گنجور

 
بابافغانی

هر دل که گرم از آتش پنهان من شود

گر کافر فرنگ بود بت شکن شود

از دل که بگسلم گره ی غم ز تیر آه

تبخاله یی زند سر و مهر دهن شود

مجنون کجا و همدمی بلبلان باغ

دیوانه به که طعمه ی زاغ و زغن شود

با عشق هر که زاده شد از مادر و پدر

در شهر و کو ملامتی مرد و زن شود

در هر گل زمین که نشینی شود بهشت

هر جا که در خرام درآیی چمن شود

هر بخیه از قبای کبود تو روز صید

دام هزار یوسف گل پیرهن شود

گردون بساط لعل کشید از سر سران

تا خاک مقدم فرس پیلتن شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode