رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۴
چون گسی کردمت بدستک خویش
گنه خویش بر تو افگندم
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاگندم
عجب آید مرا ز کردهٔ خویش
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۲۰۷
من گریه به خنده در همی پیوندم
پنهان گریم به آشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازمندم
خواجه عبدالله انصاری » مناجات پیر انصار » شمارهٔ ۲۱۲
من گریه به خنده در همی پیوندم
پنهان گریم به آشکارا خندم
ای دوست گمان مبر که من خرسندم
آگاه نه ای که چون نیازمندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
دل اندر مهر آن بتروی بندم
هر آنچه او پسندد من پسندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
چرا من خویشتن را بد پسندم
بهانه زان بدی بر بخت بندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
که شش ماه است تا من دردمندم
منم بسته که بیماریست بندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
کجا من نیز همچون تو نژندم
نژندی خویشتن را کی پسندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۱ - اندر پند دادن شاه موبد ویس را و سرزنش کردن
نگارینا ز من بپذیر پندم
که من نیکم به تو نیکی پسندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
به دست خویش چاه خویش کندم
امید دل به چاه اندر فگندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
دریغا مردی و نام بلندم
کمان و تیر و شمشیر و کمندم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
نبینم گیتی و دیده ببندم
کجا از هرچه بینم مستمندم
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی
اگرم بکشی، برکشتن تو خندم
من چو جرجیس تن خویش بپیوندم
ور بدری شکم و بندم از بندم
نرسد ذرهای آزار به فرزندم
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی
گرچه بکشی تو مرا، صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۶
نذونی ای فلک که مستمندم
وامو پر بد مکه که دردمندم
بیک گردش که میکردی ببینی
چو رشته مو بسامانت ببندم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۹
هر چند که این بند ز پای افکندم
دانم که بود بند چنین یک چندم
دربند هر آنچه می دهد خرسندم
کاین نعمت ها نبود پیش از بندم
سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۶ - خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین
من بر این کار و بار میخندم
دل در این روزگار چون بندم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵ - اندر عذر انبساط گوید
پیش تو چون سنان کمر بندم
خون همی گریم و همی خندم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۲۵ - التمثیل فیالمطایبة بطریق الهزل
گفت از این خرزه گرچه دربندم
آن چنان خر نیم خردمندم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۱ - در عذر گوید
کمر از بهر تو همی بندم
کز پی سوختن همی خندم