طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم میکند
چون دهانت نقش میبندد سخن گم میکند
از فریب غمزه دانستم که عین مردمیست
چشم مستت آنچه از شوخی به مردم میکند
گر ندارد از گُل روی تو رنگی از چه رو
غنچه از شادی به زیر لب تبسّم میکند
ساقیا زآن رو ز دوران شاکرم کاو عاقبت
خاک هستی مرا خشت سر خُم میکند
بیرخت آگه ز فریاد خیالی بلبل است
کاو ز شوق رویِ گل با خود ترنّم میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به طوطیای اشاره میکند که ادعای سخن گفتن دارد، اما وقتی دهانش بسته میشود، نمیتواند چیزی بگوید. او از طریق زیبایی و جذابیت چشم یک معشوق متوجه میشود که این ویژگی نشانهای از انسانیت و محبت است. شاعر میگوید که اگر صورت معشوق رنگی از زندگی ندارد، اما گلها به خاطر شادی به لبخند میآیند. همچنین، شاعر از ساقی به خاطر لحظات زندگیاش شکرگزاری میکند و میگوید که وجودش به خاطر عشق و زیباییهایی که در دنیای طبیعی وجود دارد، تحت تأثیر قرار میگیرد. در نهایت، حتی بدون حضور معشوق، بلبل به خاطر عشق به گل، آواز میخواند.
هوش مصنوعی: عقل من مانند یک طوطی است که میخواهد صحبت کند، اما وقتی که موضوعاتی در ذهنت شکل میگیرد، دیگر نمیتواند درست بیان کند.
هوش مصنوعی: از نگاه فریبندهات فهمیدم که چشمان مستت، نوعی از رفتار انسانی را در بین مردم به نمایش میگذارد، همانطور که شوخیها و بازیگوشیها به روابط اجتماعی شکل میدهند.
هوش مصنوعی: اگر گلبرگهای چهرهات رنگی نداشته باشد، پس چرا غنچه با شادی لبخند میزند؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، از این جهت من از دوران شکرگزارم که در نهایت، خاک وجود من به مانند خشت، پایهی ظرف شراب میشود.
هوش مصنوعی: بدون اینکه تو را ببینم، از فریادهای بلبل آگاه میشوم؛ بلبلی که از شوق دیدن گل، با خود آواز میخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
[...]
ابر میگرید به زاری، گل تبسم میکند
لاله ساغر میدهد، بلبل ترنم میکند
صوت مطرب راه اسلام خلایق میزند
چشم ساقی غارت ایمان مردم میکند
شادمانیم از دم عشقش که هر دم بیحجاب
[...]
عقل کل در کُنه ادراک تو ره گم میکند
گر به سویت رهنماییهای مردم میکند
تا نبخشد حق به لطف خود کسی را چاره نیست
گرچه بر امت رسول او ترحم میکند
اول آمرزید آدم را و آنگه آفرید
[...]
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند
سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند
کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو
تا تو از پی میروی آن صید هم رم میکند
گرد غم را پاک از روی غبارآلود ما
[...]
گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
میکند در سخترویان صحبت نیکان اثر
سنگ را فرهاد شیرین کار، آدم میکند
میکند بیگانه وحشت آشنایان را ز هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.