پس گدایان آیت جود حقند

وانک با حقند جود مطلقند

ببخشای کآنان که مرد حقند

خریدار دکان بی‌رونق‌ند

پس آنان که در وجد مستغرقند

شب و روز در عین حفظ حقند

باز اعیان ظل اسماء حقند

باز اسماء ظل ذات مطلقند

عالمی در موج او مستغرقند

واندر استغراق او دور از حقند

بردبارند و رحیم و مشفقند

در اخوت حقشناس مطلقند

مظهر حقند و پنهان چون حقند

زانکه فارغ از دو عالم مطلقند

دلها تامل آینهٔ حسن مطلقند

چندانکه می‌زنند نفس شاهد حقند

طبعت مباد منکر موهومی مثال

کاین نقشها به خانهٔ آیینه رونقند

چون گردباد فاخته‌های ریاض انس

[...]

بد و نیک آنجا که وضع حقند

به کاری، درین پردهٔ ازرقند

بندگان در بندگی مستغرقند

ظاهر اندر خلق و باطن باحقند

جمله ی اینها که خاصان حقند

چارسوق دین حق را رونقند

نزد آنان کاهل کشف صادقند

جملهٔ ذرات حی ناطقند

بندگان در بندگی مستغرقند

ظاهر اندر خلق و باطن با حقند

کشتگان کربلا عین‌ حقند

زآنکه‌ غرق عشق‌ هوی مطلقند

زآنکه‌ جمله‌ ناطق‌ از ذات‌ حقند

وز قیود ما و من‌ ها مطلقند

اغلب این خلق ای جان احمقند

بر بهای کم خریدار حقند

خلق هر یک صورت فعل حقند

در ظهور خود ز اسمی مشتقند

رفته بیرون ز امر حق و فاسقند

خارج از پیمان و عهد سابقند

پاره ای ز ایشان بر ایمان لایقند

لیک اغلب سرکشند و فاسقند

لیک بسیاری از ایشان فاسقند

خارج از ایمان و حکم سابقند