای درد عشاق جهانم
ازیرا من طبیب غمگنانم
دوای درد را درمان کنم من
ترا این درد عشق اسان کنم من
دوای درد تو خواهیم کردن
یقین فرمان تو خواهیم کردن
یقین ای شیخ دیندار خدائی
تو اینجا گاه هم درد و دوائی
ز معنی کن دوای درد اینجا
که تا آیی حقیقت فرد اینجا
ز معنی کن دوای خویش اینجا
که تا آیی حقیقت پیش اینجا
ز معنی کن دوای خویش ای شیخ
به بین اینجا خدای خویش ای شیخ
دواباتست و درد اینجای با تست
دواباتست و فرد اینجای با تست
دوا با تست اگر بینی حقیقت
دوای تو بود دید شریعت
دوای تو بود آن ماه رخسار
نماید اندر اینجا گاه دیدار
ترا دیدار بنمودست یارت
در اینجا گاه گشته آشکارت
ترا دیدار بنموده است آن ماه
دمادم میکند از خویش آگاه
ترا دیدار بنموده است جانان
درت اینجای بگشوده است جانان
ترا دیدار بنمود و تو دانی
ز هستی اندرین پرده نهانی
دوا کن در دو بنگر در درونت
که بنموده است یار رهنمونت
دوا کن درد و بنگر در رخ یار
که درمانت شود کلی پدیدار
دوا کن درد شیخاهم در اینجا
که جانانست در دید تو پیدا
دوا کن دردو اینجا روی او بین
ز روی او تو هر چیزی نکو بین
تو تا واصل نگردی در بر یار
دوای درد کی آید پدیدار
دوای درد تو دیدار یار است
که درجان و دل تو آشکاراست
دوای درد تو جان جهان است
کی اینجا گه ترا عین العیان است
دوای درد تو اویست بنگر
که در تو هست اینجا یار ناظر
دوای درد تو اویست الحق
که اینجا میزند در تو اناالحق
به از این دم دم دیگر دهد دست
که در دیدار تو یار است سرمست
دم بهتر از این دم مینیابی
که او با تست تو عین خدائی
به از این دم که جانانست با تو
یقین در پردهٔ اعیانست با تو
تو اینجا نقد داری شیخ دلدار
چرا یکدم نگردی شیخ بیدار
بنقد امروز داری روی جانان
ستادستی تو اندر سوی جانان
تو با یاری و یار اینجاست پیدا
ترادر جان نموده روی زیبا
از آن در دردیاری باز مانده
که بی او میشوی در آز مانده
از آن دردردیاری زار و مجروح
که نی دل بینی اینجا گاه و نه روح
دوایت آن زمان باشد به آفاق
که چون منصور گردی از همه طاق
دوایت آن زمان باشد حقیقت
که گردانی تو محو اینجا طبیعت
دوایت آن زمان آید ز توحید
که در یکی شوی از عین تقلید
دوایت آن زمان باشد ز اسرار
که گردی از وجودت ناپدیدار
دوایت آن زمان باشد که در ذات
حقیقت محو آری جمله ذرات
یکی بینی تو اندر جزو و در کل
برون آئی بیکباره ازین ذل
چنین کن شیخ این جا بادواگرد
چو من در بود کل کلی خدا گرد
در او گم شو دراینجا در عیان باز
که تا گرداندت از خود سرافراز
تو دراو گم شو آنگه پرده برگیر
پس آنگه یار را بیچون ببر گیر
تو در او گم شو و محو هوالله
حقیقت گرد و آنگه باش الله
تو در او گم شو و دیدار بنگر
درآ در خویشتن اسرار بنگر
تو در او گم شو و صورت رها کن
بجز او صورت اینجا گه فداکن
تو در او گم شوی نابود گردی
حقیقت درخدائی فرد گردی
دوائی این چنین است گر بدانی
یقین این از یقین است گر بدانی
فنا شو شیخ تا بینی دوایت
که این عین دوا آمد شفایت
فنا خواهی شد ای شیخ جهان تو
نمودم این زمانت جان جان تو
چو او با تست و تو با او چه جوئی
بگو عطار کآخر چند گوئی
بسی گفتیم و دل آرام نگرفت
ز ساقی دمبدم جز جام نگرفت
دوای درد ما یار است ای شیخ
که اندر ما پدیدار است ای شیخ
دوای درد ما دیدار اویست
که او درجان ما در گفت و گویست
دوای درد ما او بود دیدم
بسی در جان یقین گفت و شنیدم
دوای درد ما او بود اینجا
دوا کرد و رخم بنمود اینجا
دوا کردم در این دست بریده
بسی اسرارها زویم شنیده
دوا کردم در اینجا یار عشاق
حقیقت شیخ اندر دار عشاق
دوای درد مااکنون رخ اوست
قرار جانم اینجا پاسخ اوست
دوای درد ما اکنون پدیدار
شد ای شیخ جهان اندر سر دار
دوائی کردم از دست بریده
دل و جانم شد اینجا آرمیده
دل و جانم ازو اندر قراراست
که دیدارم در اینجا آشکار است
قراری یافت دل از روی جانان
یکی میبیند از هر سوی جانان
قراری یافت دل در نزد عشاق
که شد درجان جان امروز کلی طاق
قراری یافت دل از گفتگویش
که دید آن رخ که بددرآرزویش
قراری یافت دل در قربت او
که این دم واصفست از حضرت او
قراری یافت دل از دید دیدش
که در اینجا عیان جانان بدیدش
