فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
کنون غُرمش میان لاله خفتهست
همان رنگش تن اندر گل نهفتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
جهان را کارها چونین شگفتهست
خنک آن کس کزو عبرت گرفتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
گلی کش بوستان، ماه دو هفتهست
کدامین گل چو او بر مه شکفتهست؟
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
مرا آز جهان از دل برفتهست
دلم گویی که چون بختم بخفتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس
سمنبر ویس گفتا شاه خفتهست
بلا در زیر خواب او نهفتهست
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۱۱ - در حق دلبر نابینا گفت
چشم تو اگر نیست چو نرگس چه خوری غم
بی دیده بسان سمن تازه شکفته ست
از بس که دم سرد زدم در غم تو من
زو آیینه چشم تو زنگار گرفته ست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۲۳ - اندر تضرّع و عجز
اندرین منزلی که یک هفتهست
بوده تابوده آمده رفتهست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران
کهآنچه گوینده دگر گفتهست
ما به می خوردنیم و او خفتهست
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم
ترا از عمر باقی یک دو هفتهست
دگر آن چیز کان به بود رفتهست
عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
حکیمی خوش زبان پاکیزه گفتهست
که در زیر زبان مردم نهفتهست
ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰
بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک
گلبن ملک ز تو تازه و تر بشکفته ست
آستین کرمت بی غرض دنیاوی
صد ره از روی جهان گرد حوادث رفته ست
این سعادت که تو را روی نموده ست هنوز
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
هنوز یک گل تو از هزار نشکفته ست
به باغ عشق چو بلبل هزارت آشفته ست
قبای تنگ گشادی ز پیرهن هرگز
به لطف تو گلی از باغ حسن نشکفته ست
دهان خامش تو گوهریست ناسفته
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » رباعیات » شمارهٔ ۴
روشن گهری که جان پاکان سفته ست
گرد غفلت ز خوابناکان رفته ست
کان الله ولا شی ء معه گفت یکی
وان دیگری الان کما کان گفته ست
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷ - چهره شاهد سخن به زیور خطاب آراستن و مهر ختم بر سعادت از خاتم نبوت خواستن
فلک از غیرت خاک آشفته ست
«لیتنی کنت ترابا» گفته ست
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۳ - رفتن آن اعرابی به دیار لیلی و خبر وفات مجنون را به وی رساندن و اظهار کردن لیلی آن معنی را پیش از گفتن اعرابی
والله که دل تو راست گفته ست
وین گوهر راز راست سفته ست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
به رمز این عشق را اسلام گفتهست
غریبش گفته کز هرکس نهفتهست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
حکایتها میان آن دو رفتهست
که نه آن دیده کس ، نی آن شنفتهست