گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید

 

نه کس را بود فرّه و جود او

نه فرزند چون میر محمود او

اسدی توسی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

 

ورای همه بوده‌ای بود او

همه رشته‌ای گوهر آمود او

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

بشد چندان که چون دید از فرود او

برش جبریل گنجشکی نمود او

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

چنان مُرد از کمال عشق زود او

که گفتی در جهان هرگز نبود او

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۴) سخن گفتن آن مرد در غیبت

 

بزرگی بود می‌گفت و شنود او

بسی گرد جهان گردیده بود او

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

چنان آنجا ز مهتر دور بود او

که مهتر را چو گنجشگی نمود او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

اگرچه کودک یک‌روزه بود او

به تن یکساله‌‌ای را می‌نمود او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

چنان زین تنگنا بگذشت زود او

که گفتی در جهان هرگز نبود او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

ز زیر پرده چون چهره نمود او

بنیزه حلهٔ مه در ربود او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۲ - آغاز عشقنامۀ خسرو و گل

 

اگرچه از بر گل دور بود او

بغمزه لعب شیرینم نمود او

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

ز درج لعل مرجان مینمود او

جهانی را ز لب جان میفزود او

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۸ - در سؤال کردن از هیلاج و جواب دادن او را

 

نمودی بود کاینجاگه نمود او

زهر معنی دری دیگر گشود او

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را

 

ازین ارکانها خارج شود او

حقیقت گفت ما خود بشنود او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶ - در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید

 

در آن منزل که بودِ بودِ بود او

امین را همچو گنجشکی نمود او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان

 

گهی جوهر بزیر آید ز بود او

کسی باید که بتواند نمود او

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

کسی کین سر بداند جان شود او

اگر راز نهان مینشنود او

عطار
 
 
۱
۲