قراری یافت دل در سرّ بیچون
که جانان یافت اینجا بی چه و چون
قراری یافت دل تا واصل آمد
که جانانش همین جا حاصل آمد
قراری یافت دل از ذات پاکش
که بیرون رفت او از آب و خاکش
قرار دل ز دیدار است دیدیم
بسی اسرار از جانان شنیدیم
قرار جان یقین خواهد بدن زود
که گردد محو کل در ذات معبود
قرار جان بود اندر سوی ذات
چو فارغ گردد از دیدار ذرات
قرار جان بود محو هوالله
که گردد در یکی او بیشکی شاه
قرار جان بود آن دم ز دیدار
که منصورش بسوزد در تف نار
حقیقت ذات جمله بیقرارند
اگرچه جمله در دیدار یارند
زمین و آسمان هم بیقرار است
همه در گردش ناپایدار است
همه چیزی که بینی شیخ بیچون
ز دید خویش خواهد شد دگرگون
ز اول هرچه بینی هست آخر
ز اوّل جملهشان دلدار ظاهر
ز اول جمله در اینجاست بیشک
در آخرجان جان پیداست بیشک
زوالی گر نباشد آخر کار
کجا جانان شود اینجا پدیدار
زوالی گر نباشد در حقیقت
بماند جاودان عین طبیعت
محال است اینکه صورت بازماند
چو گردی محو آنگه راز داند
حقیقت محو خواهد گشت جمله
در اینجا تا چه خواهد گشت جمله
هر آن تخمی که کارند آن برآرد
ولی در عاقبت پائی ندارد
فنا به از چنین صورت نماندن
بجان باید در این حضرت بماندن
فنا به در ره مردان هوشیار
که یار اندر فنا آید پدیدار
فنا به در ره مردان رهبر
فنا بوده است اندر بود بنگر
فنا به هان فناشو آخر کار
نمود خود از این پرده برون آر
نخواهد بود چیزی تا ابد هان
حقیقت خوب و زشت و نیک و بدهان
دو روزی صبر کن در گردش دور
که آنگاهی رسی در جملهٔ غور
دو روزی صبر کن در بود و نابود
که در آخر بیابی جمله مقصود
دو روزی صبر کن در هجر جانان
که دیدارت دهد در آخر آن
دو روزی صبر کن در تنگدستی
که چون گردی فنا از غم برستی
دو روزی صبر کن تا جان برآید
ترا هر محنت و اندوه سرآید
دو روزی صبر کن تا نیست گردی
ز هستی جزو و کل اندر نوردی
دو روزی صبر کن کت بودنی نیست
در آخر چون به بینی جمله یکیست
دو روزی صبر کن در محنت یار
که در آخر بیابی قربت یار
دو روزی کاندرین روی جهانی
بکن صبری ز عشقش تا توانی
دو روزی کاندرین روی زمینی
قناعت کن اگر صاحب یقینی
قناعت کن در این دار فنا تو
که خواهی رفت در دار بقا تو
قناعت کن تو چون مردان عالم
میان غم در آن غم باش تو خرم
قناعت کن که تا گردی مصفا
چرا باشی تو در اسم و مسما
قناعت کن چو یارت در کنار است
مخور غم جان که جانان آشکار است
قناعت کن چو یارت هست در بر
تو با اوئی و او اندر برابر
قناعت کن بدین چیزی که داری
که این را نیست جانا پایداری
همه روی جهان در عین ماتم
همی بینم در اینجا گه دمادم
نه من در غم بماندستم گرفتار
نه هم در بند خود مانده است دلدار
نه من بردارم اینجا در حقیقت
که بردار غمند اهل طریقت
همه کار جهان بادرد و سوزاست
غم و اندوه نه یک دم نه دو روز است
غم و اندوه جاویدان نماند
نمود نیک و بد یکسان نماند
چرا غم میخوری ای شیخ در دهر
تو لطف یار بین وبگذر از قهر
ترا لطفست اینجا گه نموده
تو در قهری و در جهلی چه بوده
نه آخر علم به از جهل باشد
کسی داند که آنکس اهل باشد
خدابین باش ای شیخ جهان تو
مخور غم اندر این دور زمان تو
چو دردت با دوا آمد مخور غم
که ناچیز است این دوران عالم
حقیقت رو تو در عین شریعت
تو دنیا سر بسر میدان طبیعت
طبیعت دان همه دنیای غدار
که ماندند انبیا در وی گرفتار
طبیعت دان تو هر چیزی که بینی
بجز حق هیچ اگر صاحب یقینی
طبیعت مرد از حق دور دارد
کسی داند که عین نور دارد
که اینجا گاه هست اندر کمین تو
طبیعت دان عزازیل لعین تو
بدو مگرو که او مردودراهست
بمانده دور از نزدیک شاه است
ازو دوری گزین چون انبیا تو
که گرداند ز ناگه مبتلا تو
ازو دوری گزین مانند مردان
رخ از او تو بقول حق بگردان
ازو دوری کن و او را رها کن
رخ از دنیای دون سوی خدا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به تحولات روحی و معنوی انسان در مواجهه با عشق و حقیقت میپردازد. شاعر از خواننده میخواهد تا با نوشیدن جام محبت، از قیدهای دنیوی رها شود و به ذات خود دست یابد. او به شیخ دین توصیه میکند که اسرار الهی را فاش نکند و از خودگذشتگی و فنا در عشق را تجربه کند.
