آن شنیدستی پلنگی شیرگیر
آمد از کهسار سیل آسا به زیر
ناگهانش گربه ای آمد به پیش
گربه ای زار و نحیف و سینه ریش
گربه ای بس لاغر و بیتاب و توش
گربه ای عاجز چو پیش گربه موش
گفت با گربه پلنگ زورمند
کاینچنین زار از چئی ای مستمند
اینچنین زار و نحیف از چیستی
تو مگر از معشر ما نیستی
هستی ای مسکین تو از جنس سباع
هم سباع و هم بهر مرزی مطاع
هین بگو کو پنجه ی شیر اوژنت
وان برو بازوی نخجیر افکنت
هین بگو ای گربه کو کوپال تو
کو تنومندی تو کو یال تو
ناتوانا تن تو مسکین از چه ای
عاجز و بیچاره چندین از چه ای
زور و بازوی کدامین مهترت
کرده تا این حد زبون و کهترت
گربه فریاد و فغان آغاز کرد
زد بسر دست و شکایت باز کرد
کای امیر از من مپرس این داستان
زانکه می ناید بگفتن راستان
زمره ی شیطان فریب آدم نژاد
زاده ی خاک از ملک صد ره زیاد
بر به صورت آدم اما دیوسار
در شمایل یوسف اما گرگ خوار
گربه شان را گر پلنگ افتد بچنگ
گردد از موشان بسی کمتر پلنگ
ریش گاوش در لسان ساحری
در شمار گاو نارد مشتری
پیره زالش پنجه با رستم زند
طفل خوردش بازوی نیرم زند
آدمی شان نام شیطانشان به بند
خاکشان مسکن فلکشان در کمند
من همی اندر بچنگ این گروه
چون پلنگانم کجا باشد شکوه
گربه کبود کز هژبر شرزه شیر
آید اندر چنگ این گرگان اسیر
زودش یاد مهتری از سر شود
گربه چه از موش کوچکتر شود
چون پلنگ از گربه این دستان شنید
چون هژبر تیرخورده بردمید
گفت هی هی این بنی آدم کجاست
در کجاشان بنگه و حزنم کجاست
تا بدرم پوست بر اندامشان
تا ز سر بیرون کنم سرسامشان
هم بیارم مهتری را یاد تو
هم بگیرم من از ایشان داد تو
رخنه در بنیان جانشان افکنم
آتش اندر خانمانشان افکنم
رهنمونی کن مرا و پیش باش
من ز دنبالم تو بی تشویش باش
گربه از پیش و پلنگ از پس بدشت
ره نوردیدند تا یک سبز کشت
مرد کی دهقان بگرد کشت زار
چون سحاب نوبهاران آبیار
گربه را چون دیده بر مرد اوفتاد
گفت اینک آدم و خشک ایستاد
شد پلنگ کینه پرور سوی مرد
تا برانگیزد به کین گربه گرد
پس به غریدن برآمد با غصب
گفت ای اهریمن آدم لقب
هین تویی با گربه نیرو آزما
شد زبون از تو چنین همجنس ما
جنس شیران از تو شد اینگونه پست
روی ناموس بزرگان از تو خست
مرد دهقان گفت آری این ستم
بر وی آمد از من آید بر تو هم
بلکه شیر نر که سلطان شماست
دست و پاها بسته در زندان ماست
جمله شیران را ببین از ما زبون
هم پلنگانند از ما غرق خون
کودکی از ما ببندد شیر را
کز لبان خود نشسته شیر را
هست نیروی شما از ما وبال
نیروی ما هست از بهر جلال
زاید از تن قوت شیر و پلنگ
قوت ما جوشد از دریای هنگ
هست از جان شوکت و گرکام ما
هست شیران را گریز از نام ما
این شنید از مرد دهقان چون پلنگ
شد چو نطع خود ز غیرت رنگ رنگ
تیز شد کای سخت روی سست رای
تند شد کای دیو خوی ژاژ خای
لاف کم زن پاس جان خویش دار
گر تورا مردیست دستی زن بکار
مرد آن باشد که بی گفتار خویش
