ابر نوروزی چو گل را بر ورق شبنم زند
غنچه تر سازد دماغ و خنده بر عالم زند
ای رقیب این جور تا کی کآخر اندر خرمنت
دود آه شب نشینان آتش ماتم زند
گریه حسرت ز حد شد ساقیا ساغر بیار
ترسم این طوفان محنت عالمی بر هم زند
ز آتش عشقت ملک را جان چو ما هرگز نسوخت
آه کاین برق بلا در خرمن آدم زند
تا ز زلفت دم زدم چون نافه خونین دل شدم
خون شود هر دل که از بوی محبت دم زند
خاک آدم در ازل عشق تو چون باغم سرشت
نیست آدم هرکه در عالم دمی بی غم زند
اهل مجلس را نماند خرمی گر بشنود
ناله اهلی که آتش در دل خرم زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سنایی دم زند آتش درین عالم زند
این جهان بیوفا چون ذرهای بر هم زند
آدمی شکلست لیکن رسم آدم دور ازو
از هوای معرفت او لاف کی ز آدم زند
این جهان چون ذرهای در چشم او آید همی
[...]
تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم زند
آه دودآلود ما آتش بر این عالم زند
می خورم من خون به یاد لعل دلداری و هیچ
کس ازین قصه نمی یارد که با او دم زند
لعل جان بخش تو گاه خنده پسته دهان
[...]
شانه میخواهم که دم زان کاکل پُرخم زند
پر زبان تیزست ترسم عالمی بر هم زند
چیست دانی نسبت آب خضر با لعل تو
مردهای کز روحبخشی با مسیحا دم زند
هرکه چون پروانه پیش شمع رویش جان نباخت
[...]
سنگ زن امرد ز جنگ سنگ دایم دم زند
عاشقان را بیند از دور و به سنگ کم زند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.