شاعر توضیح میدهد که عشق و حقیقت در عالم وجود هستند و انسان با ورود به این حقیقت میتواند به آرامش و درک عمیقتری دست یابد. وی بر این نکته تأکید میکند که انسان باید در جستجوی یار حقیقی باشد و از غم و رنجهای دنیوی فاصله گیرد.
در نهایت، پیام اصلی این شعر دعوت به صبر و قناعت در شرایط سخت و درک حقیقت از طریق عشق و فنا است؛ زیرا فقط در چنین حالتی انسان میتواند به حقیقت وجود دست یابد و از غم و اندوه رها شود.
هوش مصنوعی: اگر در میخانه، جام مینوشی، من تو را به عمق وجودت متوجه میسازم و در مسیر حقیقت راهنماییات میکنم.
هوش مصنوعی: در زندگی مانند جامی هستی که میتوانی از آن بهرهبرداری کنی. اگر به خودت اجازه دهی که از ظلمت و زرق و برقهای دنیا فاصله بگیری و نیازهایت را در نظر نگیری، میتوانی به حقیقت عمیقتری دست یابی.
هوش مصنوعی: وقتی که از جام ما بنوشی و در مستی غرق شوی، دیگر چیزی برای تو باقی نمیماند و آن زمان است که واقعاً هستی وجود نداری.
هوش مصنوعی: وجود خود را انکار نکن و در عین حال آداب و معاشرت را رعایت کن. ای استاد دین، اسرار ما را فاش مکن.
هوش مصنوعی: در این مکان رازهای ما را فاش نکن، زیرا اگر این کار را انجام دهی، سرنوشتی مشابه به اینجا خواهی داشت.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان در این راه به سختی تلاش کردند و در نهایت در جایگاه خودشان از دنیا رفتند.
هوش مصنوعی: اگر در این مکان از خود لذت ببری، ممکن است بمیری، اما در حقیقت من هرگز از وجود تو محو نمیشوم.
هوش مصنوعی: این سخن به ما میآموزد که باید از آغاز وجود خود آگاه باشیم تا به درستی به پایان آن پی ببریم. یعنی شناختن مبدا و منشا زندگی میتواند به ما کمک کند تا دیگر لحظات آن را بهتر درک کنیم و مسیر خود را بیابیم.
هوش مصنوعی: وقتی شریعت و قانون را بیان کردم، در آن زمان حقیقت را آشکار کردم و تمام وجودم را با نگاه تو دیدم.
هوش مصنوعی: فرهیختگان ما در اینجا به شرافت و زیبایی شناخته میشوند و از این بابت افتخار ماست.
هوش مصنوعی: افراد باادب ما، که دارای تقوا و دیانت هستند، مرا در حالی دیدند که در دنیا به سر میبرم.
هوش مصنوعی: مردم با ادب ما به کمالات خود پی بردند و زیبایی ما را در این مفهوم مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: آدمهای باادب ما به خوبی نمیدانستند که عشق ما چگونه است و به وصف آن هم نپرداختهاند.
هوش مصنوعی: فرزانگان ما دارای اصالت و درونمایه حقیقی هستند، گرچه ممکن است در ویژگیها و صفات ظاهری تفاوتهایی داشته باشند.
هوش مصنوعی: من به وضوح شنیدم و دیدم که صفات و حقیقت آنها چگونه است.
هوش مصنوعی: ویژگیهای اصلی آنها همان ما هستیم که در آنها زیبایی خود را نشان میدهیم.
هوش مصنوعی: فقط کسی که به کمال و حقیقت رسیده، میتواند ذات ما را درک کند، زیرا هدف او فقط رسیدن به این وضعیت است.
