گنجور

 
صابر همدانی

گر دل آیینه رویت را مجسم می‌کند

جلوه‌گاهی از صفای دل فراهم می‌کند

وقت آن کس خوش، که اندر پرتو روشندلی

روز و شب چون مهر و مه خدمت به عالم می‌کند

خوی بد را آنکه رجحان می‌دهد بر خلق نیک

جنت خود را مبدل بر جهنم می‌کند

گریهٔ شب خاطرت خندان کند چون روی صبح

باغ را آثار شبنم سبز و خرم می‌کند

ای که سخت از ریزش اشک یتیمان غافلی

سیل را باران پی در پی مسلم می‌کند

شاه اگر بیدار باشد، گو رعیت خفه باش

گرگ را خواب شبان با گله همدم می‌کند

می‌توان با پافشاری از هجوم خصم کاست

سد محکم قدرت سیلاب را کم می‌کند

گر ضعیفی دست یابد بر قوی، نبود شگفت

پای همت، مور را غالب به ضِیغَم می‌کند

آفتاب‌آسا قوی شو، ورنه، گر مانی ضعیف

چون هلال مه فلک پشت تو را خم می‌کند

زور بازوی تهمتن بایدت در کارزار

ورنه کی دشمن فرار از نقش رستم می‌کند

مصرعی برجسته (صابر) از (کلیم) آرم که گفت:

«زخم ما، خون گریه از بیداد مرهم می‌کند»