فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹
ز یک شاخ و یک بیخ و پیراهنیم
به بیشی چرا تخمه را برکنیم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۲
تو ایمن بوی کز تو ما ایمنیم
مبادا که پیمان تو بشکنیم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۲
سواریم و گردیم و اسپ افگنیم
کسی را که دانا بود بشکنیم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۶
همه رای با کاردانان زنیم
به تدبیر پشت هوا بشکنیم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۱
اگر نام باید که پیدا کنیم
به داد و به شمشیر گنج آگنیم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۳
ابا رومیان داستانها زنیم
زبن پایه تازیان برکنیم
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۳
بپوییم و رنجیم و گنج آگنیم
بدل بر همی آرزو بشکنیم
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۳
مگر بومشان از بنه برکنیم
بتخت و بگنج آتش اندر زنیم
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۳
یکایک بران گونه رزمی کنیم
که این ننگ از ایرانیان بفگنیم
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۸
خیز تا گل چنیم و لاله چنیم
پیش خسرو بریم و توده کنیم
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۸ - صف آرائی کردن لهراسپ در برابر ارجاسپ گوید
علم اژدهاییست گفتی غنیم
مه از میخهای علم برد و نیم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱ - نامه نوشتن کوش به سوی مانوش
بدان تا بدان را ز بن برکنیم
تن بت پرستان به خاک افگنیم
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹
خیز تا از روی مستی بیخ هستی بر کنیم
نقش دانش را فرو شوییم و آتش در زنیم
همچو خد و خوی خوبان پردهها را بردریم
همچو زلف ماهرویان توبهها را بشکنیم
همچو عیاران همی ریزیم اندر جام جان
[...]
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۶۲ - حکایت در حقیقت تصوّف
آن نصیبی که اندر آن سخنیم
بخوریم آن نصیب و شکر کنیم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور
باز کوشید تا سری بزنیم
قلبگه را ز جایگه بکنیم
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۷ - ایضاًله
بس پراکنده و پریشانم
ره فراکار خود نمی دانیم
هیچ جرمی نکرده محبوسیم
بی اوامی اسیر زندانیم
همجو خفاش روزکور همه
[...]
عراقی » عشاقنامه » فصل هفتم » بخش ۱ - سر آغاز
چون دم از آشنایی تو زنیم
میل بیگانگی چگونه کنیم؟
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۳
در فروبند که ما عاشق این انجمنیم
تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم
نقل و باده چه کم آید چو در این بزم دریم
سرو و سوسن چه کم آید چو میان چمنیم
باده تو به کف و باد تو اندر سر ماست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۲
روز باران است و ما جو می کنیم
بر امید وصل دستی می زنیم
ابرها آبستن از دریای عشق
ما ز ابر عشق هم آبستنیم
تو مگو مطرب نیم دستی بزن
[...]