هوش مصنوعی: کسی که از ما در اینجا مدتی صحبت کرد و به حقیقت نزدیک شد، وقتی از ما دور شد، آن حقیقت را از دست داد.
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که هدف او از ما در این مکان، حجاب و پردهای را از جلوی چشمان ما برداشت و ما را با حقیقت خود آشنا کرد.
هوش مصنوعی: من هم در ظاهر و هم در باطن وجود دارم و در همه چیز، چه در شکل و چه در عمق معنا، آشکار و پنهان هستم.
هوش مصنوعی: خداوند هم در دل و درون من حضور دارد و هم در ظاهر و همه جا، و در هر لحظه و هر مکان، بدون اینکه نیازی به گفت و گو باشد، در کنارم است.
هوش مصنوعی: من یکی از بندگان خاص خدا هستم که به حقیقت و ذات او پی بردهام و کسانی که یقین دارند، مرا به عنوان یک فرد آگاه و با ایمان میشناسند.
هوش مصنوعی: من از آغاز تا پایان زندگی را به هم پیوند زدهام و نه همسری دارم، نه یاری و نه فرزندی.
هوش مصنوعی: اکنون درباره عشق خود به طور مکرر صحبت میکنم و رازهای پنهان را بیان میکنم.
هوش مصنوعی: تمام اسرار آفرینش را میبینم و چگونه میتوانم از حقیقتی که خودم میدانم، سخن بگویم؟
هوش مصنوعی: کسی را که بتوانم در این مکان ملاقات کنم و رازهایم را با او در میان بگذارم، کیست؟
هوش مصنوعی: یکی از دلایل وجودی من را فقط خودم میدانم، و اینکه در پیوندی با کسی نیستم و از وابستگی به زن، خانواده و فرزندانی که ممکن است داشته باشم، دورم.
هوش مصنوعی: فقط یک نفر میداند که چگونه میتواند من را از نیاز و وابستگی آزاد کند و او کسی است که میتواند واقعاً به من کمک کند.
هوش مصنوعی: فقط یک نفر مرا میشناسد و در وجود من، همه چیز را به یک وجه میبیند. همچنین، همه به معبود خودشان، نگاه و حس یکسان دارند.
هوش مصنوعی: کسی هست که من را در همه جا میشناسد و من نیز در این مکان با او آشنا هستم.
هوش مصنوعی: تنها یک نفر هست که مرا در پادشاهی میشناسد و او را به خاطر این شناخت، من به او یک مقام و قدرت میدهم.
هوش مصنوعی: فقط یک نفر میداند که من چگونه میتوانم زندگی جاودانی را به کسی عطا کنم.
هوش مصنوعی: کسی هست که بدون جسم، وجود حقیقی من را در اینجا میبیند و نام این مکان را میفهمد.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که وجود من تنهاست و هیچ چیز دیگری جز من وجود ندارد؛ نه نفعی هست نه خیری و نه بدی.
هوش مصنوعی: من پاک و خالص هستم و از هیچگونه عیب و نقصی به دورم، زیرا من صاحب و مالک این هفت آسمان هستم.
هوش مصنوعی: من خود را از دیدن حقیقت و واقعیت پاک میدانم، زیرا او (یعنی خدا یا حقیقت) به خوبی همه چیز را میداند و میبیند.
هوش مصنوعی: حقیقت شیخ این است که راز مرا ببینی و بدون هیچ رفیق و همدمی به من نگاه کنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به حقیقت پی ببری، باید از من بپرسی و ارتباط برقرار کنی تا به خواستهات برسی.
هوش مصنوعی: اگر هدف تو در این مکان واضح است، پس اینجا در این توضیح و شرح بیان شده است.
هوش مصنوعی: چون هدف تو در اصل وجود ما هستیم، نشان میدهیم که چگونه باید خود را در کل به نمایش بگذاریم.
هوش مصنوعی: باید بیان شود تا تو نیز بفهمی و به آرامش برسی، و دردی را که در دل داری، تسکین دهی.
هوش مصنوعی: اکنون من به خاطر زخم دلام به تو نیاز دارم و از تو میخواهم که مرهمی بر آن بگذاری. اگر تو مرهم را از من بگیری، من دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا، من از مشکلات و رنجهای تو آگاه هستم و تلاش میکنم به تو کمک کنم و درمانی برای آنها پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که عطار، شاعر و عارف بزرگ فارسی، برای درمان دردها و مشکلات روحی و روانی انسانها آمده است. او به عنوان یک فرد راستین و عقلگرا به حقایق عمیق زندگی و اسرار آن پرداخته است.
هوش مصنوعی: من هنا هستم تا درد تو را درمان کنم، بدان که تنها من میتوانم تو را آرام کنم.
هوش مصنوعی: درد و اندوه عاشقان را درمان میکنم، زیرا من خود پزشک کسانی هستم که غمگین هستند.
هوش مصنوعی: من تو را درمان میکنم و درد عشقت را برایت آسان میکنم.