وانماید بر جهانی کار خویش
بندد و بگشاید اما بی کلام
سوزد و بنوازد اما بی نیام
آنکه او گفتار بیکردار داشت
راست گویم مرد از آن کس عار داشت
مرد مردان آنکه کاری گفت کرد
مرد نبود بلکه باشد نیم مرد
آنکه می گوید ولی نارد بکار
زن بود زن چادر و معجر بیار
چاره آن باشد که نه گفت و نه کرد
باشد آن خنثی نه زن باشد نه مرد
هی اگر مردی تو این گفتار چیست
جای کردار است برخیز و بایست
تا ببینم زور و بازوی تورا
وانمایم با تو نیروی تورا
خیز و بنگر حمله ی شیر اوژنم
زخمهای پنجه ی پیل افکنم
شیر خشمینی و گر زخمی گراز
از تو خواهم خواست کین گربه باز
از پلنگ آن مرد دهقان چون شنید
زین سخن جای سگالیدن ندید
راه و رسم مکر و حیله ساز کرد
رفت شیری روبهی آغاز کرد
کای قوی افکن جوانمرد شجاع
در جوانمردی پر از جنس سباع
گیرودار جنگ را باید بسیج
بی سلح یکدشت کندآور بهیچ
مر تورا چنگال و یال آمد سلاح
بی سلح من کی بود جنگم صلاح
باید اول اسلحه آراستن
پس به جنگ دشمنان برخاستن
تو مسلح من برهنه ای امیر
کی روا باشد نبرد و داروگیر
گفت ای آدم سلاح تو کجاست
گفت آلات نبردم در سر است
گفت سوی خانه رو آلات جنگ
راست کن بر خویش و بازآ بید رنگ
خنده ای زد مرد دهقان قاه قاه
کافرین ای جنگ جوی رزمخواه
چون ندیدی مایه خود جنگ من
راه جویی تا رهی از چنگ من
هرکه را از هم نبرد آمد نهیب
سست آرد در جدل پای شکیب
ترسمت چون نیست نیروی نبرد
چون زنان زن نه چون مردان مرد
من نرفته همچنان گامی سه چار
فرض انگاری حدیث الفرار
چونکه در سر داری آهنگ فرار
هان برو ما را به کار خود گذار
چون ز دهقان این شنید آن بند مار
گفت انصافت چه شد ما و فرار؟!
هرچه می خواهی ز من پیمان بگیر
رو به خانه از پی شمشیر و تیر
گفت عهد تورا ندارم استوار
عهد و سوگند تو نبود برقرار
در خروش آمد پلنگ خانگزای
گفت کای بیهوده شیخ ژاژخای
هرچه آن سرمایه ی آرام توست
هرچه باشد نزد تو محکم نه سست
گو چه باشد تا بدان گردن نهم
هرچه می خواهی بگو تن دردهم
گفت اگر تن می دهی تا سخت سخت
دست و گردن بندمت بر این درخت
بسته گردد تا تورا پای گریز
دانمت بگشاده بازوی ستیز
چون پلنگ این نکته اندر گوش کرد
با درختی دست در آغوش کرد
کاین درخت و من ببندم دست و پای
رو سلاح آور بزودی از سرای
مرد سست آزرم از جا جست سخت
بست آن آزاده محکم بر درخت
بر درختش بست با نیروی پیل
مهر بنهاد و روان بر دسته بیل
بر سر و پهلو و دوش و پشت و روی
کوفت چندان کز دو تن خون رفت جوی
مرد را هرگه به بالا بیل رفت
نعره آن جانور صد میل رفت
آنکه در سرپنجه مورش بود پیل
پیل پیشش مور شد از بار بیل
لابه ها کرد و نیامد سودمند
امن می جست و نبودش جز گزند
خرد شد از ضرب بیلش پا و دست
پنجه اش افتاد و بازویش شکست
استخوانش شد سراسر ریزریز
مرد با بیل آنچنانش در ستیز
هر طرف می کرد از حسرت نظر
دید غیر از گربه کس نبود دگر
نرم نرمک گربه را آواز کرد
راه و رسم حیله جویی ساز کرد
