جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
دلبرم بر من تحکم میکند
عهدنامه هر زمان گم میکند
می نهد هر ساعتی خاری دگر
پس چو گل در لب تبسم میکند
نرگس بی آب او در دلبری
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹
ابر میگرید به زاری، گل تبسم میکند
لاله ساغر میدهد، بلبل ترنم میکند
صوت مطرب راه اسلام خلایق میزند
چشم ساقی غارت ایمان مردم میکند
شادمانیم از دم عشقش که هر دم بیحجاب
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
تا دل به وصف آن دهن عرض تکلّم میکند
از غایت دیوانگی گهگه سخن گم میکند
گر در حقیقت بنگری دانی که عین مردمیست
آنچه ز شوی و جفا چشمت به مردم میکند
گل نیز همچون جام می در رقص میآید به سر
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸
طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم میکند
چون دهانت نقش میبندد سخن گم میکند
از فریب غمزه دانستم که عین مردمیست
چشم مستت آنچه از شوخی به مردم میکند
گر ندارد از گُل روی تو رنگی از چه رو
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
عقل کل در کُنه ادراک تو ره گم میکند
گر به سویت رهنماییهای مردم میکند
تا نبخشد حق به لطف خود کسی را چاره نیست
گرچه بر امت رسول او ترحم میکند
اول آمرزید آدم را و آنگه آفرید
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند
سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند
کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو
تا تو از پی میروی آن صید هم رم میکند
گرد غم را پاک از روی غبارآلود ما
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۷
گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
میکند در سخترویان صحبت نیکان اثر
سنگ را فرهاد شیرین کار، آدم میکند
میکند بیگانه وحشت آشنایان را ز هم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۴۲
داغ عاشق سازگاری کی به مرهم میکند؟
لاله این باغ خون در چشم شبنم میکند
دولت گردنده دنیا به استحقاق نیست
دور گردون دیو را در دست، خاتم میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۴
طالع ما عیش را غم می کند
سور را همچشم ماتم می کند
تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم می کند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
دل نظر چون بر رخ آن بیترحّم میکند
همچو زلف او ز حیرت دست و پا گم میکند
هرزه چشمیهای چشمم دایم از دخل دلست
ساغر این دریا دلی از پهلوی خم میکند
ذوق درد از ساغر می یاد میباید گرفت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۸
بس که زخم کشتهٔ نازش تلاطم میکند
هرچه را دیدم درین مشهد تبسم میکند
چشم بگشا بر حصول جستجو کاینجا چو شمع
نقد خود هرکس به قدر یافتن گم میکند
پختگان دامن ز قید تنپرستی چیدهاند
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵
زلفت اصراری که در آزار مردم میکند
رم ز زخم نیش او پیوسته کژدم میکند
گر نهای ضحاک جادو ای لب شیرین چرا
مار زلفت رخنهها در مغز مردم میکند
غنچه گر شب تنگدل باشد چو باد آرد پیام
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷۶ - غول
بنگر آن غول راکز هول او
دیو لاحول دمادم می کند
گر کشی عکسش به دیوار خلا
لولئین از هیبتش رم می کند
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
هر شرارت در جهان فرزند آدم میکند
بهر گرد آوردن دینار و درهم میکند
آبرو هرگز ندارد آنکه در هر صبح و شام
پیش دونان پشت را بهر دونان خم میکند
چون ز غم بیچاره گردی باده با شادی بنوش
[...]
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » احتیاج
هر گناهی، که آدمی عمدا به عالم میکند
احتیاج است: آن که اسبابش فراهم میکند
ورنه، کی عمدا گناه، اولاد آدم میکند؟
یا که از بهر خطا خود را مصمم میکند!
احتیاج است: آن که زو طبع بشر، رم میکند
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
گر دل آیینه رویت را مجسم میکند
جلوهگاهی از صفای دل فراهم میکند
وقت آن کس خوش، که اندر پرتو روشندلی
روز و شب چون مهر و مه خدمت به عالم میکند
خوی بد را آنکه رجحان میدهد بر خلق نیک
[...]