هوش مصنوعی: ما حتماً برای درد تو درمانی پیدا خواهیم کرد و از تو پیروی خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: به راستی ای شیخ دیندار، تو در اینجا هم مظهر دردها هستی و هم درمانی برای آنها.
هوش مصنوعی: در اینجا به علت درد و غم خود پناه آوردهام، تا زمانی که تو بیایی و واقعیت را برای من روشن کنی.
هوش مصنوعی: به معنای خود توجه کن و از آن بهرهبرداری کن، زیرا زمانی که به درستی برسد، حقیقت را در اینجا خواهی یافت.
هوش مصنوعی: ای شیخ، به معنای عمیق درون خود توجه کن و ببین که در اینجا، خداوند را چگونه میتوانی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: بیا و دردی که در دل دارم را با تو تقسیم کنم. اینجا تنها نیستم، چرا که تو نیز در کنارم هستی و با هم میتوانیم به این احساسات برسیم.
هوش مصنوعی: اگر حقیقت داروی تو باشد، آن را با آزمایش و بررسی ببین؛ زیرا این شریعت و قانون تو را مشخص میکند.
هوش مصنوعی: دوای تو همان چهره زیبای تو است که در اینجا هنگام دیدار به چشم میآید.
هوش مصنوعی: دیدار تو نشان داده است که دوستت در اینجا زیاد شده و خودش را به وضوح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به تو نگاه میکنم، گویی آن ماه درخشان، مرا از خودم آگاه میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که معشوق به من روبهرو شود و اکنون در خانهام در را برای ورود او باز کردهام.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو در دیدار او متوجه حقیقت وجود خودت میشوی و میدانی که در این جهان، واقعیتهای پنهانی وجود دارند.
هوش مصنوعی: در خودت نگاه کن و ببین که چه چیزی در درونت به تو نشان داده شده است. اینجا اشاره به آن دارد که ممکن است راهنمایی درونی برای تو وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: درمان کن درد خود را و به چهره محبوب نگاه کن، که این کار میتواند بهبودی کاملت را نمایان کند.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی گفته میشود که درمان درد و نگرانیاش را در حضورت بیابد، زیرا زیبایی و جذابیت معشوق در چشمان تو آشکار است.
هوش مصنوعی: در اینجا به درد و رنج خود را درمان کن و چهره او را بنگر. از روی او، هر چیز نیکو و زیبایی را میتوانی ببینی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به وصال محبوب نرسی، درمان دردهای تو چگونه آشکار خواهد شد؟
هوش مصنوعی: درمان درد تو ملاقات با محبوب است که در قلب و جان تو به وضوح احساس میشود.
هوش مصنوعی: درد تو مایه حیات و سرزندگی جهان است. آیا نمیبینی که اینجا، خودت از نزدیک شاهد این حقیقت هستی؟
هوش مصنوعی: در تو تنها درمان درد تو وجود دارد، به این نکته توجه کن که یار آگاه و ناظر در درون توست.
هوش مصنوعی: درمان درد تو در حقیقت خود اوست که در وجود تو به حضور آمده است.
هوش مصنوعی: بهتر از این لحظه، لحظهای دیگر نیست که در آن ملاقات تو، محبوبم در شوق و شادی باشد.
هوش مصنوعی: این لحظه که تو به آن فخر میکنی، از بهترین زمانهاست و از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا با وجود تو همچون خدایی جلوه میکند.
هوش مصنوعی: بهتر از این لحظه که محبوب در کنار توست، یقیناً در دنیای واقعی چیزی وجود ندارد که اینقدر نزدیکی و حضور تو را نشان دهد.
هوش مصنوعی: چرا در اینجا که دلبر را به صورت واقعی در دست داری، لحظهای هم به خودت نیاندیشی و بیدار نشوی؟
هوش مصنوعی: امروز تو در کنار محبوب نشستهای و به او توجه داری.
هوش مصنوعی: تو با کمک و همدمی که داری، در دل و جانت بیشتر از همیشه نمایان شدهای و زیباییات بیشتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: در مکانی هستی که نمیتوانی به کسی دسترسی پیدا کنی و بدون او در حال تحمل درد و سختی هستی.
هوش مصنوعی: از آن کسی که در اینجا درد و رنج زیادی را تحمل کرده و زخم خورده است، نه دلش را میبینی و نه نشانی از روح او.
هوش مصنوعی: زمانی که نامت در جهان طنینانداز شود و به بلندای مقام و اعتبار برسی، باید به دنبال کسب علم و فضیلت باشی.
هوش مصنوعی: زمانی حقیقت را به خوبی درک میکنی که بتوانی از جذابیتهای دنیای مادی و طبیعی دور شوی و محو زیباییهای آن نشوی.
هوش مصنوعی: زمانی به حقیقت توحید و یکتایی پی خواهی برد که از تقلید و پیروی از دیگران بیرون بیایی و به یکی شدن با حقیقت برسید.
هوش مصنوعی: در آن زمان که از حقایق و رازهای درونی خود مطلع شوی، وجودت به گونهای تغییر میکند که پنهان میشود و دیگر خود را نمیتوانی به وضوح حس کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که تمام اجزاء وجود را در عمق حقیقتی که در آن غرق هستی مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: تو را در جزئیات میبینی، اما وقتی به کل نگاه کنی، ناگهان از این ذلت و قید رهایی مییابی.
هوش مصنوعی: ای شیخ، مثل من خود را در این مکان شگفتانگیز بساز و به سوی خداوند بزرگ بگرد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که خود را در این ناشناخته غرق کن، زیرا این راه تو را به وضعیتی برتر و با افتخار میرساند.
هوش مصنوعی: در درون خود غرق شو تا رازها را کشف کنی، سپس بدون هیچ تردید معشوق را در آغوش بگیر.
هوش مصنوعی: خود را در عشق الهی غرق کن و با حقیقت آن یکی شو، سپس به طور کامل وجود خداوند را در خود احساس کن.
هوش مصنوعی: خودت را در وجود او گم کن و با نگریستن به درونت، به رازها و اسرارت پی ببر.
هوش مصنوعی: در ارتباط با او به حدی غرق شو که به خودت فکر نکنی و از هر گونه ظاهر و ظواهر دنیا بگذر. جز او هیچ چیز را در اینجا قربانی نکن.
هوش مصنوعی: وقتی در عشق و عشقورزی غرق میشوی، هویت و خودت را نادیده میگیری و در وجود محبوب ذوب میشوی، اینگونه به یک حقیقت والاتر دست پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: اگر تو بدانی که این دارو این چنین است، به یقین میرسد که این از همان علم و یقین است که تو میدانی.
هوش مصنوعی: برای بهبود و درمان خود، خود را از دنیای مادی جدا کن و به فنا برو؛ زیرا در این حالت میتوانی به حقیقتی دست یابی که خود درمانی است.
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو به فنا خواهی رفت و من در این لحظه جان تو را به تو نشان دادم.
هوش مصنوعی: وقتی او با توست و تو هم با او، چه چیزی را میکوشی پیدا کنی؟ بگو، ای عطار، آخر چقدر میخواهی بگویی؟
هوش مصنوعی: ما بارها صحبت کردیم، اما دل ما آرام نشد و جز نوشیدن از جام، چیزی به دل نگرفتیم.
هوش مصنوعی: یار ما که سبب شفا و آرامش دردهای ماست، در وجود ما ظاهر شده است. ای شیخ، او درون ما و در زندگیمان حاضر و ناظر است.
هوش مصنوعی: درمان درد ما تنها در ملاقات اوست؛ چرا که او در عمق وجود ما با ما در حال گفتگو است.
هوش مصنوعی: آنچه دردِ ما را درمان میکند، اوست. من بارها در وجودم این حقیقت را احساس کردهام و با اطمینان شنیدهام.
هوش مصنوعی: در اینجا کسی به ما کمک کرد و دردهای ما را درمان کرد و حالتی از خود نشان داد.
هوش مصنوعی: در این دست بریده، من دارویی آماده کردهام و از او رازهای زیادی شنیدهام.
هوش مصنوعی: من در اینجا برای عاشقان حقیقت، دارویی فراهم کردم که به وسیله آن میتوانند به عشق واقعی دست یابند.
هوش مصنوعی: داروی درد ما حالا چهره اوست و آرامش جان من همینجا به پاسخ او بستگی دارد.
هوش مصنوعی: علاج مشکلات و رنجهای ما الآن نمایان شده است، ای پیشوای جهان، در عرصهای که باید به آن توجه کرد.
هوش مصنوعی: من برای دل و جانم که رنجیده و آسیبدیدهاند، درمانی پیدا کردم و اکنون در اینجا آرامش یافتهام.
هوش مصنوعی: دل و جانم به خاطر او در آرامش است، زیرا دیدارش در اینجا به وضوح و روشنی وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی و魅魅ی معشوقش، در همه جا او را میبیند و در هر لحظه به یاد اوست.
هوش مصنوعی: دل بین عاشقان به توافقی رسید که امروز جان به شدت شاد و خوشحال است.
هوش مصنوعی: دل به دلگویی و مکالمهای رسید که آن چهرهای را دید که همیشه در آرزویش بود.
هوش مصنوعی: دل در دوری معشوق به آرامشی رسید که اکنون وصف حال او را میکنم.
هوش مصنوعی: دل بر سر قرار و آرامش خاصی از دیدن او به دست آورد و در اینجا جانان را به طور واضح مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: دل در یک راز بدون دلیل قرار گرفت، چون معشوق را در اینجا یافت که نه سؤال و شبههای وجود داشت.