کای برادر گرچه من بدآب خورد
چون تو کردم کوچک و مسکین و خورد
دست بردارد ز من این سخت پی
یا گشاید بندم از تن گفت نی
گر شوی کوچکتر از موش ای رفیق
نیست امید خلاصی زین غریق
ای برادر اهل دنیا سربسر
آدمیزادند و از آدم بتر
تا توانی میگریز از دامشان
بلکه از جایی که باشد نامشان
آدمیزادند اما دیوسار
الفرار از آدمیزاد الفرار
تا نیفتادستی اندر بندشان
گردنت تا نیست در آوندشان
فارغی از رنجشان و دردشان
عشوه ی جانسوز ناز سروشان
نی به پایت بند و نی در لب لویش
پادشاهی هم برایشان هم به خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان پلنگی قوی و زورمند روایت میشود که از کوهها پایین میآید و با گربهای لاغر و زار برخورد میکند. گربه از پلنگ سوال میکند که چرا چنین نحیف و ضعیف است، و پلنگ به گربه یادآوری میکند که از همان نوع جانوری هستند، و باید غروری که دارند را نشان دهند.
گربه در پاسخ توضیح میدهد که آنها تحت فشار و ظلم انسانها قرار دارند و به دلیل شرایط سخت زندگیشان ضعیف شدهاند، هرچند که در ظاهر شبیه به جانوران قوی هستند. انسانها قدرت و نیروی حیوانات را در اختیار دارند و باعث شدهاند که شیران و پلنگان در وضعیت پستی به سر ببرند.
پلنگ با شنیدن این سخنان به خشم میآید و تصمیم میگیرد تا به انسانها حمله کند و انتقام بگیرد. اما مرد کشاورز که در حال کشتزار خود است، با آگاهی از قدرت حیوانات، به پلنگ میگوید که در واقع خود او و دیگر شیرها در وضعیت بدی به سر میبرند و غافل از واقعیت هستند.
در ادامه، مرد به پلنگ یادآوری میکند که نبرد بدون سلاح ناپسند است و پیشنهاد میدهد که پلنگ برای جنگ به خانهاش برود و سلاح بیاورد. اما پلنگ دچار تردید میشود و از خود میپرسد که آیا باید به انسانها اعتماد کند. مرد با استفاده از حقه و حربههایی، پلنگ را بدار میدهد و نمیگذارد که به سادگی از او انتقام بگیرد.
این داستان نشاندهنده قدرت و ضعف در جهان حیوانات و همچنین تضاد بین انسانها و حیوانات است، و به نوعی انتقادی به شرایط انسانها و نحوه برخورد آنها با موجودات دیگر دارد.
هوش مصنوعی: پلنگی که بسیار قوی و شیرین صفت است، از کوهها به زیر آمده و با شدت مانند سیل به حرکت درآمده است.
هوش مصنوعی: ناگهان گربهای به سمت ما آمد که بسیار لاغر و ضعیف بود و سینهای پُر از مو داشت.
هوش مصنوعی: یک گربه بسیار لاغر و ناآرام وجود دارد و گربه دیگری که ناتوان است، در برابر این گربه لاغر موش قرار دارد.
هوش مصنوعی: گربه به پلنگ قدرتمند گفت: «چرا اینقدر بیحال و ناتوان به نظر میرسی، ای بیچاره؟»
هوش مصنوعی: چرا اینقدر ضعیف و نزار به نظر میرسی؟ آیا علتش به وضعیت ما در این دنیا برنمیگردد؟
هوش مصنوعی: ای موجود ضعیف، تو از نوع درندگان هستی؛ هم درندگان را میشناسی و هم بر هر مرزی تسلط داری.
هوش مصنوعی: برو بگو که قدرت و شیرینی تو کجاست و آن را به قدرت و توانایی تو نسبت بده.
