آگه از شمع رخش هم عاشقی چون من شود
هر کجا در گیرد آتش سوزاو روشن شود
یارمیباید که باشد، خانه گو ویرانه باش
زانکه گر گلخن بود از روی او گلشن شود
عشقبازان را بدل باری که خوانندش بلا
دانه مهری بود پرورش خرمن شود
شوخ خونخواری که هر کس دید آهی میکشد
آه از آنجانی که آن خونخواره را مسکن شود
گرتنت سوزد چو شمع از عشق اهلی غم مخور
عاشق آزاده کی هرگز اسیر تن شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر بیان میکند که اگر شمع زیبایی مانند محبوبش نیز عاشق شود، همه جا روشن خواهد شد. او به این نکته اشاره میکند که محبوب باید بتواند دل عاشق را به آرامش رساند، حتی اگر در ظاهر همه چیز ویران به نظر برسد. عشق درد و بلایایی دارد که عاشق را به زحمت میاندازد و هر کسی که عاشق باشد، به نوعی دچار رنج میشود. نویسنده همچنین به این نکته میپردازد که گرچه عشق میتواند سوزاننده باشد، اما عاشق واقعی هرگز نمیتواند در قید و بند تن گرفتار شود. این شعر قوی به زیبایی و پیچیدگی عشق و رنجهای آن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر شمع زیباییاش را بشناسد، هر عاشقی مانند من که در عشقش بسوزد، در هر جایی که باشد، آتش عشقش را به جان میخرد و نور میافزاید.
هوش مصنوعی: عشق و یاری باید در زندگی وجود داشته باشد، حتی اگر خانه خالی و بدون زندگی باشد. زیرا اگر آن یار وجود داشته باشد، جایی که او باشد، مانند گلستانی زیبا خواهد شد.
هوش مصنوعی: عاشقان را قلبی است که به آن مصیبت میگویند و این دل همچون دانهای است که در دامان مهر رشد میکند و به محصولی بارور تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: یک جوان شوخ و دلخوش که همواره لبخند بر لب دارد، اما وقتی کسی او را میبیند، احساس غم و اندوهی در دلش ایجاد میشود. این جوان با طبیعت خود چنان جذاب است که دیگران از دیدن او آهی از حسرت میکشند، چون نمیتوانند به او نزدیک شوند و او را درک کنند.
هوش مصنوعی: اگر دلات از عشق بسوزد مانند شمع، نگران نباش. عاشق واقعی هرگز اسیر جسمش نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناوک غم جان شکافد سینه گر جوشن شود
عشق مغناطیس گردد دل اگر آهن شود
سینه پرحسرتی دارم که از اندوه او
تا به نزدیک لب آرم خنده را، شیون شود
بیش شد سرگشتگی چندان که پایم پیش شد
[...]
دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود
وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
در چراغم منت روغن ندارد روزگار
خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود
باجرس گوئی درین ماتم سرا هم طالعم
[...]
حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود
روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود
دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله رنگ
مرگ عیدست آن چراغی را که بی روغن شود
ای صبا، جان تازه می گردد ز تغییر لباس
[...]
گر به صحرا بگذرم از اشک من گلشن شود
در چراغ لاله آب چشم من روغن شود
سرو جان یابد به باغ، ار سایه اندازی بر او
ور قدم بر دیده نرگس نهی روشن شود
سر ز بزمش تافتم چندان که خود را سوختم
[...]
خضر اگر در دشت قسمت، همنشین با من شود
جوی آب زندگی، سرچشمه مردن شود
گر به گلشن می روی، با خویش همراهم مبر
ورنه از بخت سیاهم، یاسمین سوسن شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.