هوش مصنوعی: دل به آرامش و قرار رسید، زیرا عشق و محبوبش در همین جا و در همین لحظه در دسترس شد.
هوش مصنوعی: دل به یک توافق با وجود پاک او رسید که از زندگی مادی و دنیای خاکی خود جدا شد.
هوش مصنوعی: آرامش دل به خاطر دیدار است و در این دیدار، رازهای زیادی از معشوق را متوجه شدیم.
هوش مصنوعی: روح انسان به زودی به آرامش و قرار خواهد رسید، زمانی که تمام چیزها در ذات خداوند محو شوند.
هوش مصنوعی: روح در آرامش و آسایش است زمانی که از مشغولیتهای دنیوی و تجلیات مادی فاصله بگیرد و به ذات حقیقی و اصل خود نزدیک شود.
هوش مصنوعی: دل انسان در راز و عشق خداوند غرق است، و هنگامی که این عشق به اوج خود برسد، روح در یکپارچگی و یکی شدن با معبود احساس میکند، بهگونهای که در این حالت او برتری مطلق و مقام والایی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که محبوب رخ نمایان میکند، جان آدمی به حسرت میسوزد و دل در آتش عشق میافتد.
هوش مصنوعی: همه چیز در واقعیت دارای ناآرامی و بیقراری است، حتی اگر همگی در حال ملاقات با محبوب خود باشند.
هوش مصنوعی: تمام موجودات در زمین و آسمان در حال حرکت و تغییر هستند و هیچ چیزی ثابت و پایدار نیست.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که ببینی، شیخ بیچون بر اساس دیدگاه خود، آن را دگرگون خواهد کرد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از ابتدا مشاهده میکنی، در انتها نیز از همان ابتدا پیداست. تمام چیزها از همان آغاز به وضوح عشق و محبوب را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از آغاز زندگی و همه فعالیتها، حقیقت وجودی انسان در درونش مشهود است و در پایان نیز این حقیقت به وضوح دیده میشود. به عبارتی، آنچه در ابتدا وجود داشته، در انتها نیز به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر پایان و زوال وجود نداشته باشد، پس چگونه معشوق در اینجا ظهور خواهد کرد؟
هوش مصنوعی: اگر در واقعیت زوالی وجود نداشته باشد، حقیقت همیشه و به طور جاودانه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: امکان ندارد که چهرهای باقی بماند، مانند گردی که محو میشود، سپس راز را درک کند.
هوش مصنوعی: تمامی حقایق و واقعیتها در اینجا ناپدید خواهند شد و باید دید که در آینده چه تغییراتی به وقوع خواهد پیوست.
هوش مصنوعی: هر چیزی که انسان در زندگیاش میکارد، نتیجهاش را خواهد دید، اما در نهایت ممکن است آن تلاشها به نتیجهای پایدار و ماندگار نرسند.
هوش مصنوعی: بهتر است که به جای اینکه به این شکل باقی بمانیم و دچار زوال شویم، باید با تمام وجود در این حالت و در این شرایط بمانیم و تلاش کنیم که جان را حفظ کنیم.
هوش مصنوعی: فنا و نابودی جزو مسیرهای مردان زیرک و هوشیار است، چرا که در لحظه نابودی، دوستان و همراهان واقعی به روشنی نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، افرادی که به مقام رهبری و ارشاد میرسند، باید با از خودگذشتگی و فناء در مسیر حق قدم بردارند. در واقع، آنها باید به عمق وجود و ماهیت خود توجه کنند و این موضوع را دریابند.
هوش مصنوعی: بگذار تا در نهایت نابودی، خود را از این دنیا رها سازم و پردههای ظاهر را کنار بزنم.
هوش مصنوعی: هیچ چیز تا ابد باقی نخواهد ماند؛ این حقیقت وجود دارد که خوبی و بدی، زشت و زیبا همه گذرا هستند.
هوش مصنوعی: برای مدتی کوتاه صبر کن تا چرخ روزگار به گردش ادامه دهد، سپس به همهٔ اهداف و خواستههایت خواهی رسید.
هوش مصنوعی: دل را آرام کن و چند روزی صبر کن. در این مدت که در حال تغییر و تحول است، در نهایت به آنچه که خواستهای خواهی رسید و دستیابی به اهداف خود را تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: کمی صبر کن تا جدایی از محبوب به پایان برسد، زیرا در نهایت میتوانی او را ملاقات کنی.
هوش مصنوعی: اندکی صبر کن در روزهای سختی، زیرا که این مشکلات مانند غبار زودگذر هستند و به زودی از بین خواهند رفت.
هوش مصنوعی: کمی صبر کن تا زمانی که روح تو به آرامش برسد، در این صورت هر نوع سختی و نگرانیای که داری، به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: دو روز صبر کن تا چیزی از وجود و هستی باقی نماند و به عمق وجود و حقیقت راه پیدا کنی.
