عشق چون دل سوی جانان می کشد
عقل را در زیر فرمان می کشد
شرح نتوان داد اندر عمرها
آنچه جان از جور جانان می کشد
تا کشید از خط مشکین گرد ماه
دل قلم بر صفحه جان می کشد
چرخ بر دوش از مه نو،غاشیه
از بن سیّ و دو دندان می کشد
کور دل ماها که می بیند رخت
وانگهی از نیل چوگان می کشد
کوه همرنگ لبت لعلی نیافت
تیغ در خورشید رخشان می کشد
چشم من در تشنگی زان غرقه شد
کاب از ان چاه زنخدان می کشد
با چنین حسن ار وفایی داشتی
کار ما آخر چنین نگذاشتی
دست گیر ای جان که فرصت در گذشت
پایمردی کن که آب از سر گذشت
روی چون خورشید بنمای از نقاب
کابم از سر همچو نیلوفر گذشت
ای بسا کز هجرت آب چشم من
همچو باد مهر جان بر زر گذشت
گفتی از پس مرگ تو باشد وصال
هم نبود و مدتی دیگر گذشت
چند گویی سرگذشت دل بگوی
کار دل اکنون گذشت از سرگذشت
از لب تو بلعجب تر پاسخت
کان چنان تلخست و بر شکر گذشت
وای توکت خون من در گردنست
ورنه نیک و بد مراهم درگذشت
جان چو سنگین بود تاثیری نکرد
ورنه هجران تو تقصیری نکرد
سلسله بر طرف دنیا افکند
تا مرا در بند سودا افکند
سرکشی بر دست گیرد هر زمان
تا مگر این کار در پا افکند
دل به حیله می برد از عاشقان
وانگهی در قعر دریا افکند
گاه وعده دانم از بهر امید
بر ره امروز و فردا افکند
از فراقش ذره ای گر کم شود
آفتابش سایه بر ما افکند
دل اگر از دست او آهی زند
آتش اندر سنگ خارا افکند
خود نیندیشد که روزی عاشقش
باوری با صدر دنیا افکند
رکن دین مسعود سعد روزگار
کز وجودش خاست سعد روزگار
ای زلطفت جان اغانی یافته
وی زجودت از امانی یافته
ای رسیده قدر تو تا عالمی
کو نشان از بی نشانی یافته
نه سپهر از دور اول چون تو دید؟
نه جهانت هیچ ثانی یافته؟
زیر هر حرفی ز تو گاه سخن
جان دانش صد معانی یافته
باد از لطفت سبک روح آمده
خاک از حلمت گرانی یافته
سوسن آزاد اندر مدح تو
از طبیعت ده زبانی یافته
در جهان امروز بُردابُرد توست
دولت و اقبال تیغ آورد توست
از بیانش در مکنون می جهد
وز بنانش گنج قارون می جهد
معنی روشن ز لفظ درفشانش
همچو برق از ابر بیرون می جهد
از نهیبش قطره قطره جوی جوی
از مسام دشمنش خون می جهد
عاریت دارد ز رای روشنش
شعله ای کز مهر گردون می جهد
با کف گوهرنشان او حباب
چون عرق بر روی جیحون می جهد
کار او بین فلک چون می رود
خصم او بین کز جهان چون می جهد
باش تا گردد شکفته گلبنش
کاین صبا بر غنچه اکنون می چهد
دست و طبعش آن چنان راد آمدند
کان و بحر از وی به فریاد آمدند
منبر از وعظت ممکن می شود
مسند از دستت مزین می شود
تا تو سر بیرون زدی از جیب غیب
پای فتنه زیر دامن می شود
روز بدعت از تو تیره می شود
چشم ملت از تو روشن می شود
هرکجا تو برگشادی روز نطق
گوهر از لفظ تو خرمن می شود
هر سری کز چنبرت بیرون شده ست
ریسمانش طوق گردن می شود
پیش تیغ تیز تو آتش ز شرم
در درون سنگ و آهن می شود
هم ز فر دولت توست این که خود
مدح تو منظوم بی من می شود
صبح اگر بی رای تو یک دم زند
خشم تو افلاک را بر هم زند
یارب این دولت چنین پاینده باد
آفتابت بر جهان تابنده باد
همچو ابر از قهر تو بگریست خصم
چون دهان گل لبت پر خنده باد
گوش این چرخ صدف شکل تهی
پر ز در لفظ تو آگنده باد
تند باد خشم و قهرت از جهان
بیخ عمر دشمنت برکنده باد
آفتاب دین تو رخشنده شد
سایه تو تا ابد پاینده باد
روز تو عیدست قربان تو خصم
این چنین عیدی تو را فرخنده باد
تا زچرخ آمد دورنگی روز و شب
روزگارت رام و چرخت بنده باد
یارب این صدر جهان منصور باد
چشم بد از روزگارش دور باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلباختگی است و به توصیف احساسات شدید و پیچیدهای میپردازد که فرد عاشق تجربه میکند. شاعر به قدرت عشق اشاره میکند که عقل را تحتالشعاع قرار میدهد و نمیتوان به درستی آن را توصیف کرد. او همچنین به زیبایی و جذابیت جانان و تاثیر آن بر دل عاشق میپردازد. در طول شعر، حسرت فراق و اشتیاق به وصال نیز حس میشود، و شاعر از درد عشق و مشکلاتی که ناشی از آن است سخن میگوید. در نهایت، شاعر به قدرت و جاودانگی محبوب اشاره کرده و از او خواستار دوام و برکت در زندگیاش میشود. این شعر نشاندهنده عواطف عمیق و احساسات درونی عاشق نسبت به معشوق است.
