فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
من ازگل برین گونه مردم کنم
مبادا که نام پدر گم کنم
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان
کی تا عاشقی از دلش کم کنم
به مرگش دل خویش بی غم کنم
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر
کنون از عرب نام تو کم کنم
نشاط و سرور تو ماتم کنم
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۸ - صفت غلام ورقه و دستوری خواستن از وی به چاره ساختن
اگر نام خویش از جهان کم کنم
ویا من ترا شاد و خرم کنم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰۷ - نامه کردن کوش به سوی ضحاک
مگر دشمن شاه را کم کنم
همه کاخشان پر ز ماتم کنم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۴۵ - پیام قارن به چینیان و زنهار دادن به آنان
که ریشی که او کرد، مرهم کنم
دل مردم شهر بی غم کنم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۰۸ - آگاه شدن کوش از آمدن سلم
من اهنگ ایران خرّم کنم
همه شهرها پُر ز ماتم کنم
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۱۷ - آراستن رزم شاهان رزم قارن و کوش و زخمی شدن قارن
همه نام او زین جهان کم کنم
شبستان او پُر ز ماتم کنم
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۰ - فرو گفتن داستان به طریق ایجاز
گر آرایش نظم از او کم کنم
به کممایه بیتش فراهم کنم
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۲۴
خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی
گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای
وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲ - حکایت آن کرد که در انبوهی شهر کدویی بر پای خود بست تا خود را گم نکند
گفت اگر جا بر صف مردم کنم
جای آن دارد که خود را گم کنم
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵
هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم
تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم
الوداع ای دوستان و دشمنان رفتم که باز
دشمنی با شادمانی، دوستی با غم کنم
ترک غارتگر به یک نوبت نشاید، چند گاه
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱
تا به کی پیوسته وصف طرّة پر خم کنم
خواهم این سودا دگر از خاطر خود کم کنم
نغمة ساز طرب با من نمیسازد دگر
گوش را خواهم که وقف حلقة ماتم کنم
مینهم از دور بینی پنبهای در گوش داغ
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷
آن را که من زمال جهان محتشم کنم
بخشم لباس دردی و داغی کرم کنم
دیوانگی جواب سلامم نمی دهد
زین بیشتر بگو زتعین چه کم کنم
از بسکه خاطرم ز دو عالم رمیده بود
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۷
بعد ازین از صحبت این دیو مردم رم کنم
غول چندی در بیابان پرورم آدمکنم
در مزاج بدرگان جز فحش کم دارد اثر
زخم سگ را بی لعاب سگ چسان مرهمکنم
عالمی رنج توقعهای بیجا میکشد
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶
خود را همی به نقش طرازی علم کنم
تا با تو خوش نشینم و نظاره هم کنم
خواهی فراغ خویش بیفزای بر ستم
تا در عوض همان قدر از شکوه کم کنم
قاتل بهانه جوی و دعا بی اثر بیا
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۳۴- جذبه
وقت آن آمد که رنجت کم کنم
فارغت از درد سر، وز غم کنم