هوش مصنوعی: کمی صبر کن، چون مشکلات و سختیها دائمی نیستند. در نهایت، همه چیز در یک راستا قرار میگیرد و به یک حقیقت روشن میرسد.
هوش مصنوعی: دو روز صبر کن در سختی و غم بودن با یار، زیرا در نهایت به وصال و نزدیکی او خواهی رسید.
هوش مصنوعی: دو روزی که در این دنیا زندگی میکنی، صبر کن و به خاطر عشق او تا جایی که میتوانی تحمّل کن.
هوش مصنوعی: اگر یقین داری که در این دنیا فقط دو روز زندگی خواهی کرد، پس به قناعت و بسندگی راضی باش.
هوش مصنوعی: در این دنیا که با گذشت زمان از بین میرود، به مقدار نیازت راضی باش، زیرا تو نیز روزی به دنیای ابدی خواهی رفت.
هوش مصنوعی: به سادگی و با وقار زندگی کن، مانند مردان با دانش. حتی در شایعات یا مشکلات، با دل خوش و آرام باقی بمان.
هوش مصنوعی: رضایت و قناعت کن، زیرا اگر این گونه باشی، تا زمانی که به روحانیات و معانی پاک نزدیک شوی، نیازی به نام و القاب نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: برای راضی بودن به داشتههایت تلاش کن، زیرا یار و همدم تو در کنارت است. دلنگران نباش، چرا که محبوب و عزیزت به وضوح در دسترس است.
هوش مصنوعی: به سادهترین شکل ممکن، به خودت قناعت کن، زیرا اگر یاری داری که در کنارت است، با او باش و او نیز در مقابل تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: با آنچه که داری قناعت کن، زیرا هیچ چیز در این دنیا پایدار نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا مشاهده میکنم که حتی با وجود غم و اندوه، همه چیز در جهان در حال تحول و تغییر است.
هوش مصنوعی: من نه در غم و اندوهی به سر میبرم و نه دلدارم در قید و بند خود گرفتار است.
هوش مصنوعی: من در اینجا نمیتوانم خودم را به عنوان کسی که در حقیقت و واقعیات معنوی آگاهی دارد، معرفی کنم؛ زیرا حقیقت و معنای واقعی فقط در دست کسانی است که از مسیر معنوی عبور کرده و تجربیات عمیقتری دارند.
هوش مصنوعی: تمامی فعالیتها و امور دنیا با درد و رنج همراه است و غم و اندوه تنها مربوط به یک لحظه یا چند روز نیست، بلکه یک وضعیت پایدار و همیشگی است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه همیشگی نخواهد ماند و در نهایت، خوبی و بدی هم به یک اندازه باقی نخواهند ماند.
هوش مصنوعی: چرا در این دنیا غمگین هستی ای شیخ؟ به نیکی و مهربانی یار نگاه کن و از تلخیها و ناملایمات بگذر.
هوش مصنوعی: تو با مهربانی خود، در اینجا باعث شدهای که گاه خشمگین و گاه نادان به نظر بیایم. چه شده که به این حال افتادهام؟
هوش مصنوعی: آگاهی و دانش از نادانی بهتر است، اما فقط کسی که به علم واقعی دست یافته باشد، میتواند به درستی این موضوع را درک کند.
هوش مصنوعی: ای شیخ، در این دنیا به خدا توجه کن و نگران نباش. غم و اندوه را کنار بگذار و به دنیای کنونی بیاعتنا باش.
هوش مصنوعی: وقتی دردی که داری با درمانی همراه میشود، نگران نباش و غصه نخور که این دوره و زمانه، بیارزش و گذراست.
هوش مصنوعی: حقیقت را در کنار قوانین و اصول دینی خود در دنیا و در میان طبیعت میتوان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: طبیعت و جهان فریبنده است و انبیا در این دنیا به دام افتادهاند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میبینی، جز حقیقت، به خاطر طبیعت توست و اگر به یقین رسیده باشی، میدانی که هیچچیز دیگری ارزش درک ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت و روشنایی نزدیک است، از طبیعت و حقیقت انسانی دور نمیشود. این فرد همواره در مسیر درست و صحیح قرار دارد و از اصول واقعی زندگی فاصله نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در این مکان، همیشه در حال انتظار است تا به تو آسیب برساند، این طبیعت شیطانی که درون تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: به او نزدیک نشو که او مردود و نامعتبر است، در حالی که تو از مقام و نزدیکی شاه فاصله داری.
هوش مصنوعی: از او فاصله بگیر، مانند پیامبران، زیرا که ناگهانی تو را دچار مشکل میکند.
هوش مصنوعی: از او فاصله بگیر و مانند مردان با رویی خنثی از او دوری کن. به حرف خدا عمل کن و از او دور شو.
هوش مصنوعی: از او فاصله بگیر و او را رها کن؛ از دنیای پست به سوی خدا برو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.