گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸

 

ثقه الدین دراز بادت عمر

کوتهی را به رنج من ره کن

عمر شکر ار دراز می خواهی

به عطا عمر وعده کوته کن

ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

ای صبح مرا حدیث آن مه کن

ای باد، مرا ز زلفش آگه کن

ای قرصهٔ آفتاب پیش من

بگشای زبان، قصد آن مه کن

ای خیل خیال دوست هر ساعت

[...]

خاقانی
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا

 

کنون گر دوزخی خواهی نگه کن

همه آبش همه نانش سیه کن

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

کنار بحر کشتی بین و ره کن

نهنگان طبیعت را تبه کن

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۳ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

از این ذرّات بیرون آی و ره کن

ز پردههان تو قصدبارگه کن

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۳ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

از این ذرّات بیرون آی و ره کن

ز دید روی خود در شه نگه کن

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۲۷ - الصدق

 

ای دل سررشتهٔ اَمَل کوته کن

خود را زبد و نیک جهان آگه کن

اول قدمی به صدق اندر ره نه

وانگاه حدیث رهروان کوته کن

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۷

 

مگو دگر کوته کن سکوت را همره کن

نظر به شاهنشه کن نظاره آن مه کن

مولانا
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

معنی طلبی، بساط صورت ته کن

بگذار حزین فسانه، ساز ره کن

در مجلس حال، قال را ره نبود

دل می خواهی زبان خود کوته کن

حزین لاهیجی