هوش مصنوعی: اکنون بگو ای گربه، کجاست کوپال تو؟ کجاست قدرت و تنومندیات؟ کجاست یالت؟
هوش مصنوعی: بدن ناتوان تو بیپناه و ناتوان است، اما چرا اینقدر درمانده و بیچاره هستی؟
هوش مصنوعی: کدام شخصیت قدرتمند باعث شده که تو به این شدت ضعیف و حقیر باشی؟
هوش مصنوعی: گربه شروع به ناله و فریاد کرد و با دستش به سرش زد و از درد و نارضایتیاش شکایت کرد.
هوش مصنوعی: ای فرمانروا، از من درباره این داستان نپرس، زیرا حقیقت گفتن دشوار است.
هوش مصنوعی: گروه شیطان انسان را که از خاک و مادیات آفریده شده است، به سادگی فریب میدهد و از آنجایی که او را از مرتبهای بالاتر خلق کردهاند، این فریب بیشتر و عمیقتر است.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی میپردازد که ظاهرش زیبا و دلنشین است، شبیه به یوسف، اما در باطن و شخصیتش ویژگیهای ناپسند و شیطانی دارد، مانند گرگ که شکارچی و حیلهگر است. به بیان دیگر، فردی که ظاهری معصوم دارد اما نیت و رفتارهایش خلاف این ظاهر است.
هوش مصنوعی: اگر گربهای با پلنگ روبرو شود، در برابر خطر پلنگ بسیار ضعیفتر و آسیبپذیرتر خواهد بود و نمیتواند با آن مقایسه شود.
هوش مصنوعی: موهای صورت گاو در زبان جادوگری به اندازهی گاو نر در فرایندهای خاص و معنوی ارزشمند است.
هوش مصنوعی: پیر زال، که پدر رستم است، در جنگ با رستم که قهرمان بزرگ و قدرتمند است، دست و پنجه نرم میکند و در واقع تلاش میکند که کودکانه به رستم آسیب بزند. زال در این مبارزه با نیرنگ و فریب به دنبال این است که بر فرزندش غلبه کند.
هوش مصنوعی: انسانها با نام شیطان در دل، در قید و بند جسم خود زندگی میکنند و آسمانشان تحت تأثیر این قید و بند است.
هوش مصنوعی: من مانند پلنگها در میان این گروه گرفتار شدهام، پس چه چیزی برای من باقی مانده است تا از آن شکایت کنم؟
هوش مصنوعی: یک گربه آبی رنگ که نسبت به دیگران قویتر است، به راحتی میتواند در چنگال این گرگها که اسیر هستند، قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی که در ردهای بالاتر از خود قرار دارد، زود به یاد ما بیفتد، این نشان میدهد که اندازه و شخصیت دیگران به تنهایی اهمیت ندارد، بلکه رفتار و توجه ما به آنهاست که این اهمیت را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: گربه با ترس و دلهره از پلنگی که از شنیدن خبر زخمی شدنش به تنگ آمده، فرار میکند. پلنگ مثل یک شکارچی زخمی، آماده به حمله و بسیار خطرناک است.
هوش مصنوعی: گوینده در این بیت به دنبال بنیآدم است و از خود میپرسد که این انسانها کجایند و احساس اندوهش کجاست. او به جایگاه و حالت درونی انسانها اشاره میکند و در جستجوی پاسخ به احساساتش است.
هوش مصنوعی: من میخواهم با نور خود در دلهایشان نفوذ کنم و دیوانگیای که در سرشان است را از بین ببرم.
هوش مصنوعی: به یاد تو کسی را به همراه میآورم و از او درخواستی برای تو دارم.
هوش مصنوعی: میخواهم به ریشههای وجودشان آسیب بزنم و شعلهای از آتش در زندگیشان روشن کنم.
هوش مصنوعی: راهنماییم کن و جلوتر از من حرکت کن، من در پی تو هستم و تو بیهیچ نگرانی باش.
هوش مصنوعی: گربه از جلو و پلنگ از پشت به سوی زمین سبز حرکت کردند تا کشاورزی انجام دهند.
