اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۷ - جنگ گرشاسب با ببر ژیان
بغرّید چون تندر اندر بهار
به کین روی بنهاد بر هر چهار
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب
سرایی بُد از رنگ همچون بهار
زگرد وی ایوان بلورین چهار
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
خزان و زمستان تموز و بهار
همه ساله در گردش اند این چهار
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
بیفکند دیگر ز پیلان چهار
همی تاخت غران چو ابر بهار
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن
خزان و زمستان تموز و بهار
به هر رنگ پای وی اند این چهار
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰۶ - پذیره شدن شاه روم گرشاسب را
دراو خرم ایوان برابر چهار
ز رنگش گهرها چو باغ بهار
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳۰ - خبر یافتن فریدون از آمدن نریمان
نشستنگهی بود ایوان چهار
ز هر گونه آراسته چون بهار
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۸ - برکشتن هر دو لشکر ازهمدیگر و گریختن زنگی زوش از بند سرخ پوش گوید
از آن پاسبانان بکشت او چهار
وز آن پس بشد همچو ابر بهار
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۰ - عاشق شدن دختر کوش و انتقام پدر از معشوق وی
جوانی دلارای چون نوبهار
نژادش نه از چین که از قندهار
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۱ - دختر خواستن کوش از شهرهای چین
چو فرخار و چون تبّت و قندهار
پر از خوبرویان چون نوبهار
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲۴ - ستایش امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسّلام
بادی عدل جوی همچو بهار
حاکمی سخت مهر و سست مهار
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۵ - گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان
بهاری درو دید چون نوبهار
پرستشگهی نام او قندهار
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
بدان نقاش خود ای شیخ زنهار
که نقش تو زخود کرده است اظهار
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیزدهم
چون طبع پنجمین بکشد روح را مهار
ترجیع کن، بگو، هله بگریز زین چهار
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
گفت پیغامبر ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۷ - بقیهٔ قصهٔ مطرب و پیغام رسانیدن امیرالمؤمنین عُمَر -رضی الله عنه- به او آنچه هاتف آواز داد
وای کز آواز این بیست و چهار
کاروان بگذشت و بیگه شد نهار
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۶ - قصهٔ آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را میکند به منقار و میانداخت و تن خود را کل و زشت میکرد از تعجب پرسید کی دریغت نمیآید گفت میآید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منست
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار
حکیم نزاری » ادبنامه » باب دوم - در آداب صادق و احتمال بر مجاهده » بخش ۱
در ابداع، قسّام لیل ونهار
نهادست ارکان عالم چهار