گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۵

 

گر سنایی دم زند آتش درین عالم زند

این جهان بی‌وفا چون ذره‌ای بر هم زند

آدمی شکل‌ست لیکن رسم آدم دور ازو

از هوای معرفت او لاف کی ز آدم زند

این جهان چون ذره‌ای در چشم او آید همی

[...]

سنایی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مدح رکن الدین مسعود

 

صبح اگر بی رای تو یکدم زند

خشم تو افلاک را بر هم زند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - قصیده

 

مرد آن بود که از سر دردی قدم زند

درد آن بود که بر دل مردان رقم زند

آن را مسلم است تماشا به باغ عشق

کو خیمهٔ نشاط به صحرای غم زند

وز بهر آنکه نیست شود هرچه هست اوست

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا

 

تمنای شه را که بر هم زند؟

که را زهره باشد که این دم زند؟

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت

 

هرک او در پاک بازی دم زند

کار خود تا بنگرد بر هم زند

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۰ - در بیان مذهب و سلسلۀ پیر خود فرماید

 

همچو منصور از انا الحق دم زند

آتش اندر جملهٔ عالم زند

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۱ - مقولۀ پیر درباره شیخ

 

همچو منصور از اناالحق دم زند

جمله عالم را هم او برهم زند

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۵ - در نصیحت بترغیب دین و آئین نبی، و ترک دنیا و میل بعقبی

 

مرد آن دان کز تولاّ دم زند

وز تبرّا عالمی بر هم زند

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و هفتم » بخش ۵ - الحكایة ‌و التمثیل

 

لیک عاشق کز محالی دم زند

گرمی او عالمی بر هم زند

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

طرفة العینی جهان بر هم زند

کس نمی‌آرد که آنجا دم زند

عطار
 

ظهیر فاریابی » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

صبح اگر بی رای تو یک دم زند

خشم تو افلاک را بر هم زند

ظهیر فاریابی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷

 

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند

وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند

عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود

آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند

دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۱

 

تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم زند

آه دودآلود ما آتش بر این عالم زند

می خورم من خون به یاد لعل دلداری و هیچ

کس ازین قصه نمی یارد که با او دم زند

لعل جان بخش تو گاه خنده پسته دهان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۳

 

موحد ز توحید اگر دم زند

همه ملک توحید بر هم زند

شاه نعمت‌الله ولی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

ابر نوروزی چو گل را بر ورق شبنم زند

غنچه تر سازد دماغ و خنده بر عالم زند

ای رقیب این جور تا کی کآخر اندر خرمنت

دود آه شب نشینان آتش ماتم زند

گریه حسرت ز حد شد ساقیا ساغر بیار

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

شانه می‌خواهم که دم زان کاکل پُرخم زند

پر زبان تیزست ترسم عالمی بر هم زند

چیست دانی نسبت آب خضر با لعل تو

مرده‌ای کز روح‌بخشی با مسیحا دم زند

هرکه چون پروانه پیش شمع رویش جان نباخت

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