هوش مصنوعی: عشق انسان را به سوی محبوبش جذب میکند و در این مسیر، عقل را تحت تأثیر قرار داده و تسلیم میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوان در طول زندگی توضیح داد که جان چه محنتهایی از ظلم و ستم محبوب میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و شکوه چهره دلنشینش را به تصویر میکشم، انگار دلم در حال نوشتن روی جانم است.
هوش مصنوعی: در این تصویر، اشاره به بار سنگینی روی دوش دارد که در حال تلاش برای حرکت است. همچنین، درخت یا علفی که از زیر آن دیده میشود، و همچنین دندانهایی که برای کشش و حرکت به کار گرفته میشوند، نماد زحمات و تلاش در زندگی است. به طور کلی، از مفهوم این تصویر میتوان به مبارزه و کوشش برای پیشرفت در شرایط دشوار اشاره کرد.
هوش مصنوعی: دلهای ما که از دیدن چهرهی تو نابینا هستند، سپس مانند نیلی که به تنی چنگ میزند، به تو توجه میکنند.
هوش مصنوعی: کوه به رنگ لب تو زیبایی ندارد، چرا که تیغی که درخشندگی خورشید را تحتالشعاع قرار میدهد، همانند چهره تو است.
هوش مصنوعی: چشم من از شدت تشنگی به آن چاه عمیق زانو زده، هجوم میآورد.
هوش مصنوعی: اگر با این زیبایی وفاداری داشتی، کار ما به این بدی نمیکشید.
هوش مصنوعی: ای جان، به کمکم بیا که زمان از دست رفت و دیگر فرصتی نیست. حالا باید شجاعت به خرج بدهم، چون وضعیت خیلی بد شده است.
هوش مصنوعی: چهرهات را مانند خورشید نشان بده و نقاب را از روی صورتت کنار بزن، همچنان که نیلوفر در آب میگذرد.
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، اشکهای من به خاطر دوری و جدایی، مانند بادی که مهر و محبت را بر روی طلا میبرد، سریع و بیصدا از چشمانم گذشتند.
هوش مصنوعی: گفتی که بعد از مرگ تو، به وصال من نخواهم رسید و مدتی هم گذشته است.
هوش مصنوعی: بسیاری حرفها دربارهی ماجرای دل میزنی، اما بهتر است در مورد حال و احوال دل صحبت کنی، چرا که حالا دیگر آن ماجرا پایان یافته است.
هوش مصنوعی: پاسخ تو از زبانت حیرتانگیزتر است، زیرا اینقدر تلخ است که بر شیرینی میگذرد.
هوش مصنوعی: من از تو به خاطر خون منی که بر گردن داری، ناله و فریاد میکنم، زیرا اگر نبود، چه خوب و چه بد، همه چیز فراموش شده بود.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان سنگین باشد، هیچ تأثیری نمیپذیرد؛ وگرنه دوری تو تقصیری ندارد.
هوش مصنوعی: سلسلهای که مختص جهان است، به دور انداخت تا من به عشق و آرزو گرفتار شوم.
هوش مصنوعی: هر زمان سرکشی و خودسری میکند تا شاید این رفتار به زانو درش آورد و به آرامش برساند.
هوش مصنوعی: دل را به فریب و نیرنگ عاشقان میگیرد و سپس آن را به عمق دریا میافکند.
هوش مصنوعی: گاهی میدانم که به خاطر امید، وعدههایی را برای امروز و فردا میگذارم.
هوش مصنوعی: اگر از دوری او حتی اندکی کم شود، خورشیدش بر ما سایه نمیافکند.
هوش مصنوعی: اگر دل به خاطر او آهی بکشد، حتی آتش را در سنگ سخت هم به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: او هرگز فکر نمیکرد روزی عاشقش به او اعتقاد داشته باشد و در اوج دنیا جایگاهی پیدا کند.
