به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی
تو هر چه میفرمایی همه شکر میخایی
برآ به بام ای خوش خو به بام ما آور رو
دو سه قدم نه این سو رضای این مستان جو
اگر ملولی بستان قنینهای از مستان
که راحت جانست آن بدار دست از دستان
ایا بت جان افزا نه وعده کردی ما را
که من بیایم فردا زهی فریب و سودا
ایا بت ناموسی لب مرا گر بوسی
رها کنی سالوسی جلا کنی طاووسی
سری ز روزن درکن وثاق پرشکر کن
جهان پر از گوهر کن بیا ز ما باور کن
نهال نیکی بنشان درخت گل را بفشان
بیا به نزد خویشان دغل مکن با ایشان
دو دیده را خوابی ده زمانه را تابی ده
به تشنگان آبی ده به غوره دوشابی ده
بگیر چنگ و تنتن دل از جدایی برکن
بیار باده روشن خمار ما را بشکن
از این ملولی بگذر به سوی روزن منگر
شراب با یاران خور میان یاران خوشتر
ز بیخودی آشفتم به دلبر خود گفتم
که با غمت من جفتم به هر سوی که افتم
به ضرب دستش بنگر به چشم مستش بنگر
به زلف شستش بنگر به هر چه هستش بنگر
چو دامن او گیرم عظیم باتوفیرم
چو انگبین و شیرم به پیش لطفش میرم
مزن نگارا بربط به پیش مشتی خربط
مران تو کشتی بیشط بگیر راه اوسط
بکار تخم زیبا که سبز گردد فردا
که هر چه کاری این جا تو را بروید ده تا
اگر تو تخمی کشتی چرا پشیمان گشتی
اگر به کوه و دشتی برو که زرین طشتی
ملول گشتیای کش بخسب و رو اندرکش
ز عالم پرآتش گریز پنهان خوش خوش
ببند از این سو دیده برو ره دزدیده
به غیب آرامیده به پر جان پریده
نشسته خسبد عاشق که هست صبرش لایق
بود خفیف و سابق برای عذرا وامق
مگو دگر کوته کن سکوت را همره کن
نظر به شاهنشه کن نظاره آن مه کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.