سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۳ - فی اَنّ العقل سلطان الخلق و حجّة الحق
یافت عاقل ز روی فوز و فلاح
در سرای فساد عین صلاح
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۱۷ - در طلب دنیا و غرور او گوید
ای سنایی برای دین و صلاح
وز پی جُستن نجات و فلاح
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۶۴ - فیالتفکّر والمراقبة فی احوال التصوّف
تو ز موشان مدار طمع صلاح
کانچه فاسق نباشد اهل فلاح
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۲۷ - حکایة فیالتّمثّل الصوفی
ای خداترسِ اهل زهد و صلاح
هست از انفاس تو جهان بهفلاح
عطار » پندنامه » بخش ۱۷ - در صفت مجاهد نفس
هرکه را نبود مرتب این سلاح
نفس او هرگز نمییابد فلاح
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵ - بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب
عیب باشد اول دین و صلاح
لحن خواندن لفظ حی عل فلاح
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده
قصد ما سترست و پاکی و صلاح
در دو عالم خود بدان باشد فلاح
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت
واستان آن دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
چون ندارم عقل تابان و صلاح
پس چرا در چاه نندازم سلاح؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
چون ندیدم زور و فرهنگ و صلاح
خصم دیدم، زود بشکستم سلاح
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵ - حکایت غلام هندو کی به خداوندزادهٔ خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهترزادهای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و میگداخت و هیچ طبیب علت او را در نمییافت و او را زهرهٔ گفتن نه
کارْ تقوی دارد و دین و صلاح
که ازو باشد بدو عالم فلاح
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۵ - حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهٔ او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان میجستند ای عجب غزل او و نالهٔ او بهر چه بود مگر دانست کی اینها همه تمثال صورتیاند کی بر تختههای خاک نقش کردهاند عاقبت این امرء القیس را حالی پیدا شد کی نیمشب از ملک و فرزند گریخت و خود را در دلقی پنهان کرد و از آن اقلیم به اقلیم دیگر رفت در طلب آن کس کی از اقلیم منزه است یختص برحمته من یشاء الی آخره
بهر جان خویش جو زیشان صلاح
هین مدزد از حرف ایشان اصطلاح
ناصر بخارایی » مثنوی هدایتنامه » ۲- در مناجات
ز پرهیز بی صدق تابد فلاح
که معنی فساد است، صورت صلاح
قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۸ - فی معرفة، ماهیة النفس
چونکه تقوی ورزد و زهد و صلاح
مطمئنه باشد اندر اصطلاح
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۵ - در صلح انداختن ارمک میان کمخا وصوف
چو ننمود رو هیچ فنح و فلاح
بشد ارمک آنجا زبهر صلاح
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۶۲ - ختم خطاب و خاتمه کتاب
چون خط تقطیع نه بر اصطلاح
وز حک و اصلاح نگیرد صلاح
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۳۵ - در بیان آنکه شرط را ه سالک صدق و اخلاص است و امتحان اهل کلام موجب خذلان دین و دنیا میگردد و ممتحن ملعون است.
امتحان اهل دل نبود صلاح
ممتحن هرگز نمی بیند فلاح
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۸ - جواب دادن کمان به تیر و صلح کردن
صلح باشد طریق اهل فلاح
زان جهت گفتهاند صلح و صلاح
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۳ - حکایت زبون شدن پلنگ در دست آدمیزاد
مر تورا چنگال و یال آمد سلاح
بی سلح من کی بود جنگم صلاح
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
زهّاد، به دخت رز، ببندند نکاح
بیزار شوید زین چنین زهد و صلاح
این زهد و صلاح را، طلاقی گویید
وز، خُم شنوید دم به دم بانگ فلاح