هوش مصنوعی: مسعود سعد، پایه و اساس دین و اخلاق در زمانهاش بود که به خاطر وجود او، زمانهی خوبی پدید آمد.
هوش مصنوعی: تو به واسطه لطف و محبتت جان را به لذت و شوق رساندهای و به کمک بخشش و سخاوتت، از آسیبها و مشکلات نجات یافتهای.
هوش مصنوعی: تو به مرحلهای از کمال رسیدهای که جهانیان نشانهای از وجودی بینهایت و بیثبات را در تو میبینند.
هوش مصنوعی: هیچ دوری مانند تو دیده نشده است و جهان هم هیچ کس دیگری را مانند تو تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: زیر هر کلامی که از تو بیان میشود، گاهی روح و جان دانش، معنای فراوانی را در خود نهفته دارد.
هوش مصنوعی: باد به خاطر مهربانیات سبک و روحانی شده است و خاک به دلیل بردباریات سنگین و سنگینتر گشته است.
هوش مصنوعی: سوسن آزاد برای تو ستایش میکند و از طبیعت توانسته است ده زبان را به دست آورد.
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، موفقیت و شانس در دست توست و تو با تلاش و اراده میتوانی به اهداف خود دست یابی.
هوش مصنوعی: از حرفهای او رازهای نهفته فاش میشود و از دستانش ثروت و نعمتهای فراوان به دست میآید.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که معنای واضح و روشنی از کلام و سخنان او، مانند درخششی که از ابرها به بیرون میجهد، به راحتی قابل درک و آشکار است.
هوش مصنوعی: از شدت خشم او، خون دشمنش به صورت جوی از هر نقطه بیرون میزند.
هوش مصنوعی: او شعلهای از محبت و عشق دارد که به خاطر عقل و فهم روشنی که دارد، از دلش بهسوی آسمان میجهد.
هوش مصنوعی: با دست او که پر از جواهر است، حبابی مانند عرق بر روی رودخانه به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: کار او در آسمان به وضوح مشخص است و دشمن او نیز خود را از دنیا دور میکند.
هوش مصنوعی: بر بستر گل، صبر کن تا گلها شکوفا شوند، زیرا نسیم اکنون بر روی غنچهها میوزد.
هوش مصنوعی: دست و استعداد او به قدری قوی و توانمند است که دریا و کوه از او یاری و کمک میطلبند.
هوش مصنوعی: با سخنرانی و نصیحت تو، مقام و جایگاهت به زیبایی مینشیند و اعتبار پیدا میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از عالم ناشناخته و پنهان خود را بیرون آوردی، سراسر آشوب و فتنه زیر دامن تو ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: در روزی که کار و فعالیت جدیدی آغاز میشود، تیره و تار میشود، اما مردم با دیدن این کار و فعالیت، روشن و شاداب میشوند.
هوش مصنوعی: هر جا که تو حرف بزنی، کلامت مانند گوهری میدرخشد و باعث شکوفایی و رونق میشود.
هوش مصنوعی: هر گرهای که از چنبر تو خارج شود، به گردن خودت میافتد.
هوش مصنوعی: تیغ تیز تو باعث میشود که حتی سنگ و آهن از شرم به آتش بیفتند.
هوش مصنوعی: اینکه این شعر درباره تو سروده میشود، به خاطر بزرگی و عظمت موقعیت توست و بدون کمک من به این شکل بیان میشود.
هوش مصنوعی: اگر صبح بدون نظر و اراده تو باشد، حتی یک لحظه هم اگر خشمگین شوی، آسمانها را به هم میریزی.
هوش مصنوعی: خداوند، ای کاش این نعمت و خوشبختی همیشه پایدار بماند و نور تو همیشه بر این جهان بتابد.
هوش مصنوعی: خصم همچون ابر از خشم تو اشک میریزد، در حالی که لبهای تو مانند گل پر از خنده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این چرخ که به صورت صدفی شکل است، باید پر از صدا و زیبا باشد، بهطوری که کلمات تو در آن طنین انداز شود.
هوش مصنوعی: ای کاش خشم و قهر تو همانند تند بادی از زندگی دشمنت برود و او هیچ بقا و عمری نداشته باشد.
هوش مصنوعی: نور دین تو مانند آفتاب درخشان است و همواره باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: روز تو مثل عید است و قربان کردن تو، خصم تو با این حال نمیتواند مانع خوشحالی و شادابی تو شود. روزت مبارک و پر از خوشی!
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخ گردون روز و شب تغییر میکند، روزگارت آرام و بیدغدغه باشد و تو همچون بندهاى به جریان زندگی سپرده شده باشی.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، امیدوارم که این سرزمین همیشه در امنیت و سربلندی باشد و نگاه بد روزگار از آن دور بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.