هوش مصنوعی: مردی مانند کشاورز را تصور کن که زمین را آبیاری میکند، به نحوی که مانند باران بهاری بر زمین میریزد.
هوش مصنوعی: گربه وقتی که مرد را دید، گفت حالا این انسان ایستاده و خشک است.
هوش مصنوعی: پلنگی که پر از کینه است به سمت مرد میرود تا با کینهای که در دل دارد، گربه را به خشم بیاورد.
هوش مصنوعی: او به خشم آمد و با صدای بلند گفت: ای اهریمن، تو را آدم مینامند.
هوش مصنوعی: توجه کن، تو به مانند یک گربه با قدرت و مهارت خود، زبانت از تواناییهای تو نشأت گرفته و نشاندهنده همخونی ماست.
هوش مصنوعی: شیران به خاطر تو به این وضعیت افتادهاند و به خاطر تو بر سر ناموس بزرگان بیاحترامی شده است.
هوش مصنوعی: مرد دهقان گفت: بله، این ظلمی که بر او رفته، بر من هم که منشا آن بوده، باز خواهد گشت.
هوش مصنوعی: شیر نر که پادشاه شماست، اکنون در زندان ما با دست و پاهای بسته گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: همگی شیرها را ببینید که از ما تحت تأثیر قرار گرفتهاند، حتی پلنگها نیز از ما خونین و زخمخورده هستند.
هوش مصنوعی: کودکی از ما شیر را میبندد تا از لبان خود بیخبر از شیر واقعی باشد.
هوش مصنوعی: قدرت شما ناشی از ماست و در عین حال، قدرت ما به خاطر شکوه و عظمت شماست.
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی شیر و پلنگ از تن آنها ناشی میشود، اما قدرت ما از دریای عمیق و وسیع علم و دانش برمیخیزد.
هوش مصنوعی: ما از جان و دل قوی و توانا هستیم و به همین خاطر شیران از نام ما فرار میکنند.
هوش مصنوعی: مرد دهقان این را شنید و مانند پلنگ به شدت غیرتی شد و رنگش دگرگون گشت.
هوش مصنوعی: چشم و گوش خود را باز کن، ای کسی که با چهرهی سخت خود، اندیشهای ناپایدار را در دل داری. تو در حال تغییر و تندخو شدهای، مانند دیوی که به نادانی و پرگویی عادت کرده است.
هوش مصنوعی: زیاد از خود نگو و لاف نزن، بلکه برای حفظ جان خود تلاش کن. اگر مردی واقعی هستی، دست به کار شو و عمل کن.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که بدون نیاز به حرف زدن از خودش، با اعمال و کارهایش در دنیا خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: این جملات به این معنا هستند که وجود یک نیروی خاص میتواند در دل و روح انسان تأثیر عمیقی بگذارد، بدون اینکه نیازی به کلام یا توضیحات باشد. این نیرو میتواند موجب احساسات و تغییرات درونی شود و انسان را در حالی نوازش کند که هیچ حرفی برای بیان آن وجود ندارد. به عبارتی، قدرت احساس و تأثیرگذاری گاهی اوقات از گفتار فراتر میرود.
هوش مصنوعی: کسی که به جز گفتار خوب، عمل دیگری نداشت، راستش این است که مرد از او شرم داشت.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که به گفتههایش عمل میکند. اگر فقط حرف بزند و کاری انجام ندهد، نمیتوان او را مرد کامل نامید، بلکه فقط میتوان او را نیمهمرد دانست.
هوش مصنوعی: آن کسی که میگوید اما عمل نمیکند، مانند زنی است که تنها لباس و پوشش بیاورد ولی هیچگاه به کار و تلاش نپردازد.
هوش مصنوعی: این شعر به این مفهوم اشاره دارد که بهترین راه حل در برخی مواقع این است که نه به چیزی پاسخ مثبت بدهیم و نه آن را رد کنیم. در واقع، وجود یک حالت بیطرف و خنثی بهتر از انتخاب یک طرف است. این حالت میتواند از هرگونه تشخیص یا قضاوت در مورد جنسی یا موقعیتی فراتر برود.
