ابر میگرید به زاری، گل تبسم میکند
لاله ساغر میدهد، بلبل ترنم میکند
صوت مطرب راه اسلام خلایق میزند
چشم ساقی غارت ایمان مردم میکند
شادمانیم از دم عشقش که هر دم بیحجاب
میدرآید در دل و بر جان تقدم میکند
این مذلت بین که من مهجور و دایم چشم من
با خیالت دست درگردن تنعم میکند
رهنمای ساکنان قدس یعنی عقل کل
میرسد بر جوهر فرد تو ره گم میکند
بر درت خاک رهم اما براق همتم
نُه سپهر و چار عنصر زیر یک سم میکند
زار میگریند بر احوال ناصر قدسیان
بس که هر شب در غم عشقت تظلم میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، ابر به خاطر غم و اندوه میگرید در حالی که گل با تبسم خود شادی را نشان میدهد. بلبل از عشق و زیبایی میخواند و صوت مطرب در حال پخش عواطف مذهبی در دل مردم است. شاعر از عشق الهی شادمان است و احساس میکند که عشق در دلش به طور مداوم نفوذ میکند. او همچنین به حس تنهایی خود اشاره کرده و میگوید که هرچند در غم عشق زندگی میکند، باز هم به یاد محبوبش به زندگی ادامه میدهد. شاعر در اینجا به عقل و درکی که به انسانها راهنمایی میکند، اشاره دارد و در نهایت به حال ناصر قدسیان و غم شبانهاش در عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: ابر با اندوه اشک میریزد، در حالی که گل با لبخند خود شادی میآفریند. لاله نوشیدنی میریزد و بلبل میخواند و شادی را بسراید.
هوش مصنوعی: صدای موسیقی در مسیر دین مردم را تحت تأثیر قرار میدهد و نگاه ساقی باعث سلب ایمان از مردم میشود.
هوش مصنوعی: از عشق او خوشحالیم زیرا هر لحظه به طور آشکار در قلب ما وارد میشود و بر زندگیمان تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: این شرمندگی را ببین که من از تو دور افتادهام و همیشه چشمانم با خیال تو در حال لذت بردن است.
هوش مصنوعی: عقل کل که به عنوان راهنمای ساکنان قدس شناخته میشود، بر اصل وجود تو میرسد، اما در این مسیر ممکن است که راه را گم کند.
هوش مصنوعی: اگرچه من به درگاه تو خاکِ ره هستم، اما بلند همتی دارم که میتواند تمام آسمانها و چهار عنصر را زیر یک سم به تسخیر درآورد.
هوش مصنوعی: زبان زار و نزار از احوال ناصر قدسیان میزند ناله، چرا که هر شب به خاطر غم عشق تو شکایت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
[...]
طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم میکند
چون دهانت نقش میبندد سخن گم میکند
از فریب غمزه دانستم که عین مردمیست
چشم مستت آنچه از شوخی به مردم میکند
گر ندارد از گُل روی تو رنگی از چه رو
[...]
عقل کل در کُنه ادراک تو ره گم میکند
گر به سویت رهنماییهای مردم میکند
تا نبخشد حق به لطف خود کسی را چاره نیست
گرچه بر امت رسول او ترحم میکند
اول آمرزید آدم را و آنگه آفرید
[...]
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند
سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند
کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو
تا تو از پی میروی آن صید هم رم میکند
گرد غم را پاک از روی غبارآلود ما
[...]
گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
میکند در سخترویان صحبت نیکان اثر
سنگ را فرهاد شیرین کار، آدم میکند
میکند بیگانه وحشت آشنایان را ز هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.