ابر میگرید به زاری، گل تبسم میکند
لاله ساغر میدهد، بلبل ترنم میکند
صوت مطرب راه اسلام خلایق میزند
چشم ساقی غارت ایمان مردم میکند
شادمانیم از دم عشقش که هر دم بیحجاب
میدرآید در دل و بر جان تقدم میکند
این مذلت بین که من مهجور و دایم چشم من
با خیالت دست درگردن تنعم میکند
رهنمای ساکنان قدس یعنی عقل کل
میرسد بر جوهر فرد تو ره گم میکند
بر درت خاک رهم اما براق همتم
نُه سپهر و چار عنصر زیر یک سم میکند
زار میگریند بر احوال ناصر قدسیان
بس که هر شب در غم عشقت تظلم میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
[...]
طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم میکند
چون دهانت نقش میبندد سخن گم میکند
از فریب غمزه دانستم که عین مردمیست
چشم مستت آنچه از شوخی به مردم میکند
گر ندارد از گُل روی تو رنگی از چه رو
[...]
عقل کل در کُنه ادراک تو ره گم میکند
گر به سویت رهنماییهای مردم میکند
تا نبخشد حق به لطف خود کسی را چاره نیست
گرچه بر امت رسول او ترحم میکند
اول آمرزید آدم را و آنگه آفرید
[...]
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند
سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند
کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو
تا تو از پی میروی آن صید هم رم میکند
گرد غم را پاک از روی غبارآلود ما
[...]
گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
میکند در سخترویان صحبت نیکان اثر
سنگ را فرهاد شیرین کار، آدم میکند
میکند بیگانه وحشت آشنایان را ز هم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.