هوش مصنوعی: اگر مرد هستی، در این سخن چه جای عمل است؛ بلند شو و بایست.
هوش مصنوعی: میخواهم قدرت و توانایی تو را ببینم و سپس قدرت خودم را در مقابل تو به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: بلند شو و ببین که چطور حمله میکنم، همچون شیر، و زخمهایی مانند پنجهی فیل به دشمنان میزنم.
هوش مصنوعی: شما موجودی شجاع و نیرومند هستید و اگر از گرازها آسیبی ببینید، از شما درخواستی خواهم داشت.
هوش مصنوعی: مرد دهقان وقتی از پلنگ خبر شنید، نتوانست در جایی که باید بیقرار باشد، آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: مردی که به فریب و نیرنگ عادت کرده بود، تصمیم گرفت با حیلهگری خود را مانند شیر نشان دهد و کارهایش را آغاز کند.
هوش مصنوعی: ای جوانمرد شجاع، که در شجاعت خود بسیار نیرومند و قوی هستی، در جوانمردی با خصوصیات برجسته و پر از ویژگیهای نیک وجود داری.
هوش مصنوعی: در شرایط پرتنش جنگ، باید تلاش کرد که بدون درگیری و با آرامش، به نتیجهای خوب و مثبت دست یافت.
هوش مصنوعی: تو با چنگال و یال خود آماده نبردی، اما من که بیسلاح هستم، آیا در جنگم فایدهای هست؟
هوش مصنوعی: ابتدا باید خود را آماده کرد و تجهیزات لازم را فراهم نمود، پس از آن میتوان به مبارزه با دشمنان پرداخت.
هوش مصنوعی: تو که به سلاح و قدرت مجهز هستی و من در حالت ضعف و ناتوانی هستم، برادر، آیا درست است که در این شرایط میان ما نبردی برقرار شود؟
هوش مصنوعی: گفت: ای آدم، سلاح تو کجاست؟ پاسخ داد: ابزار جنگ من در ذهنم است.
هوش مصنوعی: به خانه برو و وسایل جنگی را برای خود آماده کن، سپس با قدرت و انرژی به میدان برگرد.
هوش مصنوعی: مرد کشاورز با صدای بلند و شاد خندید و به جنگجویان بیدادگر گفت: شما چه میدانید؟
هوش مصنوعی: وقتی خودت را در جنگی که من دارم نمیبینی، یعنی هیچ تلاشی برای پیدا کردن راهی به دور از من نکردهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مواجهه با مشکلات مقاومت نکند و به راحتی تسلیم شود، در منازعات و جدالها به سرعت شکست میخورد.
هوش مصنوعی: میترسم که به دلیل نداشتن قدرت مبارزه، نتوانم مانند مردان به میدان بیایم و از خود دفاع کنم، بلکه به شکل زنان با ضعف و سستی ظاهر شوم.
هوش مصنوعی: من هنوز نرفتهام، پس گامهایی که فرار را نشان میدهد، بیمورد و خیالی است.
هوش مصنوعی: وقتی در دل تو آرزوی فرار وجود دارد، برو و ما را به حال خودمان رها کن.
هوش مصنوعی: زمانی که دهقان این را شنید، سپس به بند مار گفت: عدالت کجاست و ما چه میشویم؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخواهی از من بخواه، اما باید بدانید که باید با احتیاط و دقت به پیش بروید.
هوش مصنوعی: من دیگر به قول و قرار تو پایبند نیستم؛ زیرا وفای به عهد و سوگند تو درستی نداشته است.
هوش مصنوعی: پلنگی که در حال خشم و ناله آمده، میگوید: ای شیخ بیفایده و پرحرف، چرا به سخنهای بیمعنا ادامه میدهی؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که منبع آرامش توست، هر چه که باشد، باید نزد تو استوار و محکم باشد، نه شکننده و سست.
