فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۵ - رزم خاقان چین با هیتالیان
اگر دشمنش کوه آهن شود
برخشم اوچشم سوزن شود
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را
به تیغ و به گرز تو ایمن شود
به فر تو این تیره روشن شود
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
هیچ کس را هوش عشق تو درسر نشود
کش غم هجر تو با مرگ برابر نشود
نتوان کشت مرا گر طمع وصل کنم
هیچ عاشق بچنین جرمی کافی نشود
جان زمن خواهی ودانی که محابانکنم
[...]
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان
هم فلک از شغل تو ساکن شود
هم زمی از مکر تو ایمن شود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۴ - در بیان خبر دادن از جلوۀ ظهور مولوی رومی قدس سره
هرکه با انسان نشست انسان شود
او بقرآن آیت رحمن شود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۸ - در شرح احوال خود و خواب دیدن حضرت مولی و شفا دادن او را فرماید
روز حشرت خود زبان الکن شود
خود دوعالم بر تو یک گلخن شود
عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
هرکه آنجا یک نفس ساکن شود
از عذاب جاودان ایمن شود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع
هر که را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۶ - جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
چونک چوپان خفت گرگ آمن شود
چونک خفت آن جهد او ساکن شود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۸ - مثل زدن در رمیدن کرهٔ اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان
زین چنین امداد دل پر فن شود
بجهد از دل چشم هم روشن شود
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۳ - مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن
چون ببیند نور حق آمن شود
ز اضطرابات شک او ساکن شود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۰
آگه از شمع رخش هم عاشقی چون من شود
هر کجا در گیرد آتش سوزاو روشن شود
یارمیباید که باشد، خانه گو ویرانه باش
زانکه گر گلخن بود از روی او گلشن شود
عشقبازان را بدل باری که خوانندش بلا
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶
هر دل که گرم از آتش پنهان من شود
گر کافر فرنگ بود بت شکن شود
از دل که بگسلم گره ی غم ز تیر آه
تبخاله یی زند سر و مهر دهن شود
مجنون کجا و همدمی بلبلان باغ
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵
ناوک غم جان شکافد سینه گر جوشن شود
عشق مغناطیس گردد دل اگر آهن شود
سینه پرحسرتی دارم که از اندوه او
تا به نزدیک لب آرم خنده را، شیون شود
بیش شد سرگشتگی چندان که پایم پیش شد
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹
دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود
وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
در چراغم منت روغن ندارد روزگار
خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود
باجرس گوئی درین ماتم سرا هم طالعم
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
خط چون سپاه حسنِ تو را صف شکن شود
ریشِ تو مرهمِ دلِ پرداغِ من شود
ابرو به گوشه ای رود از ملک دلبری
چشمی که بود میکده، بیت الحزن شود
عادت به صبر ، عاشق رنجیده را مده
[...]