هوش مصنوعی: بگو چه چیزی لازم است که آن را بپذیرم، هرچه میخواهی میتوانی بگویی، من آمادهام که هر درد و سختی را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر تن به این کار بدهی، سختیها و زنجیرهایت را بر این درخت میبندم.
هوش مصنوعی: من میدانم که تو در حال فرار هستی، بنابراین به خودم وعده میزنم که به روی تو حمله کنم و نمیگذارم از دستم بگریزی.
هوش مصنوعی: زمانی که پلنگ این نکته را شنید، به درختی نزدیک شد و آن را در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر من و این درخت به همدیگر متصل شویم و دستان و پاهای او را ببندم، بسیار زود او از خانهاش بیرون خواهد آمد و سلاحی خواهد آورد. این بیان نشاندهنده این است که ارتباط و همکاری قوی میتواند به نتایج قابل توجهی منجر شود.
هوش مصنوعی: مرد ترسو و بی اراده به شدت جا خالی داد، اما مرد با اراده و آزاد، محکم و استوار به درخت چسبید.
هوش مصنوعی: او برای درختش تکیهگاهی محکم مانند نیروی یک فیل درست کرد و کارش را با دقت و سختکوشی آغاز کرد.
هوش مصنوعی: بر سر و پهلو و دوش و پشت و صورت آنچنان آسیب دیده که از دو فرد خون جاری شده است.
هوش مصنوعی: هر بار که مردی به سمت بالا میرود، صدای آن موجود به شدت و به دوردستها میرود.
هوش مصنوعی: کسی که به قدرت و توانایی خود اعتماد دارد، حتی اگر با مشکلات و موانع بزرگ روبهرو شود، میتواند آنها را کوچک و بیاهمیت به نظر آورد.
هوش مصنوعی: او به سوی کسی کمک خواسته و دعا کرده، اما نتوانسته به نتیجهای برسد. در جستجوی امنیت و آرامش بوده، اما جز آسیب و زخم نصیبی نداشته است.
هوش مصنوعی: از شدت ضربه بیل، خرد او آسیب دید و دست و پایش به شدت آسیب خورد و بازویش نیز شکست.
هوش مصنوعی: او به شدت با بیل به استخوانهایش ضربه میزند و آنها را به تکههای ریز تقسیم میکند.
هوش مصنوعی: در همه جا به اطراف نگاه میکرد، اما جز یک گربه کسی را نمیدید که به او حسرت داشته باشد.
هوش مصنوعی: آهسته آهسته گربه را به خود جذب کرد و طرز فریبکاری را به او آموخت.
هوش مصنوعی: ای برادر، اگرچه من بدبخت و ذلیل هستم، اما مانند تو کوچک و بیارزش نیستم.
هوش مصنوعی: این بیت به احساس قوی و عمیق وابستگی اشاره دارد. گویا گوینده از کسی میخواهد که یا از او دور شود و دست از نزدیکی بردارد، یا اینکه اگر قرار است جدا شوند، بهتر است به طور کامل این ارتباط را قطع کند. در واقع، او تمایل دارد که به نوعی از وضعیت عاطفی خود رهایی یابد.
هوش مصنوعی: اگر حتی از موش هم کوچکتر شوی، دوست عزیز، نباید انتظار داشته باشی که از این خطر نجات پیدا کنی.
هوش مصنوعی: برادر، مردم دنیا در ظاهر انساناند، اما در واقعیت از آدمیت دورند.
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی از دستشان فرار کن، حتی از هر نام و نشانی که به آنها مربوط میشود.
هوش مصنوعی: انسانها موجوداتی هستند، اما وقتی به سختیها و مشکلات میرسند، به نوعی از خود فرار میکنند و جبن از خود نشان میدهند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در دام آنها نیفتادهای، گردنت در چنگالشان نیست.
هوش مصنوعی: بیتوجهی به زحمتها و دردهای آنها و زیبایی دلربای قامتشان.
هوش مصنوعی: به یک طرف باید وابسته باشی و در طرف دیگر نباید اسیر زبان شیرینش شوی. در این مسیر، هم به دیگران خدمت میکنی و هم به نفع خودت خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.